ازدواج در ایران امروز، کارکرد خود را از دست داده است. این بخشی از «فروپاشی اجتماعی» در جامعهی ایران است. به هنگام فروپاشی اجتماعی، نهادهای کنترلکننده و هدایتگر فرهنگ جامعه - چه نهادهای اصلی و چه نهادهای واسطه- کارکرد خود را از دست میدهند یا دچار سوءکارکرد میشوند. ازدواج و تشکیل نهاد خانواده نیز از این قاعده برکنار نیست. بیسبب نیست در ایران امروز از هر ۴ ازدواج، یکی به طلاق رسمی و دو تا به طلاق عاطفی منجر میشود (در واقع ۷۵٪ ازدواجها به شکست میانجامند)؛ بیعلت نیست که هر ماه ۱۲۰۰۰ زوج برای طلاق توافقی به دادگاهها مراجعه میکنند و این تازه غیر از کسانی است که درگیر روند طولانی و کسالتبار دادگاههای خانواده هستند و تعجبآور نیست که میزان زندانیان مهریه در همین چند ماه، دوبرابر شده است.
نهاد خانواده، کارکردهای زیادی دارد؛ اما در ایران امروز، این نهاد، سه کارکرد اختصاصی دارد که جز از طریق تشکیل خانواده با دشواری میتوان به آنها دست یافت: تداوم نسل یا بچهدار شدن، رفع آسان و فوری نیازهای جنسی با فردی که نسبتی فراتر از رابطهی جنسی صِرف دارد و ارتقاء شأن و منزلت اجتماعی در جامعه و به دنبال آن امکان کسب موقعیتهای شغلی و سیاسی و جمعی بهواسطهی متأهل بودن و قابل اعتماد شدن.
جز کارکرد اول، دو کارکرد دیگر به نسبت فرهنگ شهرها و مناطق ایران در حال رنگ باختن است. زندگی پارتنری به عنوان بدیلی برای کارکرد دوم در برخی شهرهای بزرگ با سرعتی کند در حال رشد است. کارکرد سوم نیز با رشد فرهنگی مردم با آهنگی ملایم کمرنگ میشود، هر چند هنوز میتوان سویههای پررنگ این هنجار دروغین را در برخی محافل سنتی رشدنایافته مشاهده کرد. برای سایر کارکردهای نهاد خانواده نیز عملاً بدیلها و جایگزینهای دیگری وجود دارد.
در قوانین کنونی ایران، یک رابطهی حقوقی نابرابر میان شوهر و زن برقرار شده است. حق طلاق به عنوان یک ابزار در دست شوهر و حق دریافت مهریه (به همراه نفقه و ...) به عنوان یک ابزار در دست زن قرار دارد. زن و شوهر، بهوسیلهی این دو ابزار، بهاجبار به هم قلاب شدهاند. در صورت وقوع هر گونه نزاع خانوادگی یا تصمیم به جدایی از سوی یکی از طرفین، این دو ابزار همزمان علیه طرف مقابل به کار میافتد. علت طولانی شدن روند جدایی زوجها در همین نکته نهفته است؛ یک طرف در پی پرداخت نکردن مهریه است و طرف دیگر در پی کسب حق جدایی و امکان طلاق.
ازدواج دقیقاً یک معامله است. هر یک از طرفین، بخشی از آزادی فردی خود را با طرف مقابل به اشتراک میگذارند و همزمان مسؤولیتهایی عرفی و قانونی را میپذیرند تا در ازای این دو تنزل رتبهی آسایش، به کانونی گرم و پرعاطفه و آرامشبخش و سرشار از مهربانی دست یابند. اما ازدواجهای امروزی با مشکلی ذاتی مواجه است. فرض کنید دو نفر تصمیم میگیرند با شراکت یکدیگر مغازهای دایر کنند. هر کدام نیز نیمی از سهم خود در سرمایهگذاری را وسط میگذارند. اما یکی از شرکا علاوه بر سهم شراکت خود، یک چک بدون تاریخ را هم به شریک خود میسپارد؛ رابطهی این دو شریک، هرگز یک رابطهی عادی نخواهد بود. یک از شرکا عملاً دست بالا را دارد و میتواند هر زمان اراده کند، شریک دیگر را به خاک سیاه بنشاند یا با تهدید به استفاده از حربهی به اجرا گذاشتن آن چک، شریک خود را به کاری که میپسندد، وادار کند.
