ف.م.سخن روزگاری نوشته بود که هیچکس را به وبلاگنویسی مجبور نکردهاند. این کاری دلخواهانه است. پس حالا که کسی خود داوطلب شده ضیافتی ترتیب دهد و میزبان عدهای باشد، بهتر است حق میزبانی را بهخوبی بهجا بیاورد. حیاط را تمیز بشوید و خانه را پاکیزه بروبد. فضا را با رایحهی خوش گلهای تازه، عطرآگین کند و نهایت دقت و سلیقه را برای طبخ غذا و سفرهآرایی بهکار ببَرَد.
گفتهی دوست وبلاگنویس پرسابقهی ما عین حقیقت است. اگر کسی قصد وبلاگ نوشتن دارد، بهتر است چه در طراحی و رنگبندی وبلاگ، چه در فرم و ظاهر و قلم نوشتهها و چه در محتوا و درونمایهی آنها، نهایت ظرافت و سلیقه را به خرج دهد. اما وبلاگنویسی، سویهی دیگری نیز دارد. وبلاگ، رسانهای شخصی است؛ شخصی است، اما رسانه است. و این نکتهی مهمی در درک ارتباط میان نویسنده و خواننده است. وبلاگنویسی که دلنوشته مینویسد، کمتر به مخاطب فکر میکند. او مینویسد تا نوشته باشد، تا ثبت کرده باشد، تا گفته باشد. دستبالا، دلنوشتهها و شعرگونههایش، مخاطب خاص دارد: دوست یا معشوقی که پنجرهی وبلاگ را میگشاید تا پیغامی را که عاشق بر لب پنجره گذاشته و گذشته، بخواند.
اما سایر نوشتههای وبلاگی اینگونه نیستند. وبلاگنویس مینویسد تا خوانده شود؛ نوشتهی بیخواننده به فریاد در خلأ میماند. در خلأ از بلندترین فریادها هم صدایی برنمیخیزد. چیزی جز حرکات لب دیده نمیشود. وبلاگنویس به تعبیر سعید حنایی کاشانی، مینویسد و نوشتهاش را در بطری میگذارد و به دریا میسپارد، باشد که به دست مخاطبش برسد. گاه بازخوردهای مخاطبان، خبر از رسیدن بطری میدهد اما گاه کمتر خبری باز میآید و گاه هیچ.
شغل بسیاری از وبلاگنویسان، ارتباطی با نوشتن و وبلاگنویسی ندارد. در نتیجه، وبنگار ناچار است از وقت آزاد و استراحت خود بزند و به وبلاگش برسد. گلایهای هم نیست. منتی هم بر سر کسی نیست. هر کس، راهی را انتخاب کرده و از چیزی لذت میبرد. بدیهی است که باید پای شیرینی و تلخیاش هم بایستد. منتها مسأله این است که نوشتن برخی مقالهها، تحلیلها، یادداشتها و حتی خلاصه کردنها، بسیار وقتگیر است و نیروی زیادی میبَرَد. نویسنده به امید خوانده شدن این نوشتههاست که دست به کار میشود و زمان و انرژی خود را صرف جمعآوری اطلاعات و پروراندن سوژه و نگارش مطلب میکند. حال اگر بازخورد مناسبی دیده نشود، خستگی نوشتن به تن وبنگار میماند.
موفقیت وبلاگنویسی هم درست مثل هر کار رسانهای دیگری در گرو موقعیتشناسی است. وبنگار باید وضعیت و شرایط پیرامون را مدام رصد کند و در وقت مناسب، راجع به سوژهای مناسب، یادداشتی مناسب خطاب به جمعیت هدفی متناسب بنویسد. بدینترتیب زحمات وبنگار به ثمر میرسد و نوشته، به اندازهی درخور، خواننده مییابد و متناسب با درونمایه، تأثیر لازم را در جمعیت هدف خواهد داشت.
گاه، انسان در تشخیص این موقعیت خطا میکند. نوشتهای که در چنین شرایطی منتشر شود، مخاطب متناسب را نخواهد داشت و نویسنده را سرخورده و ناامید خواهد کرد. گاه تشخیص نویسنده و موقعیتشناسی او دقیق و درست است، اما در فاصلهی زمانی نگارش مطلب، فضای عمومی تغییر میکند (مثلاً حادثهای تازه روی میدهد یا مناسبتی مثل همین نوروز فرا میرسد). به این معنا یا وقت پرداختن به آن سوژه گذشته است یا سوژه بیات شده است یا جمعیت هدف، دغدغهی ذهنی دیگری پیدا کرده است. شاید سختترین لحظات وبلاگنویسی همین لحظات باشد. وبلاگنویس مانده است و وقت و زمان و نیرویی که صرف شده است. اگر مطلب را منتشر نکند، تمام زحماتش به هدر خواهد رفت. و اگر منتشر کند، اطمینان دارد که مخاطب چندانی وجود نخواهد داشت. آب کردن چنین جنسی در چنان شرایطی جسارت و جُربزهی فراوانی میخواهد!
پینوشت:
منظور از «استقبال مخاطبان» در این نوشته، صِرف بالا بودن آمار بازدید نیست. آمار، فقط نشانگر کمیت بازدیدکنندگان یک نوشته است. مهمتر از میزان دیده شدن یک نوشته، کیفیت مخاطبان (میزان فهم و دانش و نخبگی آنان) و نیز نوع واکنش و نقد و نظر آنان نسبت به آن نوشته است. منظور من از «استقبال مخاطبان» ترکیبی متناسب از دو عامل کمیت و کیفیت است.
