برخی دانشمندان علوم اجتماعی غرب، در بررسی مسألهی قومیتها در جوامع جهان سوم نظیر ایران، برای توجیه نظرات (و توهمات) خود در مورد تبدیل گروههای ایلی گذشته به گروههای قومی منسجم فرهنگی مدرن و در کشمکش مداوم با دولت، ابتدا ایلات را گروهایی منزوی، بسته و آسیبناپذیر در برابر نفوذ فرهنگی و سیاسی خارج از ایل قلمداد کرده و سپس بر روابط خصمانه میان ایلات و دولتها تأکید کردهاند. در واقع با این هدف، ایل به عنوان جامعهای «بدوی» و «دولتناپذیر» در چهارچوب تقابل قبیله و دولت معرفی میشود.
برخلاف تصور چنین دانشمندانی، نه تنها ایلات، گروههای منزوی، بدوی و دولتناپذیر نیستند، بلکه ایلات، یا دولتهای بزرگ و پرقدرت بهوجود آوردهاند یا خود بهوسیلهی دولتها ایجاد شدهاند. تاریخ ایران نشان میدهد که چگونه این دو نهاد در ارتباط دائم بودهاند؛ ارتباطی که لزوماً کشمکشآمیز نبوده است.
اغلب سلسلههای محلی و دولتهای ملی در ایران بعد از اسلام را گروههای ایلی بنیان نهادهاند. همهی سلسلههای حاکم در ایران – از سلجوقیان در سدهی دهم میلادی تا قاجاریه در سالهای نخست دههی ۱۳۰۰ – ریشهی ایلی داشتند. حاکمان دولت خود اصولاً رهبران ایلات و یا اعقاب آنها بودند. دولتها در ایران، تا سال ۱۳۰۴ که نظام پهلوی شکل گرفت، در اثر قدرت ایلی ظهور کردند و بقا و نابودی آنها نیز به قدرت ایلی وابسته بود.
در برخی موارد، دولت خود ایلاتی بهوجود میآوردند تا از طریق آنها بتوانند به اهداف خاص دست یابند و بهویژه میان دولتها و ایلات رقیب توازن قدرت ایجاد کنند. در واقع، لازمهی توجه به نقش ایلات در «ایجاد دولت» در خاور میانه، توجه به این نکته است که دولتها نیز در «ایجاد ایلات» و نیز نابودی آنها نقش داشتهاند. قبایل شاهسون در آذربایجان (که به عنوان یک ایل وفادار توسط شاه عباس صفوی بهوجود آمد) و خمسه در جنوب ایران (که در عهد قاجار از متحد کردن ۵ ایل در مقابل بزرگایل قشقایی بهوجود آمد) دو نمونه از ایلات دولتساخته هستند.
به علت غفلت از چنین واقعیتهایی است که گروههای ایلی به عنوان صاحبان فرهنگها و هویتهای مشخص معرفی میشوند. هویتهای مشخص قبیلهای و قومی در واقع ساخته و پرداختهی ذهن محققان علوم اجتماعی غرب است.
رابطهی متقابل دولت و ایلات به خلق سه موقعیت میانجامید:
۱. دولت، موقعیت رؤسای ایلات را به رسمیت میشناخت.
۲. رؤسای ایلات در مناطق تحت نفوذ خود، نمایندگان منصوب از جانب دولت بودند یا به عنوان فرمانداران محلی منصوب میشدند.
۳. گروههای ایلی از نظر مالی با جمع کردن مالیات، دولت را حمایت میکردند و تدارکدهندگان اصلی قشون ایران بودند.
در بیشتر دورههای تاریخ ایران، دولت با فراهم کردن منابع و امکانات برای رؤسای ایلات و دادن مسؤولیت برقراری نظم و وضع قوانین محلی، جمعآوری مالیات و تشکیل سپاه و... به آنها و ایفای نقش در انتصاب یا برکناری رهبران ایلی، نقش مستقیمی در رهبری ایلات ایفا کرده است. نامهی حسینقلیخان ایلخانی، ایلخان لرهای بختیاری به ناصرالدینشاه قاجار سند افشاکنندهای است دربارهی خدمات ارائهشده از سوی یک رئیس قبیله به دولت:
«هماکنون مدت سی سال است که شب و روز در خدمت شما هستم و برحسب انجام وظیفه و با مشقت فراوان بختیاریهای یاغی را همچون روستائیان لنجان (منطقهای نزدیک شهر اصفهان) بار آوردهام. سی و یک نوبت از بختیاریها مالیات جمع کرده و تحویل دادهام که شرح حسابهای آن نیز در دسترس است... شش ماه سال را در اطراف اصفهان میان بختیاریها به نظم و نسق امور و جمعآوری مالیات مشغول هستم و شش ماه باقیمانده را همراه با سوارهنظام مسلح بختیاری در خوزستان و لرستان به خدمت والی میپردازم.»
