مصطفی ملکیان (+):
عقلانیت به «عقلانیت نظری»، «عقلانیت عملی» و «عقلانیت گفتاری» تقسیم میشود (اگر گفتار را از عمل جدا بكنیم):
الف: عقلانیت نظری:
«عقلانیت نظری» یعنی اینكه ما میزان پایبندیمان به یك عقیده را با میزان قوّت شواهد و قرائنی كه آن عقیده را تأیید میكند، متناسب كنیم. هر چه قرائن و شواهدی كه یك عقیده را تأیید میكند بیشتر میشوند، میزان دلبستگی و پایبندی ما به آن عقیده باید بیشتر شود. البته این مطلب، مطلب واضحی است و بر هر كه عرضه شود میپذیرد. اما در عمل ما تقریباً خلاف این عمل میكنیم. و به تعبیر ابوالعلی معرّی در یك شعر بسیار عالی كه میگفت: «وقتی كه سخن بادلیلی میگویم با زبان آهسته و زمزمهگونه سخن میگویم، اما وقتی سخنم بیدلیل میشود، فریاد میكشم.» ما نیز در زندگی حمیت و غیرتمان معطوف به آن سخنانی است كه كمترین میزان شواهد و قرائن به سودشان وجود دارد. اما نسبت به عقایدی كه بیشترین شواهد و قرائن در مورد آنها وجود دارد، هیچ حمیتی نداریم.
برای مثال اگر كسی الان در اینجا اظهار كرد كه امروز - كه فیالواقع روز سهشنبه است - گفت كه امروز چهارشنبه است، یا امروز دوشنبه است، من گمان نمیكنم هیچ كدام از شما غیرت و حمیتی بورزید، با اینكه حقیقت صریحی را انكار كرده است. اما اگر گفته شود كه در پیچ پنجم از پیچهای عالم برزخ، بر خلاف چیزی كه برخی گفتهاند، فلانی نایستاده است و كس دیگری ایستاده است، آن گاه شما غیرت و حمیت میورزید.
در زمان پاسكال بین مسیحیان بحثی پیش آمد در باب اینكه بر روی سر یك سوزن چند فرشته جای میگیرد. بعضی از متألهان مسیحی معتقد بودند همهی فرشتگان جهان میتوانند بر سر یك سوزن جای بگیرند. بعضی میگفتند حتی یك فرشته هم بر سر سوزن جا نمی گیرد. و بعضی قول دیگری را انتخاب میكردند. حول این موضوع كشتارهای فراوانی صورت گرفته است. دوستان مراجعه كنند به كتاب آگوست والانس كه سالها پیش به زبان فارسی هم ترجمه شده است. كشتارهای فراوانی صورت گرفت بر سر این نكته كه چرا تو گفتهای كه یك فرشته بر سر سوزن جای میگیرد، یا گفتهای كه هیچ فرشتهای جای نمیگیرد یا گفتهای كه همهی فرشتگان عالم بر سر سوزن جای میگیرند. و جالب است كه پاسكال هم در این منازعه شركت كرد و یكی از اطراف نزاع را گرفت.
حال اگر كسی در عالم بگوید: دو بعلاوهی دو مساوی است با پنج، یا مساوی است با سه، هیچ كشتاری در عالم صورت میگیرد؟ با اینكه فرد حقیقت صریحی را انكار كرده است، ولی ما هیچ حمیت و غیرتی نمیورزیم. اما حمیت و غیرت را وقتی میورزیم كه كسی بگوید: نهخیر، عالم برزخ با عالم دوزخ فاصلهی زمانیاش فلان است و فاصلهی بهشت با جهنم فلان است، عرض بهشت اینقدر است و.... میزان دلبستگی و پایبندیمان به این باورها كاملا عكس میزان قوت شواهد و قرائنی است كه این باورها را تأیید میكنند. حال شما این را برگردانید به عقایدی كه دارید. یعنی یكبار عقایدتان را برای خودتان فهرست كنید و ببینید میزان پایبندی و دلبستگیتان با میزان شواهد و قرائنی كه به سود باورهایتان وجود دارد، تناسب دارد یا تناسب ندارد.
