روزبه روزبهانی زیاد از رابطههایی که تا کنون داشته مینویسد. دیگرانی هم هستند؛ مثلاً یک سرخپوست خوب که همین تازگی مطلبی نوشت که با استقبال زیادی روبهرو شد. چنین جملاتی را میتوان در این قبیل یادداشتها پیدا کرد: «با بدن یکدیگر آشنا بودیم...»، «تن هم را خوب میشناختیم...»، «زبان بدن یکدیگر را بلد بودیم...»، «خوب میتوانستیم خواستههای بدن همدیگر را پاسخ دهیم...» و....
این جملات، همه یک واقعیت ساده را بیان میکنند؛ اینکه محدودهی این رابطههای انسانی، عشقبازی و همخوابگی را نیز شامل میشده است. منتها نکتهی مهم آن است که چنین یادداشتهایی و چنان روابطی در چنین رابطههایی را بیشتر میتوان در میان جوانان ساکن تهران دید. آنان هستند که در رابطههاشان، بهتکرار، چنین چیزی را تجربه میکنند و تجربههاشان را مکتوب میکنند.
این را میتوان در خواستگاریهایی مرسومی که این روزها در تهران اتفاق میافتد نیز مشاهده کرد. زیاد میشنوم که در تهران پسری به خواستگاری دختری رفته و عروسخانم آینده همانجا به شاهداماد تذکر داده که پیش از این رابطهی جنسی داشته و اضافه کرده است: «اینکه از نظر شما مسألهای نیست...؟». این تحول به دنیای جوانان تهرانی محدود نمانده و دایرهی والدین را نیز شامل شده است. پدران و مادران بسیاری هستند که از وجود چنین روابطی (بهویژه در مورد دخترانشان) آگاه هستند و آن را پذیرفتهاند. چنین پسر یا دختری نه از فاش شدن چنین رابطهای با چنان گسترهی روابطی ابا دارد و نه از آن شرم میکند.
بدیهی است نمیتوان چنین توصیفی را به تمامی خانوادههای ساکن تهران تعمیم داد؛ اما آمار سردستی بیانگر آن است که اکثریت بزرگی در تهران، چنین ارتباطهایی را پذیرفتهاند و اگر نگوییم آن را "عادی" میدانند، دستکم "غیرعادی" هم نمیبینند. اینجاست که تفاوت بسیار بزرگ فرهنگ حاکم بر شهر تهران با سایر شهرها نمود مییابد. رابطههایی اینچنین در سایر شهرهای بزرگ ایران (مثلاً اصفهان و شیراز و تبریز و...) هنوز چندان عادی پنداشته نمیشود؛ چه رسد به اینکه محدودهی چنین روابطی به عشقبازی و همخوابگی هم گسترش یافته باشد. دید منفی پیشین نسبت به رابطههای خارج از ازدواج یا پیش از ازدواج تا حدودی رنگ باخته اما موضوع روابط جنسی بهویژه در مورد دختران و اهمیت «ازالهی بکارت» هنوز با قوت و قدرت باقی است. تازه این حکایت شهرهای بزرگ ایران است که از لحاظ سطح فرهنگ، فاصلهی کمتری با شهر تهران دارند. حکایت شهرهای کوچک و سنتیتر و روستاها که دیگر روشن است!
این جملات، همه یک واقعیت ساده را بیان میکنند؛ اینکه محدودهی این رابطههای انسانی، عشقبازی و همخوابگی را نیز شامل میشده است. منتها نکتهی مهم آن است که چنین یادداشتهایی و چنان روابطی در چنین رابطههایی را بیشتر میتوان در میان جوانان ساکن تهران دید. آنان هستند که در رابطههاشان، بهتکرار، چنین چیزی را تجربه میکنند و تجربههاشان را مکتوب میکنند.
این را میتوان در خواستگاریهایی مرسومی که این روزها در تهران اتفاق میافتد نیز مشاهده کرد. زیاد میشنوم که در تهران پسری به خواستگاری دختری رفته و عروسخانم آینده همانجا به شاهداماد تذکر داده که پیش از این رابطهی جنسی داشته و اضافه کرده است: «اینکه از نظر شما مسألهای نیست...؟». این تحول به دنیای جوانان تهرانی محدود نمانده و دایرهی والدین را نیز شامل شده است. پدران و مادران بسیاری هستند که از وجود چنین روابطی (بهویژه در مورد دخترانشان) آگاه هستند و آن را پذیرفتهاند. چنین پسر یا دختری نه از فاش شدن چنین رابطهای با چنان گسترهی روابطی ابا دارد و نه از آن شرم میکند.
بدیهی است نمیتوان چنین توصیفی را به تمامی خانوادههای ساکن تهران تعمیم داد؛ اما آمار سردستی بیانگر آن است که اکثریت بزرگی در تهران، چنین ارتباطهایی را پذیرفتهاند و اگر نگوییم آن را "عادی" میدانند، دستکم "غیرعادی" هم نمیبینند. اینجاست که تفاوت بسیار بزرگ فرهنگ حاکم بر شهر تهران با سایر شهرها نمود مییابد. رابطههایی اینچنین در سایر شهرهای بزرگ ایران (مثلاً اصفهان و شیراز و تبریز و...) هنوز چندان عادی پنداشته نمیشود؛ چه رسد به اینکه محدودهی چنین روابطی به عشقبازی و همخوابگی هم گسترش یافته باشد. دید منفی پیشین نسبت به رابطههای خارج از ازدواج یا پیش از ازدواج تا حدودی رنگ باخته اما موضوع روابط جنسی بهویژه در مورد دختران و اهمیت «ازالهی بکارت» هنوز با قوت و قدرت باقی است. تازه این حکایت شهرهای بزرگ ایران است که از لحاظ سطح فرهنگ، فاصلهی کمتری با شهر تهران دارند. حکایت شهرهای کوچک و سنتیتر و روستاها که دیگر روشن است!
"ازاله بکارت"
پاسخحذفممنون از تصحیحتان.
حذف