وقتی به دوراهیهای زندگیام فکر میکنم، به همانها که با تصمیمهای نادرست، به شکست و ناکامی انجامیدهاند، صحنهای تکراری در ذهنم آغاز میشود:
هلیکوپتری در حال پرواز بر بالای یک اتوبان است و دوربین رفت و آمد خودروها را ضبط میکند. خودروها با آرامش در کنار یکدیگر در حرکتاند که ناگهان یکی از اتومبیلها از کنترل خارج میشود و به چپ و راست منحرف شده و به سراشیبی جادهی خاکی کنار اتوبان میافتد. گرد و غبار به هوا برمیخیزد. خودرو در کنترل راننده نیست و دیوانهوار بهسوی نقطهای نامعلوم پایین میرود؛ مشخص نیست کی و چگونه خواهد ایستاد. همینقدر معلوم است که به مسیری دیگر افتاده و از اتوبان دور و دورتر میشود؛ همان اتوبانی که سایر خودروها در آن میرانند و با آرامش و آسودگی رهسپار مقصد خود هستند....
هلیکوپتری در حال پرواز بر بالای یک اتوبان است و دوربین رفت و آمد خودروها را ضبط میکند. خودروها با آرامش در کنار یکدیگر در حرکتاند که ناگهان یکی از اتومبیلها از کنترل خارج میشود و به چپ و راست منحرف شده و به سراشیبی جادهی خاکی کنار اتوبان میافتد. گرد و غبار به هوا برمیخیزد. خودرو در کنترل راننده نیست و دیوانهوار بهسوی نقطهای نامعلوم پایین میرود؛ مشخص نیست کی و چگونه خواهد ایستاد. همینقدر معلوم است که به مسیری دیگر افتاده و از اتوبان دور و دورتر میشود؛ همان اتوبانی که سایر خودروها در آن میرانند و با آرامش و آسودگی رهسپار مقصد خود هستند....
این نقطه نامعلوم و دورتر و دورتر شونده از اتوبان نکنه همون فردیت ما باشه مسعودجان؟ هیچ دقت کرده ای که در راه خود بودن ولو به شکلی بیراه، به نحو تناقض باری آرامش و خرسندی خاصخود را دارد؟..
پاسخحذفاون نقطهی دور و دورتر به شرطی نماد فردیت ماست و حرکت در اون به شرطی مایهی خرسندی ماست که ما اون راه فرعی یا بیراهه رو به اختیار خودمون، سر صبر و با فکر و تأمل انتخاب کرده باشیم. نه اینکه در تردید و دودلی و در هراس از دست دادن یک فرصت و زیر اضطراب تصمیمگیری، عجولانه دست به انتخابی زده باشیم... هر چند گمان میکنم گاهی انسان، فکر میکند به اندازهی کافی تأمل کرده و به سوی بروز و شکوفایی فردیتش قدم برداشته اما بعدتر میفهمد که تصمیمش عجولانه بوده و نه تنها فردیتش شکوفا نشده بلکه اسیر و گرفتار هزار نکبت و بدبختی شده است...
حذف