ب) عقلانیت عملی:
عقلانیت، شق دومی نیز دارد و آن عقلانیت عملی است. عقلانیت عملی یعنی متناسب ساختن هرچه بیشتر وسایل با هدف یا اهداف. هر چه این تناسب بیشتر باشد، یعنی عقلانیتر عمل کردهایم. اگر گفتیم که مثلاً برای اینکه جلوی زلزله گرفته شود باید خانمها حجابشان را بیشتر رعایت کنند، گویندهی این حرف به نظر میرسد که اصلاً تصوری از عقلانیت عملی نداشته است. گوینده نمیداند که آن هدف، وسیلهاش این نیست. هر وسیلهای برای هر هدفی نیست و هر هدفی را نمیتوان با هر وسیلهای بهدست آورد. حجاب زنان، اگر سودی داشته باشد در یک جهت دیگر دارد، اما برای وقوع معجزه هیچ ندارد، چون اگر داشت؛ شما بزرگترین خیانت را کرده اید که پس از ۱۴۰۰ سال که از این امر، خبر داشتید، به بشریت خبر ندادید که این همه زلزله رخ ندهد. پس وقتی گفته میشود، عقلانیت عملی، یعنی بین اهداف و وسایلمان تناسب وجود داشته باشد. با هر وسیلهای نمیتوان به هر هدفی دست یافت و هر هدفی نیز وسیلهی خاص خود را لازم دارد.
ج) عقلانیت گفتاری:
یک قِسم از اعمال ما، اقوال و گفتههای ما هستند. و گفتار ما یک نوع کردار است. اما با این همه معمولاً عقلانیت گفتاری، جداگانه مطرح میشود. در عقلانیت عملی گفتیم که اهداف و وسایل باید متناسب باشند. در عقلانیت گفتاری نیز، هدف (اهداف) باید با وسایل متناسب باشد. هدف گفتار تفهیم مافیالضمیر آدمی است، پس باید وسایلمان را با این هدف متناسب کنیم. با این هدف، ما در گفتار میخواهیم آنچه را که در ذهن و ضمیرمان، در دل و جانمان میگذرد، آن را به مخاطبمان تفهیم کنیم. پس باید وسایلی در گفتار انتخاب کنیم که ما را بهتر به این هدف برساند و اینجاست که عقلانیت سومی پیدا می شود به نام عقلانیت گفتاری. در عقلانیت گفتاری تمام چیزی که باید رعایت کنیم این است که سخن ما هر چه کمتر ابهام، هر چه کمتر ایهام و هر چه کمتر غموض داشته باشد، چرا که ابهام و ایهام و غموض مانع میشوند که مافیالضمیر من درست همانگونه که در ضمیر من خلجان دارد به ذهن شما انتقال پیدا کند.
عقلانیت به «عقلانیت نظری»، «عقلانیت عملی» و «عقلانیت گفتاری» تقسیم میشود (اگر گفتار را از عمل جدا بكنیم):
الف: عقلانیت نظری:
«عقلانیت نظری» یعنی اینكه ما میزان پایبندیمان به یك عقیده را با میزان قوّت شواهد و قرائنی كه آن عقیده را تأیید میكند، متناسب كنیم. هر چه قرائن و شواهدی كه یك عقیده را تأیید میكند بیشتر میشوند، میزان دلبستگی و پایبندی ما به آن عقیده باید بیشتر شود. البته این مطلب، مطلب واضحی است و بر هر كه عرضه شود میپذیرد. اما در عمل ما تقریباً خلاف این عمل میكنیم. و به تعبیر ابوالعلی معرّی در یك شعر بسیار عالی كه میگفت: «وقتی كه سخن بادلیلی میگویم با زبان آهسته و زمزمهگونه سخن میگویم، اما وقتی سخنم بیدلیل میشود، فریاد میكشم.» ما نیز در زندگی حمیت و غیرتمان معطوف به آن سخنانی است كه كمترین میزان شواهد و قرائن به سودشان وجود دارد. اما نسبت به عقایدی كه بیشترین شواهد و قرائن در مورد آنها وجود دارد، هیچ حمیتی نداریم.
برای مثال اگر كسی الان در اینجا اظهار كرد كه امروز - كه فیالواقع روز سهشنبه است - گفت كه امروز چهارشنبه است، یا امروز دوشنبه است، من گمان نمیكنم هیچ كدام از شما غیرت و حمیتی بورزید، با اینكه حقیقت صریحی را انكار كرده است. اما اگر گفته شود كه در پیچ پنجم از پیچهای عالم برزخ، بر خلاف چیزی كه برخی گفتهاند، فلانی نایستاده است و كس دیگری ایستاده است، آن گاه شما غیرت و حمیت میورزید.
