۱۳۹۰/۱۰/۱۴

شکست روسفیدانه از دشمن خارجی!

نتیجه‌ای کلی از این تأملات (دسیسه‌ها و حوادثی که منجر به قتل گریبایِدوف شد) به دست می‌آید: وزن تک‌تک رقابت‌ها و حسادت‌های چندجانبه در ایران، بیش از خصومت هر جناح نسبت به دشمن خارجی بود. در روسیه نیز روابط قدرتمندان از دشمنی شخصی و ایدئولوژیک و انواع خرده‌حساب عاری نبود، اما سرانجام، چیزی به نام دولت و منافع ملی وجود داشت که در حکم لنگرگاه و فانوسی دریایی عمل می‌کرد. در ایران، فقط طوفان وجود داشت، بی‌هیچ فانوسی، ناخدایی یا لنگرگاهی. عین همین سناریو را می‌توان در تمام تحولات بعدی ایران دید: در سال ۱۲۹۹، در سال ۱۳۲۰، در سال ۱۳۳۲، و غیره تا امروز که این سطور نوشته می‌شود.

در ایران تسلیم شدن به دشمن فرضی یا واقعی خارجی مطلوب‌تر از سازش با رقیب داخلی است. همه‌ی جناح‌ها، سلسله‌ها و خرده‌فرهنگ‌هایی که به طریقی و به گونه‌ای طی دوره‌ای از میدان به در رفته‌اند، معتقدند که در واقع از نیرویی خارجی شکست خورده‌اند. در شکست از نیروی خارجی، هر نیرویی که باشد به این شرط که قوی‌ترین باشد، توجیهی غایی و نیازی خودآزارانه نهفته است که همه به یکسان به آن احتیاج دارند و از آن لذت می‌برند.

اعترافی دردناک به اینکه یک فکر، امکان تحقق و بخت پیروزی نداشت، بسیار دشوارتر از آن است که "ثابت" شود، توطئه‌ای خباثت‌آمیز در کار بود. در مورد اول، منتقدان به چندوچون‌هایی آزاردهنده دست خواهند زد، در حالی که فرض دوم تا ابد "قانع‌کننده" است.

● برگرفته از:
ظلم، جهل و برزخیان زمین، محمد قائد، تهران، طرح نو، چاپ دوم، مهر ۱۳۸۹.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!