کاش معلمی بود
که «زندگی» را به ما میآموخت
دوست داشتن را
عشق ورزیدن را
تا در چنین روزی
مشتاق و شاد
بر دستانش بوسه زنیم
***
بوسه زدن بر دستان روزگار
که جز با سیلی و شلاق میانه ندارد
چه جای شادی و اشتیاق دارد...؟
که «زندگی» را به ما میآموخت
دوست داشتن را
عشق ورزیدن را
تا در چنین روزی
مشتاق و شاد
بر دستانش بوسه زنیم
***
بوسه زدن بر دستان روزگار
که جز با سیلی و شلاق میانه ندارد
چه جای شادی و اشتیاق دارد...؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!