در سال ۱۳۸۰، چند روزی پس از آنکه خاتمی بار دیگر به مقام ریاستجمهوری انتخاب شده بود، جمعی از سرآمدان فعال اصفهان به دیدار او میروند تا خواستهای خود را با او در میان بگذارند. پس از آنكه یكی از این افراد، به نمایندگی از جمع سخن میگوید و به انتظارات خود اشاره میکند، آقای خاتمی رو به او كرده و میگوید:
«شما مگر ما یزدیها را نمیشناسید؟! من یك زبان دارم به این اندازه -و دستانش را از دو طرف، كامل باز میکند- اما یك تخم دارم به این اندازه - و انگشت شست را نوك انگشت اشارهاش میگذارد و به جمع نشان میدهد- من مرد حرفام نه مرد عمل!»
بیچاره كسانی كه در این جمع، حاضر بودهاند، چنان وا میروند كه نمیدانستهاند چه كنند! انگار یك ظرف آب یخ روی سر هر كدامشان خالی کرده باشند! این همه راه را از اصفهان كوفته بودند تا به تهران برسند و با رئیسجمهوری كه دیگر اكنون مجلس و شوراها را نیز در كف قدرت خویش دارد، گفتوگو كنند كه یكباره درمییابند با هیمنهای توخالی و پوك روبهرویند كه تنها به یك شمایل زیبا میمانَد، بیهیچ خاصیت و بو و اثر و اختیاری؛ شمایل زیبایی كه سیل خروشان امید و آرزوی مردمی عظیم را به باتلاق ناامیدی و یأس هدایت میكند.
پینوشت:
قصد توهین به دوستان یزدی را ندارم. من عین سخن آقای خاتمی را نقل كردم و بس. مسؤولیت سخن با گویندهی آن است نه با روایتگر آن.
نشر نخستین در این نشانی.
«شما مگر ما یزدیها را نمیشناسید؟! من یك زبان دارم به این اندازه -و دستانش را از دو طرف، كامل باز میکند- اما یك تخم دارم به این اندازه - و انگشت شست را نوك انگشت اشارهاش میگذارد و به جمع نشان میدهد- من مرد حرفام نه مرد عمل!»
بیچاره كسانی كه در این جمع، حاضر بودهاند، چنان وا میروند كه نمیدانستهاند چه كنند! انگار یك ظرف آب یخ روی سر هر كدامشان خالی کرده باشند! این همه راه را از اصفهان كوفته بودند تا به تهران برسند و با رئیسجمهوری كه دیگر اكنون مجلس و شوراها را نیز در كف قدرت خویش دارد، گفتوگو كنند كه یكباره درمییابند با هیمنهای توخالی و پوك روبهرویند كه تنها به یك شمایل زیبا میمانَد، بیهیچ خاصیت و بو و اثر و اختیاری؛ شمایل زیبایی كه سیل خروشان امید و آرزوی مردمی عظیم را به باتلاق ناامیدی و یأس هدایت میكند.
پینوشت:
قصد توهین به دوستان یزدی را ندارم. من عین سخن آقای خاتمی را نقل كردم و بس. مسؤولیت سخن با گویندهی آن است نه با روایتگر آن.
نشر نخستین در این نشانی.
جالب بود مسعودخان :). باور کردنی نیست برام به کار بردن چنین الفاظی از سوی او. چون شخصیتی که ازش در ذهنم مجسم است حتی جرأت به کار بردن چنین کلمات و ایراد چنین اعترافاتی را ندارد. راوی این قضیه دوستمون، آقای م.ب هستند؟
پاسخحذفخود را با نام واقعی معرفی کنید تا "دایرهی دوستانمان" مشخص شود، آنوقت به سؤال شما جواب خواهم داد!
پاسخحذفگمان نمیکنم دوست مشترکی داشته باشیم. منظورم از «دوستمون، آقای م.ب»، آقای مسعود برجیان بود.
پاسخحذفبه هر حال بنده مشتاق آشنایی با شما بودهام. شاید جمعهای در کوهپیمایی ... شاید.
ارادتمند،
حمید