«تحریم اقتصادی»، کلمهای ناآشنا نیست. سالهاست این عبارت در رسانههای ایران و غرب شنیده میشود. چند وقتی است که به بهانهی فعالیتهای هستهای ایران و گمانهی سویههای نظامی این پروژه، تحریمهای ایران تشدید شده است. غربیها اکنون تعارفهای معمول پیشین را کنار گذاشتهاند. تا امروز، هدف از تحریمها، مسدود کردن منابع درآمدی حاکمیت ایران و در تنگنا قرار دادن آن برای تمکین در برابر جامعهی جهانی عنوان میشد. افزون بر این، بهصراحت ادعا میشد که تحریمها چنان هوشمند است که فقط نظام ایران را هدف گرفته و برای مردم ایران مشکلساز نخواهد بود. بدیهی بود که چنین ادعایی قابل قبول نبود. اقتصاد، عامل انحصاری بقای یک حکومت نیست؛ از مؤلفههای تداوم حیات روزانهی مردم یک کشور هم است. بقای گروهی از انسانها بدان وابسته است. امروز اما پردهپوشیها و انکارها کنار گذاشته شده و به صراحت از هدفگیری مردم ایران سخن میگویند (برای نمونه این مصاحبه را نگاه کنید).
کشورهای غربی گویی مردم ایران را نیز به همآوردی میطلبند. از آنان میخواهند آنها نیز هزینهی لازم را بپردازند. حتی در مواردی نظیر مصاحبهی مزبور، آشکارا، بخش عمدهی هزینه بر دوش مردم گذاشته میشود: «مردم باید نارضایتی خود را در قالب جنبشی اعتراضی و اجتماعی علیه حاکمیت سامان دهند؛ آنها باید بر حکومت خود بشورند و مانع تداوم مسیر در پیش گرفته شده شوند.». دیگر، حتی در ظاهر هم سخنی از «هوشمندی» تحریمهای طراحیشده نیست. هست؛ اما در حد یک تعارف و دروغ معمول و رایج سیاسی!
اما بهراستی آیا نمونهای برای چنین راهبردی در دنیا وجود دارد؟ کشوری هست که مردمانش بر اثر شدت فشار تحریمها به خیابانها ریخته و حکومت خود را به زیر کشیده یا دستکم وادار به تغییر مسیر کرده باشند؟ کوبا؟ کرهی شمالی؟ عراق عصر صدام؟ تحریمهای فلجکنندهی این کشورها، کدام حاکم یا حاکمیتی را برانداخته است؟ چه تغییر سیاسی را باعث شده است؟ سبب چه رویداد دگرگونسازی شده است؟ آیا تحریمها، فیدل کاسترو و رژیم کمونیستیاش را در معرض تهدید شورش مردمی قرار داد؟ در کرهی شمالی اوضاع چگونه بوده است؟ آیا مرگ پانصد هزار کودک عراقی، مردم این کشور را به خیابانها کشاند؟ آیا مانع آغاز عملیات احداث کاخ جدید صدام شد؟ این ادعای پوچ و توخالی با کدام پیشینه و تجربهی تاریخی طرح میشود؟ آیا جز این است که در آن طعنهای نهفته است؟ طعنه و کنایه به مردم ایران که پس سهم شما چه؟ و نقش شما این وسط چیست؟ کنار بایستید تا اوضاع بر وفق مراد شود؟! و بعد جملهای نانوشته و ناگفته که «کور خواندهاید! شما هم باید هزینه بپردازید! اصلاً شما از ابرازهای پیشبینیشدهی تحقق پروژه هستید! گیرم به نتیجه نرسید! اما در هر صورت باید نقش خود را بازی و سهم خود را در این پروسه ادا کنید!»
دموکراسی، کالای لوکس و مطلوب طبقهی متوسط مدرن است. طبقهای که از نیازهای اولیهی زندگی فارغ شده و در پی کسب مطلوبهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است. تحریمها اما طبقهی متوسط را با فشار به سمت فقیرتر شدن و ورود به جرگهی فرودستان جامعه هدایت میکند. لشکر گرسنگان، هیچگاه به دنبال استقرار نظامی پاسدار آزادی نخواهد بود. مردمانی که در برآورده ساختن نیازهای اولیهی حیاتی خود در مانده باشند، نه به فکر مطالبههای سیاسی آزادیخواهانه هستند و نه آزادیخواهی حاکمیت برای آنها اهمیت دارد. آنان در پی به کف آوردن لقمهای نان هستند؛ از هر راهی که باشد؛ و از دست هر کسی که شد!
طبقهی متوسط مدرن است که در پناه بینیازی اولیه، میتواند متشخصانه در خیابان حضور یابد و تظاهرات میلیونی سکوت برگزار کند. گرسنگی اما نظم و ترتیب و تشخص و احترام نمیشناسد. لشکر گرسنگان تنها یک مرام را میشناسد: «لمپنیزم». شعارهای نارضایتی و شورش چنین مردمی، «رأی من کجاست؟» نخواهد بود. آنان فریاد بر خواهند آورد که «نان من کجاست؟». و در این راه، به احتمال بسیار، از غارت و خونریزی نیز ابایی ندارند. «نان» با «جان» همبسته است و انسانی که جان خود را در خطر ببیند، به هر پردهای میآویزد و هر پردهای را میدرد!
