پیشدرآمد: رأی دادن خاتمی در انتخابات نهمین دورهی مجلس، ولولهای در عرصهی سیاست ایران بهپا کرد. همین اتفاق سبب شد موضوع این هفتهی حلقهی وبلاگی گفتوگو هم به «خاتمی و سیاست» اختصاص یابد. حجم مطالبی که این چند روز در فضای مجازی دربارهی او نوشته شده است، آنقدر زیاد بود که خواندن آنلاین بخش بزرگی از آنها مرا به چشمدرد مبتلا ساخت! مجبور شدم باقی مطالب را پرینت بگیرم. با قلم ۱۲ و حاشیهی صفحهی نیم سانتیمتری، چیزی حدود ۶۰ صفحهی A4 از آب درآمد! این نشانهی روشن موجی بود که برخاسته بود!
مضمون اکثریت مطالب، به هم نزدیک بود: «خاتمی، از ابتدا همین شخصیتی بوده است که امروز دیدیم! آنانکه به او امید واهی بسته بودند و از او انتظار دیگری داشتند، نه به «خاتمی واقعی» که به تصویری دلبخواه که از او در ذهن خود ساخته بودند، دل بسته بودهاند.». آنچه از سخنان صریح خاتمی (بهویژه سخنان او در مردادماه) برمیآمد، عزم او برای رأی ندادن بود. او حتی آشکارا شرکت در انتخابات از سال ۸۴ بدینسو را اشتباه خوانده بود. من اما پیش از برگزاری انتخابات مجلس در ۱۲ اسفند ۱۳۹۰، حتی یک نفر را ندیدم که پیشبینی کند خاتمی در روز ۱۲ اسفند رأی خواهد داد. این بدان معناست که آنان که امروز، حرکت خاتمی را امری طبیعی و ناشگفت مینمایانند و تا دیروز سکوت پیشه کرده بودند، دستکم تا روز انتخابات، باور کرده بودند که خاتمی بر اساس آنچه گفته است، پای صندوق رأی حاضر نخواهد شد! اما امروز درونمایهی تحلیلها و یادداشتها بهگونهای است که بسیاری از افراد، پشت کردن خاتمی به سخنان خود و رأی دادن او را پیشبینی میکردهاند!
برای نوشتن یادداشتی دربارهی «مسألهی خاتمی»، کتاب «اصلاحات در برابر اصلاحات» را از کتابخانهام بیرون کشیدم و ورق زدم. مرور کتاب مرا متأسف و غمگین کرد. کتاب در اوائل دور دوم ریاستجمهوری خاتمی تدوین شده است؛ زمانی که خاتمی بار دیگر و این بار با رأیی بالاتر به ریاستجمهوری انتخاب شده بود اما اصلاحات به بنبست خورده بود. در این کتاب، ۵ نظریهپرداز اصلاحات، سعید حجاریان، عباس عبدی، مصطفی تاجزاده، حمیدرضا جلاییپور و علیرضا علویتبار به ترتیب در مقالاتی جداگانه کوشیدهاند به واکاوی شرایط زمینگیری اصلاحات پرداخته و راه برونرفت از آن وضعیت را نشان دهند. در پایان هر مقاله، ۴ نظریهپرداز دیگر به نقد آن نوشتار پرداخته و در پایان، نویسنده به این نقدها پاسخ گفته است. آنچه در این مقالات توصیف و توصیه شده است، دقیقاً مسألهی امروز ماست. همین امر بود که مرا غمزده کرد. ما ۱۰ سال است که درجا زدهایم. ۱۰ سال است با صورتمسألهای تغییرنیافته، ور میرویم. ور رفتن را به معنای دقیق کلمه بهکار میبرم. یعنی تحلیلگران ما، شهامت رودررویی صریح و بیتعارف با مسأله و جسارت و بردباری پذیرش نتیجهی این رودررویی را ندارند. اگر تعداد نظریهپردازانی اینچنین زیاد بود، کمترین اتفاقی که میافتاد، اِجماع بر سر ریشهی بنیادین مشکلات و راه برونرفت از آن بود. اِجماع نظری بر سر «راه حل»، در همهی جوامع در حال گذار، نخستین گام حرکت در مسیر حل بحران بوده است. یک بخش از این انفعال البته از همان لفظ انفعال برمیخیزد! از نگاه بسیاری از ما، راه حلی، «راه حل» است که در ذات خود، واجد فعالانه حرکت کردن و کنشگرانه برخورد کردن باشد! و هر راهکاری که در بنمایهی خود با این ویژگیها در تضاد باشند، «راه حل»ن نیست و ارزش اعتنا ندارد!