منبع:
کتاب قومیت و قومگرایی در ایران، افسانه و واقعیت؛ دکتر حمید احمدی؛ نشر نی؛ چاپ هشتم؛ تهران؛ ۱۳۸۹؛ صص ۶۶-۷۰
برخلاف تصور چنین دانشمندانی، نه تنها ایلات، گروههای منزوی، بدوی و دولتناپذیر نیستند، بلکه ایلات، یا دولتهای بزرگ و پرقدرت بهوجود آوردهاند یا خود بهوسیلهی دولتها ایجاد شدهاند. تاریخ ایران نشان میدهد که چگونه این دو نهاد در ارتباط دائم بودهاند؛ ارتباطی که لزوماً کشمکشآمیز نبوده است.
اغلب سلسلههای محلی و دولتهای ملی در ایران بعد از اسلام را گروههای ایلی بنیان نهادهاند. همهی سلسلههای حاکم در ایران – از سلجوقیان در سدهی دهم میلادی تا قاجاریه در سالهای نخست دههی ۱۳۰۰ – ریشهی ایلی داشتند. حاکمان دولت خود اصولاً رهبران ایلات و یا اعقاب آنها بودند. دولتها در ایران، تا سال ۱۳۰۴ که نظام پهلوی شکل گرفت، در اثر قدرت ایلی ظهور کردند و بقا و نابودی آنها نیز به قدرت ایلی وابسته بود.
در برخی موارد، دولت خود ایلاتی بهوجود میآوردند تا از طریق آنها بتوانند به اهداف خاص دست یابند و بهویژه میان دولتها و ایلات رقیب توازن قدرت ایجاد کنند. در واقع، لازمهی توجه به نقش ایلات در «ایجاد دولت» در خاور میانه، توجه به این نکته است که دولتها نیز در «ایجاد ایلات» و نیز نابودی آنها نقش داشتهاند. قبایل شاهسون در آذربایجان (که به عنوان یک ایل وفادار توسط شاه عباس صفوی بهوجود آمد) و خمسه در جنوب ایران (که در عهد قاجار از متحد کردن ۵ ایل در مقابل بزرگایل قشقایی بهوجود آمد) دو نمونه از ایلات دولتساخته هستند.
به علت غفلت از چنین واقعیتهایی است که گروههای ایلی به عنوان صاحبان فرهنگها و هویتهای مشخص معرفی میشوند. هویتهای مشخص قبیلهای و قومی در واقع ساخته و پرداختهی ذهن محققان علوم اجتماعی غرب است.
رابطهی متقابل دولت و ایلات به خلق سه موقعیت میانجامید:
۱. دولت، موقعیت رؤسای ایلات را به رسمیت میشناخت.
۲. رؤسای ایلات در مناطق تحت نفوذ خود، نمایندگان منصوب از جانب دولت بودند یا به عنوان فرمانداران محلی منصوب میشدند.
۳. گروههای ایلی از نظر مالی با جمع کردن مالیات، دولت را حمایت میکردند و تدارکدهندگان اصلی قشون ایران بودند.
در بیشتر دورههای تاریخ ایران، دولت با فراهم کردن منابع و امکانات برای رؤسای ایلات و دادن مسؤولیت برقراری نظم و وضع قوانین محلی، جمعآوری مالیات و تشکیل سپاه و... به آنها و ایفای نقش در انتصاب یا برکناری رهبران ایلی، نقش مستقیمی در رهبری ایلات ایفا کرده است. نامهی حسینقلیخان ایلخانی، ایلخان لرهای بختیاری به ناصرالدینشاه قاجار سند افشاکنندهای است دربارهی خدمات ارائهشده از سوی یک رئیس قبیله به دولت:
«هماکنون مدت سی سال است که شب و روز در خدمت شما هستم و برحسب انجام وظیفه و با مشقت فراوان بختیاریهای یاغی را همچون روستائیان لنجان (منطقهای نزدیک شهر اصفهان) بار آوردهام. سی و یک نوبت از بختیاریها مالیات جمع کرده و تحویل دادهام که شرح حسابهای آن نیز در دسترس است... شش ماه سال را در اطراف اصفهان میان بختیاریها به نظم و نسق امور و جمعآوری مالیات مشغول هستم و شش ماه باقیمانده را همراه با سوارهنظام مسلح بختیاری در خوزستان و لرستان به خدمت والی میپردازم.»
منبع:
کتاب قومیت و قومگرایی در ایران، افسانه و واقعیت؛ دکتر حمید احمدی؛ نشر نی؛ چاپ هشتم؛ تهران؛ ۱۳۸۹؛ صص ۶۶-۷۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!