رابطههای زن و شوهری کنونی نیز به دلیل وجود مهریه عندالمطالبه دقیقاً به همین شکل است. در مقابل، شوهر نیز میکوشد با استفاده از حق طلاق در برابر شریک خود بایستد. در واقع، زندگیهای مشترک کنونی، چیزی جز یک گروکشی دوطرفه نیست؛ آن هم گروکشیای که زن در آن دست بالا را دارد. زیرا به جز موضوع حق طلاق و سرپرستی طفل، قوانین امروز تقریباً یکطرفه به نفع زنان است. اینکه زنان در برخی مناطق مظلوم واقع میشوند، ناشی از ناکارایی قوانین نیست. ناشی از فرهنگ حاکم بر آن منطقه است که زن را از استفاده از این قوانین باز میدارد. نیمنگاهی به وضعیت دادگستری شهرهای بزرگ ایران که تفاوتهایی عمده با مناطقی نظیر کردستان یا لرستان یا بلوچستان دارند، دروغگویی بسیاری از منتقدان قوانین کنونی را اثبات میکند؛ منتقدانی که مشکل را نه در فرهنگ منطقهای که در اصل قوانین حقوقی ایران مینمایانند.
جامعه ایران از وضعیت سنتی خود خارج شده است، اما هنوز وارد وضعیتی مدرن نشده است. جامعهی ایران، جامعهای در حال گذار است. الگوهای سنتی (جدا از درستی یا نادرستیشان) شکسته شده و الگوهای جدید نیز هنوز شکل نگرفته و جا نیفتاده است. زنی که در ایران سنتی به خانهی بخت میرفت، کاملاً به نقش و موقعیت خود در زندگی جدید واقف بود و میدانست که امکان تخطی از آن نقش را ندارد. مرد نیز به موقعیت شوهرانه و پدرانه خود در زندگی آینده و مسؤولیتهای خود، آگاهی کامل داشت. به عکس، امروزه دختران و پسران جوان پس از ازدواج وارد یک کشمکش خانوادگی میشوند تا هر یک، برتری خود در زندگی جدید را اثبات کرده و بهاصطلاح، میخ خود را محکم کنند. پسران جوان میکوشند شبیه پدران خود باشند و دختران جوان میکوشند شبیه مادران خود نباشند؛ نزاع و تنش از همینجا آغاز میشود.
ازدواج در ایران سنتی، یکی از ایستگاههایی بود که هر مرد یا زنی به صورت خودکار پیش روی خود میدید؛ او ناچار بود در مسیر زندگی از این ایستگاه عبور کرده و ادامهی مسیر زندگی را بر اساس اتوبوسی که در این ایستگاه سوار شده، برنامهریزی کند. اما در ایران امروز، ازدواج یکی از ایستگاههای زندگی نیست که فرد، محکوم به عبور از آن باشد. ازدواج به یک انتخاب تبدیل شده است. وجود جایگزینهایی برای کارکردهای اختصاصی ازدواج، عملاً ازدواج را حتی در کارویژههای خود بلاموضوع کرده است. علاقه به فرزنددار شدن هم با توجه به مسؤولیتها و هزینهها، نسبت معکوسی با سطح فرهنگ افراد و خانوادهها پیدا کرده است.
