داوری برخی فعالان سیاسی و حقوق بشری و کاربران دنیای مجازی دربارهی پدیدههای سیاسی-اجتماعی، فقط و فقط حول محور "درد و رنج انسانها" میچرخد. اینان، تمامی پدیدههای پیرامونی را سازههایی برساختهی انسانها میدانند و معتقدند این سازهها برای کاهش درد و رنج انسانها و افزودن شادی و رفاه آنان ساخته شدهاند. و بر این نظرند که تنها معیار تعیینکننده برای تداوم یا حذف پدیدهای سیاسی-اجتماعی، میزان درد و رنجی است که از دوش انسانها بر میدارد یا بر دوش آنها مینهد.
سخن امروز من بر سر درستی و نادرستی چنین نگاهی نیست. آنچه از پیش دیده بودم و در ماجرای ترانهی اخیر شاهین نجفی هم بار دیگر آشکار شد، نگاه دوگانهای بود که این افراد به دین و دینورزی و دینداران دارند.
اگر در مورد تجزیهی یکی از استانهای کشور از ایشان بپرسید، پاسخ خواهند داد اگر درد و رنج انسانها با این کار کاهش مییابد، مشکلی برای تحقق آن وجود ندارد. و اگر به درد و رنج انسانها میافزاید، کاری نارواست. اگر بپرسید نظرتان دربارهی صلح با یک کشور متجاوز به قیمت حضور نظامی درازمدت کشور حملهکننده در کشور میزبان چیست، خواهند گفت که هر کاری که به کاهش درد و رنج انسانها بینجامد، مُجاز است؛ جز این معیاری وجود ندارد و تمامی پدیدهها بایستی ذیل این مفهوم تعریف و مدیریت شوند؛ هر اندیشهای ورای درد و رنج انسانها، تقدسبخشی به تفکری است که انسانمحورانه نیست و مقدمهای است برای فدا کردن انسانها در پای پدیدهای سیاسی-اجتماعی و نظراتی از این دست. تحلیلهای گاه بهظاهر پیچیدهی آنها هم البته نمیتواند تکعاملی بودن اصل نگاه آنان را کتمان کند.
اما همین افراد وقتی به دین و دینورزان میرسند یکباره رنگ عوض میکنند و از حدود آزادی بیان میپرسند و غرولند میکنند برای چه و تا کِی باید مراعات حال دینداران را کرد؟ و مگر خون آنان رنگینتر از دیگران است؟ و تا کی باید مراقب بود تا مبادا با برداشتن گامی یا نوشتن واژهای یا گفتن سخنی، به انبوه مقدسات آنها توهین شود و اصلاً مرز شوخی و طنز و هجو و هزل کجاست و چارهی کار در برابر یک دیندار نازکدل که به اندک انتقادی، خود را زیر هجمهی توهین میبیند، چیست؟
اگر ملاکِ افزایش و کاهش درد و رنج انسانها برای قضاوت و داوری دربارهی هر پدیدهی سیاسی-اجتماعی کاربرد دارد، چرا اینجا ناگهان از کارایی میافتد؟ مگر دینداران، انسان نیستند؟ و مگر درد و رنجشان مهم نیست؟ و مگر نه آنکه بسیاری از آنان با شنیدن چنان ترانهای، رنج میبرند و عذاب میکشند؟ چرا همین امر، مبنایی برای سخن گفتن یا سکوت کردن قرار نمیگیرد؟ علت این نگاه دوگانه چیست؟ آیا دینستیزی و نفرت از دین و دینورزی، تبصره و استثنایی بر منطق چنین افرادی میزند؟
سخن امروز من بر سر درستی و نادرستی چنین نگاهی نیست. آنچه از پیش دیده بودم و در ماجرای ترانهی اخیر شاهین نجفی هم بار دیگر آشکار شد، نگاه دوگانهای بود که این افراد به دین و دینورزی و دینداران دارند.
اگر در مورد تجزیهی یکی از استانهای کشور از ایشان بپرسید، پاسخ خواهند داد اگر درد و رنج انسانها با این کار کاهش مییابد، مشکلی برای تحقق آن وجود ندارد. و اگر به درد و رنج انسانها میافزاید، کاری نارواست. اگر بپرسید نظرتان دربارهی صلح با یک کشور متجاوز به قیمت حضور نظامی درازمدت کشور حملهکننده در کشور میزبان چیست، خواهند گفت که هر کاری که به کاهش درد و رنج انسانها بینجامد، مُجاز است؛ جز این معیاری وجود ندارد و تمامی پدیدهها بایستی ذیل این مفهوم تعریف و مدیریت شوند؛ هر اندیشهای ورای درد و رنج انسانها، تقدسبخشی به تفکری است که انسانمحورانه نیست و مقدمهای است برای فدا کردن انسانها در پای پدیدهای سیاسی-اجتماعی و نظراتی از این دست. تحلیلهای گاه بهظاهر پیچیدهی آنها هم البته نمیتواند تکعاملی بودن اصل نگاه آنان را کتمان کند.