از دل چنین نارضایتیای، نه دموکراسی و آزادیخواهی در میآید و نه اصلاح مسیر؛ آرمان در اینجا «دغدغهی کسب نان و حفظ جان» است. تازه همهی اینها بدین شرط است که اصولاً امکان وقوع چنین جنبشی وجود داشته باشد! تجارب این دو سال نشان داده است که واکنش حاکمیت به چنین حرکاتی، «قاطعانه» خواهد بود. اعتراض در قالب اعتصاب هم شاید برای کشوری که به مالیات شهروندان خود متکی است، از جنس تحریم بینالمللی و مسدود کردن منابع درآمدی باشد، اما برای کشوری چون ایران که حکومت دست در جیب خود دارد... حکایت، حکایتی تکراری است! بگذریم که واژهی اعتصاب، سندیکای کارکنان شرکت اتوبوسرانی تهران را به یاد میآورد و باقی قضایا را! و این تجربه را اگر کنار تجربهی سالهای پس از ۸۸ بگذاریم، نباید وقوع حادثهای دورانساز را انتظار بکشیم. قربانی اصلی تحریمها مردم بیدفاع ایران هستند. جهان غرب، دیگر در این زمینه، لاپوشانی نمیکند! مردم ایران هم بخشی از بازیگران پروژه هستند! این بار در نفش ناراضی، شورشگر و قربانی!
از حلقهی وبلاگی گفتوگو:
- تحریمهای اقتصادی؛ پارسا صائبی (نشانی)
- تحریم یا اعتصاب، دو راه، یک نتیجه! سامالدین ضیایی (نشانی)
- پارههایی دربارهی تحریم اقتصادی؛ آرش بهمنی (نشانی)
- از حمله، تحریم و «درمان»های دیگر؛ آرش کمانگیر (نشانی)
در همین زمینه:
- آیا تحریمهای گستردهی اقتصادی در تحول کشورها به دموکراسی سودمند هستند؟ (نشانی)
کشورهای غربی گویی مردم ایران را نیز به همآوردی میطلبند. از آنان میخواهند آنها نیز هزینهی لازم را بپردازند. حتی در مواردی نظیر مصاحبهی مزبور، آشکارا، بخش عمدهی هزینه بر دوش مردم گذاشته میشود: «مردم باید نارضایتی خود را در قالب جنبشی اعتراضی و اجتماعی علیه حاکمیت سامان دهند؛ آنها باید بر حکومت خود بشورند و مانع تداوم مسیر در پیش گرفته شده شوند.». دیگر، حتی در ظاهر هم سخنی از «هوشمندی» تحریمهای طراحیشده نیست. هست؛ اما در حد یک تعارف و دروغ معمول و رایج سیاسی!
اما بهراستی آیا نمونهای برای چنین راهبردی در دنیا وجود دارد؟ کشوری هست که مردمانش بر اثر شدت فشار تحریمها به خیابانها ریخته و حکومت خود را به زیر کشیده یا دستکم وادار به تغییر مسیر کرده باشند؟ کوبا؟ کرهی شمالی؟ عراق عصر صدام؟ تحریمهای فلجکنندهی این کشورها، کدام حاکم یا حاکمیتی را برانداخته است؟ چه تغییر سیاسی را باعث شده است؟ سبب چه رویداد دگرگونسازی شده است؟ آیا تحریمها، فیدل کاسترو و رژیم کمونیستیاش را در معرض تهدید شورش مردمی قرار داد؟ در کرهی شمالی اوضاع چگونه بوده است؟ آیا مرگ پانصد هزار کودک عراقی، مردم این کشور را به خیابانها کشاند؟ آیا مانع آغاز عملیات احداث کاخ جدید صدام شد؟ این ادعای پوچ و توخالی با کدام پیشینه و تجربهی تاریخی طرح میشود؟ آیا جز این است که در آن طعنهای نهفته است؟ طعنه و کنایه به مردم ایران که پس سهم شما چه؟ و نقش شما این وسط چیست؟ کنار بایستید تا اوضاع بر وفق مراد شود؟! و بعد جملهای نانوشته و ناگفته که «کور خواندهاید! شما هم باید هزینه بپردازید! اصلاً شما از ابرازهای پیشبینیشدهی تحقق پروژه هستید! گیرم به نتیجه نرسید! اما در هر صورت باید نقش خود را بازی و سهم خود را در این پروسه ادا کنید!»
دموکراسی، کالای لوکس و مطلوب طبقهی متوسط مدرن است. طبقهای که از نیازهای اولیهی زندگی فارغ شده و در پی کسب مطلوبهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است. تحریمها اما طبقهی متوسط را با فشار به سمت فقیرتر شدن و ورود به جرگهی فرودستان جامعه هدایت میکند. لشکر گرسنگان، هیچگاه به دنبال استقرار نظامی پاسدار آزادی نخواهد بود. مردمانی که در برآورده ساختن نیازهای اولیهی حیاتی خود در مانده باشند، نه به فکر مطالبههای سیاسی آزادیخواهانه هستند و نه آزادیخواهی حاکمیت برای آنها اهمیت دارد. آنان در پی به کف آوردن لقمهای نان هستند؛ از هر راهی که باشد؛ و از دست هر کسی که شد!