موضوع دیگری که باید به آن دقت کرد میزان روانپریشی جامعه امروز است. طبق آمار ۸۴٪ از ایرانیان به درجاتی به روانپریشی دچارند. طبق همین آمار میزان رواننژندی در میان زنان بیشتر از مردان است (قاعدتاً به دلیل حساسیت عاطفی بیشتر زنان در برابر آسیبهای زمان مجردی و متأهلی) و میزان خودکشی مردان متأهل در ایران برخلاف آمار جهانی، بیشتر از مردان مجرد است (قاعدتاً به دلیل سنگینی مسؤولیت اصلی زندگی بر دوش آنان و بنبستهای قانونی و عرفی برای خروج از زندگیهای غیر قابل تحمل).
به دلایل شرعی و عرفی و در یک کلام فرهنگی، شناخت پسران و دختران از دنیاهای یکدیگر ناممکن است. دنیای پسران برای دختران و دنیای دختران برای پسران کاملاً مبهم و ناشناخته است. طرفین، درک بسیار اندکی از نوع نگاه و منطق طرف دیگر نسبت به زندگی دارند. خواستهای هر طرف برای طرف دیگر تعجببرانگیز و حتی غیر قابل قبول است. این دو، در این تاریکی و ظلمات، کورمال کورمال وارد زندگی مشترک میشوند. اینجاست که اجازه مییابند چراغ را روشن کرده و اتاق را ببینند و سر بچرخانند و وسایل و چیدمان اتاق را از نظر بگذرانند. در واقع، شناخت و کشف دنیای درونی طرف مقابل به پس از ازدواج موکول میشود زیرا این تنها ایستگاهی است که از نظر جامعه برای نزدیکی کامل دو طرف، پذیرفته شده است.
پسران و دختران نه تنها نسبت به دنیاهای یکدیگر شناخت ندارند که حتی نسبت به وضعیتی که خود در زندگی مشترک و زیر یک سقف خواهند داشت نیز ناآگاه هستند. وقتی قبض آب و برق و گاز از راه برسد و برای اولویت دعوت از خانوادههای طرفین بحث دربگیرد و قرار شود در مورد رنگ مبلمان منزل تصمیمگیری شود و ساعات بیداری و خواب و برنامهریزی مسافرت با شراکت دیگری تنظیم شود، آن هنگام است که تازه پسران و دختران نسبت به خویشتن خویش در یک زندگی زیر یک سقف مشترک، شناخت پیدا میکنند. دقیقاً به علت این عدم شناخت، موفقیت یک ازدواج تا حد بسیار زیادی در گرو «شانس» است. جز شانس، هیچ عاملی نمیتواند اتاقی آراسته با وسایلی فاخر نصیب کسی کند که در ظلمات وارد یک اتاق تاریک و ناشناخته شده است! ازدواج، هندوانه دربسته است!
ازدواج، بسیاری از آزادیهای فردی پسر یا دختر را از او میگیرد و مسؤولیتهای بسیاری را هم بر دوش او میگذارد. بنابراین، ازدواج کردن بایستی دستاوردهایی بسیار بزرگ برای فرد در پی داشته باشد تا اصولاً کاری منطقی و عقلانی باشد. از آنجا که شناخت از دنیای جنس مخالف و نیز شناخت از خود حاضر در زیر یک سقف مشترک ممکن نیست و این تجربه تنها زمانی میسر میشود که مسیر از نظر قانونی و شرعی و عرفی طی شده باشد و همهچیز به شانس و اتفاق وابسته است، باید از ابتدا راهی باقی گذاشت تا در صورت همراه نبودن شانس و خطا بودن انتخاب، امکان خروج از آن موقعیت فراهم باشد. به بیان ساده، راه آسان جدایی بایستی فراهم باشد. دلیل ساده است. کورمال کورمال وارد یک اتاق تاریک شدن، احتمال خطای برخورد با مانع را به نهایت خود میرساند. در ضمن طول میکشد تا دست فرد به کلید چراغ برسد! و وقتی کلید زده شد و موقعیت وسایل اتاق در پرتو نور چراغ روشن گشت، احتمال زیادی دارد که اتاق، مطابق آنچه در ذهن فرد تصور شده بود، نباشد!