در زمان پاسكال بین مسیحیان بحثی پیش آمد در باب اینكه بر روی سر یك سوزن چند فرشته جای میگیرد. بعضی از متألهان مسیحی معتقد بودند همهی فرشتگان جهان میتوانند بر سر یك سوزن جای بگیرند. بعضی میگفتند حتی یك فرشته هم بر سر سوزن جا نمی گیرد. و بعضی قول دیگری را انتخاب میكردند. حول این موضوع كشتارهای فراوانی صورت گرفته است. دوستان مراجعه كنند به كتاب آگوست والانس كه سالها پیش به زبان فارسی هم ترجمه شده است. كشتارهای فراوانی صورت گرفت بر سر این نكته كه چرا تو گفتهای كه یك فرشته بر سر سوزن جای میگیرد، یا گفتهای كه هیچ فرشتهای جای نمیگیرد یا گفتهای كه همهی فرشتگان عالم بر سر سوزن جای میگیرند. و جالب است كه پاسكال هم در این منازعه شركت كرد و یكی از اطراف نزاع را گرفت.
حال اگر كسی در عالم بگوید: دو بعلاوهی دو مساوی است با پنج، یا مساوی است با سه، هیچ كشتاری در عالم صورت میگیرد؟ با اینكه فرد حقیقت صریحی را انكار كرده است، ولی ما هیچ حمیت و غیرتی نمیورزیم. اما حمیت و غیرت را وقتی میورزیم كه كسی بگوید: نهخیر، عالم برزخ با عالم دوزخ فاصلهی زمانیاش فلان است و فاصلهی بهشت با جهنم فلان است، عرض بهشت اینقدر است و.... میزان دلبستگی و پایبندیمان به این باورها كاملا عكس میزان قوت شواهد و قرائنی است كه این باورها را تأیید میكنند. حال شما این را برگردانید به عقایدی كه دارید. یعنی یكبار عقایدتان را برای خودتان فهرست كنید و ببینید میزان پایبندی و دلبستگیتان با میزان شواهد و قرائنی كه به سود باورهایتان وجود دارد، تناسب دارد یا تناسب ندارد.
ب) عقلانیت عملی:
عقلانیت، شق دومی نیز دارد و آن عقلانیت عملی است. عقلانیت عملی یعنی متناسب ساختن هرچه بیشتر وسایل با هدف یا اهداف. هر چه این تناسب بیشتر باشد، یعنی عقلانیتر عمل کردهایم. اگر گفتیم که مثلاً برای اینکه جلوی زلزله گرفته شود باید خانمها حجابشان را بیشتر رعایت کنند، گویندهی این حرف به نظر میرسد که اصلاً تصوری از عقلانیت عملی نداشته است. گوینده نمیداند که آن هدف، وسیلهاش این نیست. هر وسیلهای برای هر هدفی نیست و هر هدفی را نمیتوان با هر وسیلهای بهدست آورد. حجاب زنان، اگر سودی داشته باشد در یک جهت دیگر دارد، اما برای وقوع معجزه هیچ ندارد، چون اگر داشت؛ شما بزرگترین خیانت را کرده اید که پس از ۱۴۰۰ سال که از این امر، خبر داشتید، به بشریت خبر ندادید که این همه زلزله رخ ندهد. پس وقتی گفته میشود، عقلانیت عملی، یعنی بین اهداف و وسایلمان تناسب وجود داشته باشد. با هر وسیلهای نمیتوان به هر هدفی دست یافت و هر هدفی نیز وسیلهی خاص خود را لازم دارد.
ج) عقلانیت گفتاری:
یک قِسم از اعمال ما، اقوال و گفتههای ما هستند. و گفتار ما یک نوع کردار است. اما با این همه معمولاً عقلانیت گفتاری، جداگانه مطرح میشود. در عقلانیت عملی گفتیم که اهداف و وسایل باید متناسب باشند. در عقلانیت گفتاری نیز، هدف (اهداف) باید با وسایل متناسب باشد. هدف گفتار تفهیم مافیالضمیر آدمی است، پس باید وسایلمان را با این هدف متناسب کنیم. با این هدف، ما در گفتار میخواهیم آنچه را که در ذهن و ضمیرمان، در دل و جانمان میگذرد، آن را به مخاطبمان تفهیم کنیم. پس باید وسایلی در گفتار انتخاب کنیم که ما را بهتر به این هدف برساند و اینجاست که عقلانیت سومی پیدا می شود به نام عقلانیت گفتاری. در عقلانیت گفتاری تمام چیزی که باید رعایت کنیم این است که سخن ما هر چه کمتر ابهام، هر چه کمتر ایهام و هر چه کمتر غموض داشته باشد، چرا که ابهام و ایهام و غموض مانع میشوند که مافیالضمیر من درست همانگونه که در ضمیر من خلجان دارد به ذهن شما انتقال پیدا کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!