اما همین افراد وقتی به دین و دینورزان میرسند یکباره رنگ عوض میکنند و از حدود آزادی بیان میپرسند و غرولند میکنند برای چه و تا کِی باید مراعات حال دینداران را کرد؟ و مگر خون آنان رنگینتر از دیگران است؟ و تا کی باید مراقب بود تا مبادا با برداشتن گامی یا نوشتن واژهای یا گفتن سخنی، به انبوه مقدسات آنها توهین شود و اصلاً مرز شوخی و طنز و هجو و هزل کجاست و چارهی کار در برابر یک دیندار نازکدل که به اندک انتقادی، خود را زیر هجمهی توهین میبیند، چیست؟
اگر ملاکِ افزایش و کاهش درد و رنج انسانها برای قضاوت و داوری دربارهی هر پدیدهی سیاسی-اجتماعی کاربرد دارد، چرا اینجا ناگهان از کارایی میافتد؟ مگر دینداران، انسان نیستند؟ و مگر درد و رنجشان مهم نیست؟ و مگر نه آنکه بسیاری از آنان با شنیدن چنان ترانهای، رنج میبرند و عذاب میکشند؟ چرا همین امر، مبنایی برای سخن گفتن یا سکوت کردن قرار نمیگیرد؟ علت این نگاه دوگانه چیست؟ آیا دینستیزی و نفرت از دین و دینورزی، تبصره و استثنایی بر منطق چنین افرادی میزند؟
1- تعابیری از قبیل آنها،ایشان و ... بسیار مبهم است. بهتر است به یک فرد یا مقاله مشخص اشاره شود. موافق نیستید؟
پاسخحذف2- دینداران نیز قرنها و بلکه هزاره هاست که مخالفان خود را تحقیر کرده،شکنجه داده،تبعید و اعدام کرده،افکارشان را ممنوع کرده و کتابهایشان را سوزانده است. آیا صرفا یک مورد اخیر ترازوی عدالت را به ضرر متدینین جابجا کرده است؟ آیا این همه فریاد مرگ بر ... ،اینهمه رسالات دینی که هر روز منتشر می شود و کفار را نجس می داند، آیا دست ندادن دینداران مسلمان با کفار در هر جایگاهی که باشند و هزاران مورد دیگر کوچکترین حقی برای این کفار جهت اعتراض ایجاد نمی کند؟
3-آیا گمان نمی کنید تعابیر "رنج و درد" برای شنیدن یک نظر مخالف قدری اغراق آمیز است؟ این سخن از شدت تکرار قدری مبتذل شده ولی با این وجود آیا نباید قدرت تحمل مخالف را قدری در خود بالا ببریم و بلافاصله از تظاهرات چندمیلیونی و حکم ارتداد و ... استفاده نکنیم؟ راستی هیچ خودرا به جای فردی که حکم ارتدادش صادر شده و هر آن ممکن است کشته شود قرار داده اید؟
4- مطالب فوق به هیچ وجه به معنای انکار تعرضات موجود در رفتار بعضی از "آنها" و "ایشان" نیست.هدف وزن کشی رفتارها و عکس العملهای طرفین در یک دید کلان می باشد.
با تشکر از مطرح کردن این بحث.پیروز باشید.
مومنان وقتی بدحجابی در خیابان می بینند هم رنج می کشند. اصولا هرچه که بر خلاف شریعت اتفاق بیفتد موجب رنج آنهاست. به طریق اولویت توهین و تمسخر معتقدات و مقدسین موجب موجب رنج آنهاست.وسیع است البته شدت و ضعف دارد. غیر مذهبی ها هم وقتی نمی توانند سر لخت توی خیابان بروند رنج می کشند به آنها هم هر روز توهین می شود. همیشه همین بوده. تعیین اصول نیاز به واکاویهای فلسفی اخلاقی دارد. بعنوان اقتراح بسیار خوب است اما زود جواب نمی شود داد ...
پاسخحذفدوست ناشناس...