از قوانین خانوادگی ایران امروز نمیتوان فرار کرد اما میتوان آنها را بیاثر کرد. اگر حق طلاق در ضمن شروط ضمن عقد به زن واگذار شود و مهریه نیز آنچنان ناچیز باشد که گویی عملاً وجود ندارد، تازه میتوان به برابری زن و شوهر در ابتدای زندگی رسید؛ از این پس میتوان بخت خود را برای ایجاد یک کانون گرم خانوادگی محک زد و البته بچهدار شدن را هم بایستی تا دستکم ۵ سال به تأخیر انداخت.
هر یک از طرفین ممکن است چنین شرایطی را سبب «ناامنی» خود در زندگی مشترک بدانند. اما باید یادآوری کنم که اولاً وجود روال عادی و مرسوم (حق طلاق با شوهر و حق مهریه با زن)، موجب دوام هیچ زندگی مشترکی نشده است؛ در ثانی زندگیای که به خاطر هراس مرد از پرداخت مهریه یا واهمهی زن از حق طلاق مرد ادامه یابد، هرگز زندگی عادیای نخواهد بود چه رسد به اینکه لذتبخش و گرماآفرین باشد. ثالثاً این شرایط، امکان برابری واقعی در زندگی مشترک را فراهم میکند و این قدم نخست برای ساختن یک رابطهی انسانی واقعی و ریشهدار و پردوام است که با میل و رغبت درونی طرفین تداوم مییابد.
خوب میدانم که این نوشته در پسران و دختران جوان دمبخت اثر چندانی ندارد. این خصیصهی ما انسانهاست که گمان میکنیم همیشه حادثه برای دیگران پیش میآید نه ما؛ دیگران تصادف میکنند؛ دزد به مال دیگران میزند؛ دیگران در ازدواج با شکست روبهرو میشوند؛ ما تفاوت میکنیم؛ ما با چشمان باز ازدواج میکنیم؛ ما عاقلانه تصمیم گرفتهایم؛ ما یکدیگر را دوست داریم؛ مگر میشود...؟! اما لحظاتی خواهد رسید که با نگاهی پرسؤال از پنجرههای دادگاه خانواده به بیرون نگاه میکنیم و مدام از خود سؤال کنیم: چرا...؟
نهاد خانواده، کارکردهای زیادی دارد؛ اما در ایران امروز، این نهاد، سه کارکرد اختصاصی دارد که جز از طریق تشکیل خانواده با دشواری میتوان به آنها دست یافت: تداوم نسل یا بچهدار شدن، رفع آسان و فوری نیازهای جنسی با فردی که نسبتی فراتر از رابطهی جنسی صِرف دارد و ارتقاء شأن و منزلت اجتماعی در جامعه و به دنبال آن امکان کسب موقعیتهای شغلی و سیاسی و جمعی بهواسطهی متأهل بودن و قابل اعتماد شدن.
جز کارکرد اول، دو کارکرد دیگر به نسبت فرهنگ شهرها و مناطق ایران در حال رنگ باختن است. زندگی پارتنری به عنوان بدیلی برای کارکرد دوم در برخی شهرهای بزرگ با سرعتی کند در حال رشد است. کارکرد سوم نیز با رشد فرهنگی مردم با آهنگی ملایم کمرنگ میشود، هر چند هنوز میتوان سویههای پررنگ این هنجار دروغین را در برخی محافل سنتی رشدنایافته مشاهده کرد. برای سایر کارکردهای نهاد خانواده نیز عملاً بدیلها و جایگزینهای دیگری وجود دارد.
در قوانین کنونی ایران، یک رابطهی حقوقی نابرابر میان شوهر و زن برقرار شده است. حق طلاق به عنوان یک ابزار در دست شوهر و حق دریافت مهریه (به همراه نفقه و ...) به عنوان یک ابزار در دست زن قرار دارد. زن و شوهر، بهوسیلهی این دو ابزار، بهاجبار به هم قلاب شدهاند. در صورت وقوع هر گونه نزاع خانوادگی یا تصمیم به جدایی از سوی یکی از طرفین، این دو ابزار همزمان علیه طرف مقابل به کار میافتد. علت طولانی شدن روند جدایی زوجها در همین نکته نهفته است؛ یک طرف در پی پرداخت نکردن مهریه است و طرف دیگر در پی کسب حق جدایی و امکان طلاق.