در این کتاب، مقالات مهمتر از آن علویتبار و حجاریان است. عنوان مقالهی علویتبار، "ملاحظاتی راهبردی برای آینده" است که از نگاه من، سخت به کار مبحث «ما و مسألهی خاتمی» و معادلهای آن (ما و مسألهی اصلاحات، ما و مسألهی انتخابات) میآید. محور مقالهی حجاریان در این کتاب، مشروطهطلبی و حاکمیت دوگانه است. این مقاله نیز نسبتی عمیق و ریشهای با موضوع اصلاحات و انتخابات دارد. عبدی همان تز معروف خروج از حاکمیت را طرح کرده و تاجزاده هم از بازدارندگی فعال گفته است که هر دو تقریباً در این مقطع زمانی بیموضوع هستند و فقط به کار تجربهاندوزی از مسیر پیمودهشده میآیند. جلاییپور هم از تقویت عرصهی عمومی گفته است. در خلال یکی از راه حلهای احتمالی مواجهه با بنبست کنونی به آن باز خواهم گشت.
بهتر دیدم مقالهی علویتبار را خلاصه کنم تا اولاً پیشینهی تاریخی بنبست اصلاحات و یکی از تحلیلهای ارائهشده را پیش چشم داشته باشیم و در ثانی بتوانیم از درونمایهی آن برای طرح درست سؤال و در ادامه کوشش برای یافتن پاسخ، کمک بگیریم. از مقالات دیگران هم، هر جا که به بحث مربوط بشود، استفاده خواهم کرد. در میان مطالب دوستان و کامنتهایی که در صفحهی فیسبوک حلقه منتشر شده است، دو موضوع برجسته است:
۱- آیا خاتمی، در زمرهی مدیران موفق است؟ آیا سبک مدیریت او (چه در دوران زمامداری و چه پس از واگذاری مسؤولیت) را باید ستود و او را در کنار رهبران سیاسی کامیاب محسوب کرد؟ و اگر پاسخ منفی است، دلایل ناموفق دانستن او چیست؟ چه رهبرانی در ایران یا جهان میشناسیم که موفق هستند؟ ملاک ناموفق دانستن خاتمی و موفق دانستن آنان کدام است؟
۲- اگر انقلاب ناممکن است و اصلاحات در بنبست است، راه سوم چیست؟ آیا اصلاً راه سومی وجود دارد؟
این پرسش صورتهای دیگر هم دارد؛ مثلاً: آیا ایرانیان در سیاست محافظهکارند و در اندیشه غیرمحافظهکار؟ آیا در سیاست به بنبست خوردهایم، ولی در فرهنگ، راه باز است؟ آیا از میان انقلاب و اصلاح سیاسی راه سوم ما از میان گزینههای دیگر می گذرد؟
من کار را با خلاصه کردن مقالهی علویتبار شروع میکنم و آن را فردا شب در وبلاگ منتشر خواهم کرد. پس از آن با محوریت دو پرسش فوق و نیز نقد و نظری بر رشتهمقالات منتشرشده توسط آرمان امیری (نشانیها در پینوشت همین نوشته)، یادداشتهایی خواهم نوشت و موضوع را از نگاه خود باز خواهم کرد.