پاسخحذف۱- هدف، نقد این منطق یک بام و دو هواست. من حرفی ندارم که نام شخص یا اشخاصی را ببرم منتها این امر، کمکی به نقدی که بر این رویه و روال هست نخواهد کرد.
۲- شما سوی دیگر ماجرا را برجسته کردهاید. میگویید طرف دیگر هم کارنامهای قابل دفاعی ندارد. اولاً حتی اگر این درست باشد، دلیلی برای مقابله به مثل نیست مگر اینکه بپذیریم مقابله به مثل به مثابه روشی برای اصلاح طرف مقابل کارایی دارد. که خب اگر این منطق را بپذیریم، هر کس میتواند با استناد به آن، طرف مقابل خود را منکوب کند. ثانیاً هدف من پرداختن به این وجه ماجرا نبوده است. من کوشیدهام دوگانگی منطق کسانی که همیشه از درد و رنج انسانها به عنوان پایهای برای تحلیل و داوری و قضاوت استفاده میکنند، نشان دهم.
۳- شما همچنان دارید در نقد منش کسانی که رفتارشان را نادرست میدانید مینویسید. همچنان که گفتم فارغ از درستی و نادرستی قضاوت و تحلیل شما، هدف من نشان دادن تناقض دیگرانی بوده است که تا به دین و دینورزان میرسند، تمام بافتهها و دیدگاههای قبلی خود را فراموش میکنند و با شمشیر آخته به جنگ همان انسانهایی میآیند که همیشه سنگ درد و رنجشان را به سینه میزدند.
۴- خب من در پی تحلیل درستی و نادرستی اصل کار و واکنشها نبوده و نیستم. مسأله این است که صداقت و یکرنگی را در نگاه و قضاوتمان حفظ کنیم. یک بنیادگرا که همیشه با منطقی واحد و یکسان به حوادث مینگرد نسبت به روشنفکر دینستیزی که همیشه داد از درد و رنج انسانها میزند اما به گاه مقابله با دین، ناگاه فیلش یاد هندوستان میکند، برتری دارد.
با سپاس از وقتی که گذاشتهاید.
دخو جان!
پاسخحذفمن با اصل این منطق، مشکل بنیانی دارم! و از بیخ و بن به آن نقد اساسی دارم! اینکه مبنای داوری و قضاوت و کنش و واکنشمان را مسأله درد و رنج انسانها قرار دهیم و با نگاهی بهظاهر انساندوستانه و انسانگرایانه به هر پدیدهای نگاه کنیم، از پی و پایه با واقعیتهای جهان در تناقض است و دیر یا زود به تناقض میرسد.
واقعیت این است که هر گروه و قشر و طبقه و نحلهای، مقدساتی دارد. برای زندگی مسالمتآمیز باید فصل مشترکهایی یافت که بتوان آسوده و با آرامش در کنار هم زیست. اینکه این فصل مشترک چه باشد و چگونه باشد و چگونه پیاده شود از جامعه و فرهنگی تا جامعه و فرهنگی دیگر متفاوت است.
با تشکر از توجه و پاسخ شما:
پاسخحذف1- معرفی فرد یا مقاله مشخص وضوح بحث را بیشتر می کند و خواننده را از آنچه مورد نقد شما قرار گرفته آگاهتر می سازد. بدینترتیب "کمکی به نقدی که بر این رویه و روال هست" خواهد کرد!.
2- ظاهرا در رساندن منظورم موفق نبوده ام. در اینجامن سعی کردم با مثالهایی نشان بدهم که تمسخر یک اندیشه در مقابل خون ریخته شده هزاران "کافر و مرتد و مهدورالدم" "مقابله به مثل!!" نیست. واقعا آنها مثل هم هستند؟ به علاوه طنز و حتی تمسخر سلاحی است که می تواند بدون خشونت تناقضات یک اندیشه را عیان سازد و من ایرادی در کاربرد آن از سوی هریک از طرفین نمی بینم.
3- فرموده اید :"تا به دین و دینورزان میرسند، تمام بافتهها و دیدگاههای قبلی خود را فراموش میکنند و با شمشیر آخته به جنگ همان انسانهایی میآیند که همیشه سنگ درد و رنجشان را به سینه میزدند."اولا دین و دین ورزان اقلیتی ضعیف و بی گناه نیستند که "تا به آنها می رسند" حق آنها پایمال می شود!.((ایراد من شیوه بیان مطلب است)).از تعبیر بافته ها جز خشم نگارنده برداشتی ندارم و اگر منظور از "شمشیر آخته" نوار کاست و سی دی و کاریکاتور است آنرا به شمشیر واقعی ترجیح می دهم.