ازدواج دقیقاً یک معامله است. هر یک از طرفین، بخشی از آزادی فردی خود را با طرف مقابل به اشتراک میگذارند و همزمان مسؤولیتهایی عرفی و قانونی را میپذیرند تا در ازای این دو تنزل رتبهی آسایش، به کانونی گرم و پرعاطفه و آرامشبخش و سرشار از مهربانی دست یابند. اما ازدواجهای امروزی با مشکلی ذاتی مواجه است. فرض کنید دو نفر تصمیم میگیرند با شراکت یکدیگر مغازهای دایر کنند. هر کدام نیز نیمی از سهم خود در سرمایهگذاری را وسط میگذارند. اما یکی از شرکا علاوه بر سهم شراکت خود، یک چک بدون تاریخ را هم به شریک خود میسپارد؛ رابطهی این دو شریک، هرگز یک رابطهی عادی نخواهد بود. یک از شرکا عملاً دست بالا را دارد و میتواند هر زمان اراده کند، شریک دیگر را به خاک سیاه بنشاند یا با تهدید به استفاده از حربهی به اجرا گذاشتن آن چک، شریک خود را به کاری که میپسندد، وادار کند.
رابطههای زن و شوهری کنونی نیز به دلیل وجود مهریه عندالمطالبه دقیقاً به همین شکل است. در مقابل، شوهر نیز میکوشد با استفاده از حق طلاق در برابر شریک خود بایستد. در واقع، زندگیهای مشترک کنونی، چیزی جز یک گروکشی دوطرفه نیست؛ آن هم گروکشیای که زن در آن دست بالا را دارد. زیرا به جز موضوع حق طلاق و سرپرستی طفل، قوانین امروز تقریباً یکطرفه به نفع زنان است. اینکه زنان در برخی مناطق مظلوم واقع میشوند، ناشی از ناکارایی قوانین نیست. ناشی از فرهنگ حاکم بر آن منطقه است که زن را از استفاده از این قوانین باز میدارد. نیمنگاهی به وضعیت دادگستری شهرهای بزرگ ایران که تفاوتهایی عمده با مناطقی نظیر کردستان یا لرستان یا بلوچستان دارند، دروغگویی بسیاری از منتقدان قوانین کنونی را اثبات میکند؛ منتقدانی که مشکل را نه در فرهنگ منطقهای که در اصل قوانین حقوقی ایران مینمایانند.
جامعه ایران از وضعیت سنتی خود خارج شده است، اما هنوز وارد وضعیتی مدرن نشده است. جامعهی ایران، جامعهای در حال گذار است. الگوهای سنتی (جدا از درستی یا نادرستیشان) شکسته شده و الگوهای جدید نیز هنوز شکل نگرفته و جا نیفتاده است. زنی که در ایران سنتی به خانهی بخت میرفت، کاملاً به نقش و موقعیت خود در زندگی جدید واقف بود و میدانست که امکان تخطی از آن نقش را ندارد. مرد نیز به موقعیت شوهرانه و پدرانه خود در زندگی آینده و مسؤولیتهای خود، آگاهی کامل داشت. به عکس، امروزه دختران و پسران جوان پس از ازدواج وارد یک کشمکش خانوادگی میشوند تا هر یک، برتری خود در زندگی جدید را اثبات کرده و بهاصطلاح، میخ خود را محکم کنند. پسران جوان میکوشند شبیه پدران خود باشند و دختران جوان میکوشند شبیه مادران خود نباشند؛ نزاع و تنش از همینجا آغاز میشود.