گفتهی دوست وبلاگنویس پرسابقهی ما عین حقیقت است. اگر کسی قصد وبلاگ نوشتن دارد، بهتر است چه در طراحی و رنگبندی وبلاگ، چه در فرم و ظاهر و قلم نوشتهها و چه در محتوا و درونمایهی آنها، نهایت ظرافت و سلیقه را به خرج دهد. اما وبلاگنویسی، سویهی دیگری نیز دارد. وبلاگ، رسانهای شخصی است؛ شخصی است، اما رسانه است. و این نکتهی مهمی در درک ارتباط میان نویسنده و خواننده است. وبلاگنویسی که دلنوشته مینویسد، کمتر به مخاطب فکر میکند. او مینویسد تا نوشته باشد، تا ثبت کرده باشد، تا گفته باشد. دستبالا، دلنوشتهها و شعرگونههایش، مخاطب خاص دارد: دوست یا معشوقی که پنجرهی وبلاگ را میگشاید تا پیغامی را که عاشق بر لب پنجره گذاشته و گذشته، بخواند.
اما سایر نوشتههای وبلاگی اینگونه نیستند. وبلاگنویس مینویسد تا خوانده شود؛ نوشتهی بیخواننده به فریاد در خلأ میماند. در خلأ از بلندترین فریادها هم صدایی برنمیخیزد. چیزی جز حرکات لب دیده نمیشود. وبلاگنویس به تعبیر سعید حنایی کاشانی، مینویسد و نوشتهاش را در بطری میگذارد و به دریا میسپارد، باشد که به دست مخاطبش برسد. گاه بازخوردهای مخاطبان، خبر از رسیدن بطری میدهد اما گاه کمتر خبری باز میآید و گاه هیچ.
شغل بسیاری از وبلاگنویسان، ارتباطی با نوشتن و وبلاگنویسی ندارد. در نتیجه، وبنگار ناچار است از وقت آزاد و استراحت خود بزند و به وبلاگش برسد. گلایهای هم نیست. منتی هم بر سر کسی نیست. هر کس، راهی را انتخاب کرده و از چیزی لذت میبرد. بدیهی است که باید پای شیرینی و تلخیاش هم بایستد. منتها مسأله این است که نوشتن برخی مقالهها، تحلیلها، یادداشتها و حتی خلاصه کردنها، بسیار وقتگیر است و نیروی زیادی میبَرَد. نویسنده به امید خوانده شدن این نوشتههاست که دست به کار میشود و زمان و انرژی خود را صرف جمعآوری اطلاعات و پروراندن سوژه و نگارش مطلب میکند. حال اگر بازخورد مناسبی دیده نشود، خستگی نوشتن به تن وبنگار میماند.
موفقیت وبلاگنویسی هم درست مثل هر کار رسانهای دیگری در گرو موقعیتشناسی است. وبنگار باید وضعیت و شرایط پیرامون را مدام رصد کند و در وقت مناسب، راجع به سوژهای مناسب، یادداشتی مناسب خطاب به جمعیت هدفی متناسب بنویسد. بدینترتیب زحمات وبنگار به ثمر میرسد و نوشته، به اندازهی درخور، خواننده مییابد و متناسب با درونمایه، تأثیر لازم را در جمعیت هدف خواهد داشت.
گاه، انسان در تشخیص این موقعیت خطا میکند. نوشتهای که در چنین شرایطی منتشر شود، مخاطب متناسب را نخواهد داشت و نویسنده را سرخورده و ناامید خواهد کرد. گاه تشخیص نویسنده و موقعیتشناسی او دقیق و درست است، اما در فاصلهی زمانی نگارش مطلب، فضای عمومی تغییر میکند (مثلاً حادثهای تازه روی میدهد یا مناسبتی مثل همین نوروز فرا میرسد). به این معنا یا وقت پرداختن به آن سوژه گذشته است یا سوژه بیات شده است یا جمعیت هدف، دغدغهی ذهنی دیگری پیدا کرده است. شاید سختترین لحظات وبلاگنویسی همین لحظات باشد. وبلاگنویس مانده است و وقت و زمان و نیرویی که صرف شده است. اگر مطلب را منتشر نکند، تمام زحماتش به هدر خواهد رفت. و اگر منتشر کند، اطمینان دارد که مخاطب چندانی وجود نخواهد داشت. آب کردن چنین جنسی در چنان شرایطی جسارت و جُربزهی فراوانی میخواهد!
پینوشت:
منظور از «استقبال مخاطبان» در این نوشته، صِرف بالا بودن آمار بازدید نیست. آمار، فقط نشانگر کمیت بازدیدکنندگان یک نوشته است. مهمتر از میزان دیده شدن یک نوشته، کیفیت مخاطبان (میزان فهم و دانش و نخبگی آنان) و نیز نوع واکنش و نقد و نظر آنان نسبت به آن نوشته است. منظور من از «استقبال مخاطبان» ترکیبی متناسب از دو عامل کمیت و کیفیت است.
کاملا مفهوم شد !!!
پاسخحذف. . . . . . . . . . . . . . .
خیلی وقته که دنبال حل کردن این معما هستم و دارم به یه نتایجی میرسم
جذب مخاطب ؟ تاثیرگذاری ؟ تاثیر پذیری ؟
. . . . . . . . . . . . . . . .
مثلا همین الان ، من خیلی حرف واسه گفتن دارم اما هر کاری میکنم نمی تونم بنویسم ، چون ذهنم مشغوله !
امیدوارم هرچه زودتر به نتیجه برسیم !!
!!!
با اینکه وبلاگ خون نیستم ولی گاها یه سری به اینجا میزنم! اتفاقی هم اینجا را پیدا کردم.صرفا برای امید و انگیزه هرچند اندک گفتنش را لازم دونستم
پاسخحذفاز لطف و محبت شما سپاسگزارم محمد خان.
پاسخحذف