از حلقهی وبلاگی گفتوگو:
- آرش آبادپور: سید محمد خاتمی و کام تلخ ما (نشانی)
- آرش بهمنی: خاتمی و سیاست (نشانی)
- پارسا صائبی: خاتمی و سیاست (نشانی)
- سامالدین ضیایی: خاتمی، اخلاق، سیاست یا هیچکدام؟ (نشانی)
- آرمان امیری: خاتمی- ۱؛ نخستین ضدقهرمان مردمی (نشانی)
- آرمان امیری: خاتمی- ۲؛ اصلاحات و جنبش اجتماعی، سبزها و ابزار چانهزنی! (نشانی)
- آرمان امیری: خاتمی- ۳؛ بختک بنیادگرایی طالبانی و گسترش جبهه ضدفاشیسم (نشانی)
مضمون اکثریت مطالب، به هم نزدیک بود: «خاتمی، از ابتدا همین شخصیتی بوده است که امروز دیدیم! آنانکه به او امید واهی بسته بودند و از او انتظار دیگری داشتند، نه به «خاتمی واقعی» که به تصویری دلبخواه که از او در ذهن خود ساخته بودند، دل بسته بودهاند.». آنچه از سخنان صریح خاتمی (بهویژه سخنان او در مردادماه) برمیآمد، عزم او برای رأی ندادن بود. او حتی آشکارا شرکت در انتخابات از سال ۸۴ بدینسو را اشتباه خوانده بود. من اما پیش از برگزاری انتخابات مجلس در ۱۲ اسفند ۱۳۹۰، حتی یک نفر را ندیدم که پیشبینی کند خاتمی در روز ۱۲ اسفند رأی خواهد داد. این بدان معناست که آنان که امروز، حرکت خاتمی را امری طبیعی و ناشگفت مینمایانند و تا دیروز سکوت پیشه کرده بودند، دستکم تا روز انتخابات، باور کرده بودند که خاتمی بر اساس آنچه گفته است، پای صندوق رأی حاضر نخواهد شد! اما امروز درونمایهی تحلیلها و یادداشتها بهگونهای است که بسیاری از افراد، پشت کردن خاتمی به سخنان خود و رأی دادن او را پیشبینی میکردهاند!
برای نوشتن یادداشتی دربارهی «مسألهی خاتمی»، کتاب «اصلاحات در برابر اصلاحات» را از کتابخانهام بیرون کشیدم و ورق زدم. مرور کتاب مرا متأسف و غمگین کرد. کتاب در اوائل دور دوم ریاستجمهوری خاتمی تدوین شده است؛ زمانی که خاتمی بار دیگر و این بار با رأیی بالاتر به ریاستجمهوری انتخاب شده بود اما اصلاحات به بنبست خورده بود. در این کتاب، ۵ نظریهپرداز اصلاحات، سعید حجاریان، عباس عبدی، مصطفی تاجزاده، حمیدرضا جلاییپور و علیرضا علویتبار به ترتیب در مقالاتی جداگانه کوشیدهاند به واکاوی شرایط زمینگیری اصلاحات پرداخته و راه برونرفت از آن وضعیت را نشان دهند. در پایان هر مقاله، ۴ نظریهپرداز دیگر به نقد آن نوشتار پرداخته و در پایان، نویسنده به این نقدها پاسخ گفته است. آنچه در این مقالات توصیف و توصیه شده است، دقیقاً مسألهی امروز ماست. همین امر بود که مرا غمزده کرد. ما ۱۰ سال است که درجا زدهایم. ۱۰ سال است با صورتمسألهای تغییرنیافته، ور میرویم. ور رفتن را به معنای دقیق کلمه بهکار میبرم. یعنی تحلیلگران ما، شهامت رودررویی صریح و بیتعارف با مسأله و جسارت و بردباری پذیرش نتیجهی این رودررویی را ندارند. اگر تعداد نظریهپردازانی اینچنین زیاد بود، کمترین اتفاقی که میافتاد، اِجماع بر سر ریشهی بنیادین مشکلات و راه برونرفت از آن بود. اِجماع نظری بر سر «راه حل»، در همهی جوامع در حال گذار، نخستین گام حرکت در مسیر حل بحران بوده است. یک بخش از این انفعال البته از همان لفظ انفعال برمیخیزد! از نگاه بسیاری از ما، راه حلی، «راه حل» است که در ذات خود، واجد فعالانه حرکت کردن و کنشگرانه برخورد کردن باشد! و هر راهکاری که در بنمایهی خود با این ویژگیها در تضاد باشند، «راه حل»ن نیست و ارزش اعتنا ندارد!
در این کتاب، مقالات مهمتر از آن علویتبار و حجاریان است. عنوان مقالهی علویتبار، "ملاحظاتی راهبردی برای آینده" است که از نگاه من، سخت به کار مبحث «ما و مسألهی خاتمی» و معادلهای آن (ما و مسألهی اصلاحات، ما و مسألهی انتخابات) میآید. محور مقالهی حجاریان در این کتاب، مشروطهطلبی و حاکمیت دوگانه است. این مقاله نیز نسبتی عمیق و ریشهای با موضوع اصلاحات و انتخابات دارد. عبدی همان تز معروف خروج از حاکمیت را طرح کرده و تاجزاده هم از بازدارندگی فعال گفته است که هر دو تقریباً در این مقطع زمانی بیموضوع هستند و فقط به کار تجربهاندوزی از مسیر پیمودهشده میآیند. جلاییپور هم از تقویت عرصهی عمومی گفته است. در خلال یکی از راه حلهای احتمالی مواجهه با بنبست کنونی به آن باز خواهم گشت.