ازدواج در ایران سنتی، یکی از ایستگاههایی بود که هر مرد یا زنی به صورت خودکار پیش روی خود میدید؛ او ناچار بود در مسیر زندگی از این ایستگاه عبور کرده و ادامهی مسیر زندگی را بر اساس اتوبوسی که در این ایستگاه سوار شده، برنامهریزی کند. اما در ایران امروز، ازدواج یکی از ایستگاههای زندگی نیست که فرد، محکوم به عبور از آن باشد. ازدواج به یک انتخاب تبدیل شده است. وجود جایگزینهایی برای کارکردهای اختصاصی ازدواج، عملاً ازدواج را حتی در کارویژههای خود بلاموضوع کرده است. علاقه به فرزنددار شدن هم با توجه به مسؤولیتها و هزینهها، نسبت معکوسی با سطح فرهنگ افراد و خانوادهها پیدا کرده است.
موضوع دیگری که باید به آن دقت کرد میزان روانپریشی جامعه امروز است. طبق آمار ۸۴٪ از ایرانیان به درجاتی به روانپریشی دچارند. طبق همین آمار میزان رواننژندی در میان زنان بیشتر از مردان است (قاعدتاً به دلیل حساسیت عاطفی بیشتر زنان در برابر آسیبهای زمان مجردی و متأهلی) و میزان خودکشی مردان متأهل در ایران برخلاف آمار جهانی، بیشتر از مردان مجرد است (قاعدتاً به دلیل سنگینی مسؤولیت اصلی زندگی بر دوش آنان و بنبستهای قانونی و عرفی برای خروج از زندگیهای غیر قابل تحمل).
به دلایل شرعی و عرفی و در یک کلام فرهنگی، شناخت پسران و دختران از دنیاهای یکدیگر ناممکن است. دنیای پسران برای دختران و دنیای دختران برای پسران کاملاً مبهم و ناشناخته است. طرفین، درک بسیار اندکی از نوع نگاه و منطق طرف دیگر نسبت به زندگی دارند. خواستهای هر طرف برای طرف دیگر تعجببرانگیز و حتی غیر قابل قبول است. این دو، در این تاریکی و ظلمات، کورمال کورمال وارد زندگی مشترک میشوند. اینجاست که اجازه مییابند چراغ را روشن کرده و اتاق را ببینند و سر بچرخانند و وسایل و چیدمان اتاق را از نظر بگذرانند. در واقع، شناخت و کشف دنیای درونی طرف مقابل به پس از ازدواج موکول میشود زیرا این تنها ایستگاهی است که از نظر جامعه برای نزدیکی کامل دو طرف، پذیرفته شده است.
پسران و دختران نه تنها نسبت به دنیاهای یکدیگر شناخت ندارند که حتی نسبت به وضعیتی که خود در زندگی مشترک و زیر یک سقف خواهند داشت نیز ناآگاه هستند. وقتی قبض آب و برق و گاز از راه برسد و برای اولویت دعوت از خانوادههای طرفین بحث دربگیرد و قرار شود در مورد رنگ مبلمان منزل تصمیمگیری شود و ساعات بیداری و خواب و برنامهریزی مسافرت با شراکت دیگری تنظیم شود، آن هنگام است که تازه پسران و دختران نسبت به خویشتن خویش در یک زندگی زیر یک سقف مشترک، شناخت پیدا میکنند. دقیقاً به علت این عدم شناخت، موفقیت یک ازدواج تا حد بسیار زیادی در گرو «شانس» است. جز شانس، هیچ عاملی نمیتواند اتاقی آراسته با وسایلی فاخر نصیب کسی کند که در ظلمات وارد یک اتاق تاریک و ناشناخته شده است! ازدواج، هندوانه دربسته است!