طبقهی متوسط مدرن است که در پناه بینیازی اولیه، میتواند متشخصانه در خیابان حضور یابد و تظاهرات میلیونی سکوت برگزار کند. گرسنگی اما نظم و ترتیب و تشخص و احترام نمیشناسد. لشکر گرسنگان تنها یک مرام را میشناسد: «لمپنیزم». شعارهای نارضایتی و شورش چنین مردمی، «رأی من کجاست؟» نخواهد بود. آنان فریاد بر خواهند آورد که «نان من کجاست؟». و در این راه، به احتمال بسیار، از غارت و خونریزی نیز ابایی ندارند. «نان» با «جان» همبسته است و انسانی که جان خود را در خطر ببیند، به هر پردهای میآویزد و هر پردهای را میدرد!
از دل چنین نارضایتیای، نه دموکراسی و آزادیخواهی در میآید و نه اصلاح مسیر؛ آرمان در اینجا «دغدغهی کسب نان و حفظ جان» است. تازه همهی اینها بدین شرط است که اصولاً امکان وقوع چنین جنبشی وجود داشته باشد! تجارب این دو سال نشان داده است که واکنش حاکمیت به چنین حرکاتی، «قاطعانه» خواهد بود. اعتراض در قالب اعتصاب هم شاید برای کشوری که به مالیات شهروندان خود متکی است، از جنس تحریم بینالمللی و مسدود کردن منابع درآمدی باشد، اما برای کشوری چون ایران که حکومت دست در جیب خود دارد... حکایت، حکایتی تکراری است! بگذریم که واژهی اعتصاب، سندیکای کارکنان شرکت اتوبوسرانی تهران را به یاد میآورد و باقی قضایا را! و این تجربه را اگر کنار تجربهی سالهای پس از ۸۸ بگذاریم، نباید وقوع حادثهای دورانساز را انتظار بکشیم. قربانی اصلی تحریمها مردم بیدفاع ایران هستند. جهان غرب، دیگر در این زمینه، لاپوشانی نمیکند! مردم ایران هم بخشی از بازیگران پروژه هستند! این بار در نفش ناراضی، شورشگر و قربانی!
از حلقهی وبلاگی گفتوگو:
- تحریمهای اقتصادی؛ پارسا صائبی (نشانی)
- تحریم یا اعتصاب، دو راه، یک نتیجه! سامالدین ضیایی (نشانی)
- پارههایی دربارهی تحریم اقتصادی؛ آرش بهمنی (نشانی)
- از حمله، تحریم و «درمان»های دیگر؛ آرش کمانگیر (نشانی)
در همین زمینه:
- آیا تحریمهای گستردهی اقتصادی در تحول کشورها به دموکراسی سودمند هستند؟ (نشانی)
واقعا زیبا نوشتی
پاسخحذفمهارت در نوشتن و تحلیل کاملا مشهود است
گاها حسودیم میشه !
:دی
شما لطف دارید!
پاسخحذفشرمنده میکنید!
دوست عزیز
پاسخحذفشما بفرمایید برای براه آوردن حکومتی که نه به مردمش نه به دنیا ونه حتی به عوامل خودش هم رحم نمی کند چه بایدکرد؟
اینکه تحریم رژیم راعوض نمی کندومردم را ضعیف می کند و اینکه جنگ راه حل نیست راکه همه می دانیم.حالا چکارکنیم؟
دوست عزیز انقلاب که شد من 10 ساله بودم الان قریب به 45 سال دارم ...می بینی... 45 سال....من پس کی فرصت دارم تا آینده ای برای خودم و فرزندم تدارک ببینم؟ آیا کسی هست که بمن بگوید برای این عمر رفته و خسارتهای وارده یقه چه کسی را بگیرم...
من می گویم باید گریبان خودم را بگیرم و از خودم بازخواست کنم که چرا به این نکبت تن داده ام اگرهمه ما به عمق این ضایعه(ازدست رفتن عمر)پی ببریم هر یک روز دیر است.این یعنی فرزند من هم محکوم است که همچون من عمر خود را در دوره خلافت یک نایب امام زمان دیگر به 45 برساند وهمان راه را طی کند چون پدرش یا مادرش نخواسته تاوان بدهد.
دوست گرامی!
پاسخحذفدر شرایط فعلی از دست من و شمای نوعی، هیچ کاری بر نمیآید. گام اول ما باید فهم این واقعیت و قبول آن باشد. معنی هیچ کاری برنیامدن هم این است که دست به هر کاری بزنیم! یا بالأخره دست به کاری بزنیم! نه! دست به هر کاری زدن یا بالأخره یک کاری کردن، در بسیاری مواقع، نتایجی فاجعهبار به بار میآورد. و آن روز است که با حسرت از همین روزها یاد خواهیم کرد...