4- فرموده اید "یک بنیادگرا که همیشه با منطقی واحد و یکسان به حوادث مینگرد نسبت به روشنفکر دینستیزی که همیشه داد از درد و رنج انسانها میزند اما به گاه مقابله با دین، ناگاه فیلش یاد هندوستان میکند، برتری دارد."من شاید در هنگام خرید یک کتاب فلسفی با این دیدگاه موافق باشم اما در عالم واقع جدا در پذیرش آن تردید دارم. ترجیح می دهم حاکم کشورم هر از چندگاهی "فیلش یاد هندوستان!" کند که چندان خطری ندارد ولی در صدور حکم اعدام و ارتداد و ... ثابت قدم نباشد!.
5- در پاسخ دخوجان فرموده اید که "...از پی و پایه با واقعیتهای جهان در تناقض است و دیر یا زود به تناقض میرسد." آیا واقعا نوع بشر تمام واقعیتهای جهان را درک کرده که از تناقض آن با منطق فوق آگاه شود؟
در پایان ازاینکه فرصتی برای این بحث مهم ایجاد کردید متشکرم.بی صبرانه منتظر پاسخ شما هستم. ناشناس!
خیلی خوب بود ( جدی میگم ! )
پاسخحذفبعد از مدت ها که از طریق گودر دنبالتون میکنم ... کاملا دستم اومده که کدام یک از نوشته هاتون بحث برانگیزه واسه همین الان وظیفه ی خودم می دونم که نظر بدم(اینم جدی میگم !! )
وگرنه صرفا به خاطر اینکه شما همدرد و همرنج من هستید ، عاشق چشم و ابروتون نشدم که با فیلترشکن وصل بشم فقط واسه نظر دادن ( خیلی جدی گفتم !!! )
ــــــــــــــــــــــــــــــ
خلاصه (لپ کلام) :
"دخو جان!
من با اصل این منطق، مشکل بنیانی دارم! و از بیخ و بن به آن نقد اساسی دارم! اینکه مبنای داوری و قضاوت و کنش و واکنشمان را مسأله درد و رنج انسانها قرار دهیم و با نگاهی بهظاهر انساندوستانه و انسانگرایانه به هر پدیدهای نگاه کنیم، از پی و پایه با واقعیتهای جهان در تناقض است و دیر یا زود به تناقض میرسد.
واقعیت این است که هر گروه و قشر و طبقه و نحلهای، مقدساتی دارد. برای زندگی مسالمتآمیز باید فصل مشترکهایی یافت که بتوان آسوده و با آرامش در کنار هم زیست. اینکه این فصل مشترک چه باشد و چگونه باشد و چگونه پیاده شود از جامعه و فرهنگی تا جامعه و فرهنگی دیگر متفاوت است."
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
نظر من به عنوان خواننده وبلاگ :
فقط به خاطر همون منافع مشترکه که نظر میدم
دوست ناشناس!
پاسخحذفشما دربارهی موضوعی مینویسید و سؤال میکنید که در این یادداشت مدنظر من نبوده است. در واقع شما از زاویهای دیگر به موضوع نگاه میکنید که هدف این یادداشت نبوده است. من دنبال سنجیدن تناسب واکنشهای دو طرف نسبت به یکدیگر نبودهام. به دنبال اثبات مظلومیت دینداران هم نبودهام. دنبال دفاع از عمل انجامشده یا حکم صادره هم نبودهام. اینها همه موضوعاتی است که در جای خود میشود نقدشان کرد. «موضوع» نوشتهی من چیز دیگری است؛ نگاه دوگانه بخشی از روشنفکران است به موضوع درد و رنج انسانها.
منتها جدا از موضوع این نوشته، اگر بخواهم به مطالب طرحشدهی شما جواب بدهم نیاز به یک مقدمهچینی مفصل دارم دربارهی نگاه انساندوستانه به عرصهی سیاست، جایگاه حقوق بشر و آزادی بیان و امثال این مفاهیم مدرن و اینکه چرا نگاه انسانی صِرف به سازههای سیاسی-اجتماعی دیر یا زود به بنبست میرسد.
در برنامهام نوشتن چنین یادداشتی را گنجاندهام. اولین فرصت که نوشتمش میتوانیم این بحث را ادامه دهیم.
با سپاس.
افشین خان از لطف شما سپاسگزارم.
پاسخحذف:)