ازدواج، بسیاری از آزادیهای فردی پسر یا دختر را از او میگیرد و مسؤولیتهای بسیاری را هم بر دوش او میگذارد. بنابراین، ازدواج کردن بایستی دستاوردهایی بسیار بزرگ برای فرد در پی داشته باشد تا اصولاً کاری منطقی و عقلانی باشد. از آنجا که شناخت از دنیای جنس مخالف و نیز شناخت از خود حاضر در زیر یک سقف مشترک ممکن نیست و این تجربه تنها زمانی میسر میشود که مسیر از نظر قانونی و شرعی و عرفی طی شده باشد و همهچیز به شانس و اتفاق وابسته است، باید از ابتدا راهی باقی گذاشت تا در صورت همراه نبودن شانس و خطا بودن انتخاب، امکان خروج از آن موقعیت فراهم باشد. به بیان ساده، راه آسان جدایی بایستی فراهم باشد. دلیل ساده است. کورمال کورمال وارد یک اتاق تاریک شدن، احتمال خطای برخورد با مانع را به نهایت خود میرساند. در ضمن طول میکشد تا دست فرد به کلید چراغ برسد! و وقتی کلید زده شد و موقعیت وسایل اتاق در پرتو نور چراغ روشن گشت، احتمال زیادی دارد که اتاق، مطابق آنچه در ذهن فرد تصور شده بود، نباشد!
از قوانین خانوادگی ایران امروز نمیتوان فرار کرد اما میتوان آنها را بیاثر کرد. اگر حق طلاق در ضمن شروط ضمن عقد به زن واگذار شود و مهریه نیز آنچنان ناچیز باشد که گویی عملاً وجود ندارد، تازه میتوان به برابری زن و شوهر در ابتدای زندگی رسید؛ از این پس میتوان بخت خود را برای ایجاد یک کانون گرم خانوادگی محک زد و البته بچهدار شدن را هم بایستی تا دستکم ۵ سال به تأخیر انداخت.
هر یک از طرفین ممکن است چنین شرایطی را سبب «ناامنی» خود در زندگی مشترک بدانند. اما باید یادآوری کنم که اولاً وجود روال عادی و مرسوم (حق طلاق با شوهر و حق مهریه با زن)، موجب دوام هیچ زندگی مشترکی نشده است؛ در ثانی زندگیای که به خاطر هراس مرد از پرداخت مهریه یا واهمهی زن از حق طلاق مرد ادامه یابد، هرگز زندگی عادیای نخواهد بود چه رسد به اینکه لذتبخش و گرماآفرین باشد. ثالثاً این شرایط، امکان برابری واقعی در زندگی مشترک را فراهم میکند و این قدم نخست برای ساختن یک رابطهی انسانی واقعی و ریشهدار و پردوام است که با میل و رغبت درونی طرفین تداوم مییابد.
خوب میدانم که این نوشته در پسران و دختران جوان دمبخت اثر چندانی ندارد. این خصیصهی ما انسانهاست که گمان میکنیم همیشه حادثه برای دیگران پیش میآید نه ما؛ دیگران تصادف میکنند؛ دزد به مال دیگران میزند؛ دیگران در ازدواج با شکست روبهرو میشوند؛ ما تفاوت میکنیم؛ ما با چشمان باز ازدواج میکنیم؛ ما عاقلانه تصمیم گرفتهایم؛ ما یکدیگر را دوست داریم؛ مگر میشود...؟! اما لحظاتی خواهد رسید که با نگاهی پرسؤال از پنجرههای دادگاه خانواده به بیرون نگاه میکنیم و مدام از خود سؤال کنیم: چرا...؟
با سلام
پاسخحذفزیبا نوشتید و کاملا مشکل و علتش را روشن ساخته اید
اما حل آن مناسب نیست
مثلا 5 سال صبر برای بچه دار شدن،
سن ازدواج بالاست و چنین صبری احتمالا نسل هایی بعدی را با پدر بزرگ و مادربزرگ به جای پدر ومادر همراه میکنند
یا حق طلاق دادن به زوجه، مسلما موجب جریحه دار شدن چهره ی مرد در میان اطرافیان میشود خلاف جریان رودخانه حرکت کردن است
مهریه پایین نیز حل کننده مشکل نیست
به دلایل زیاد که مجال نیست برای بسط آن
به نظر من روابط آزاد پسر و دختر موجب شناخت لازم میشود البته این نیاز به توضیح است