بهتر دیدم مقالهی علویتبار را خلاصه کنم تا اولاً پیشینهی تاریخی بنبست اصلاحات و یکی از تحلیلهای ارائهشده را پیش چشم داشته باشیم و در ثانی بتوانیم از درونمایهی آن برای طرح درست سؤال و در ادامه کوشش برای یافتن پاسخ، کمک بگیریم. از مقالات دیگران هم، هر جا که به بحث مربوط بشود، استفاده خواهم کرد. در میان مطالب دوستان و کامنتهایی که در صفحهی فیسبوک حلقه منتشر شده است، دو موضوع برجسته است:
۱- آیا خاتمی، در زمرهی مدیران موفق است؟ آیا سبک مدیریت او (چه در دوران زمامداری و چه پس از واگذاری مسؤولیت) را باید ستود و او را در کنار رهبران سیاسی کامیاب محسوب کرد؟ و اگر پاسخ منفی است، دلایل ناموفق دانستن او چیست؟ چه رهبرانی در ایران یا جهان میشناسیم که موفق هستند؟ ملاک ناموفق دانستن خاتمی و موفق دانستن آنان کدام است؟
۲- اگر انقلاب ناممکن است و اصلاحات در بنبست است، راه سوم چیست؟ آیا اصلاً راه سومی وجود دارد؟
این پرسش صورتهای دیگر هم دارد؛ مثلاً: آیا ایرانیان در سیاست محافظهکارند و در اندیشه غیرمحافظهکار؟ آیا در سیاست به بنبست خوردهایم، ولی در فرهنگ، راه باز است؟ آیا از میان انقلاب و اصلاح سیاسی راه سوم ما از میان گزینههای دیگر می گذرد؟
من کار را با خلاصه کردن مقالهی علویتبار شروع میکنم و آن را فردا شب در وبلاگ منتشر خواهم کرد. پس از آن با محوریت دو پرسش فوق و نیز نقد و نظری بر رشتهمقالات منتشرشده توسط آرمان امیری (نشانیها در پینوشت همین نوشته)، یادداشتهایی خواهم نوشت و موضوع را از نگاه خود باز خواهم کرد.
از حلقهی وبلاگی گفتوگو:
- آرش آبادپور: سید محمد خاتمی و کام تلخ ما (نشانی)
- آرش بهمنی: خاتمی و سیاست (نشانی)
- پارسا صائبی: خاتمی و سیاست (نشانی)
- سامالدین ضیایی: خاتمی، اخلاق، سیاست یا هیچکدام؟ (نشانی)
- آرمان امیری: خاتمی- ۱؛ نخستین ضدقهرمان مردمی (نشانی)
- آرمان امیری: خاتمی- ۲؛ اصلاحات و جنبش اجتماعی، سبزها و ابزار چانهزنی! (نشانی)
- آرمان امیری: خاتمی- ۳؛ بختک بنیادگرایی طالبانی و گسترش جبهه ضدفاشیسم (نشانی)
نخست سپاس از تلاشی که برای روشنگری میکنید و وعده دادهاید که خواهید کرد. سپس قصد دارم این را دربارهی رای دادن محمد خاتمی بگویم که او هیچگاه نگفته بود که رای نخواهد داد. به باور من سرخوردگیهای گستردهی کنونی بیشتر ریشه در چشمداشت از مردی دارد که درواقع خاتمی نیست! این که ثابت شود کسانی مزورانه پیش از انتخابات سکوت کرده بودند و امروز ادعا میکنند که پیشبینیشان در رای دادن خاتمی درست از آب درآمده اهمیتی ندارد چرا که حتا پیشبینیهای کور هم به ویژه در یک بستر بیسامان و بیانتظام مانند پهنهی سیاسی کشورمان همواره درصدی شانس رخ دادن دارند. مهمتر این است که نخست در برآورد اهمیت رای دادن خاتمی دچار مبالغه به سمت بالا نشویم و دیگر این که یک بار برای همیشه باور کنیم که بنا نیست آدمها سیاست (که بسیاریشان لزومآ سیاسی هم نیستند مانند همین سید خندان) همواره آن گونه که ما انتظار داریم رفتار و گفتار کنند. این احتمال وجود دارد که هم خاتمی و هم هر کس دیگری که از او چشمداشتی _حال بیش و کم_ داریم "دست به کاری زند که غصه برآید."
پاسخحذف