کتاب، غذای روح است. کتاب خواندن هم درست مثل غذا خوردن است. همانطور که باید به جسم فرصتی داد تا غذای بلعیده را هضم کند، ذهن هم به فرصتی برای هضم و گوارش کتابِ خواندهشده نیاز دارد. هضم غذا در جسم با استراحت پس از صرف غذا و نوشیدن بعضی مایعات، تسریع میشود. گوارش کتاب هم درست به همین مراحل نیاز دارد. پس از خواندن هر کتابی، باید فرصتی را برای مرور مطالب آن و تفکر به درونمایهی کتاب اختصاص داد. نوشتن خلاصهای از کتاب مطالعهشده، به منظم شدن ذهن و ماندگاری مطالب در حافظهی انسان، کمک شایانی میکند. تحلیل و نقد و مباحثه بر سر محتوای کتاب نیز همین خاصیت را دارد.
کسی که بیهیچ نظم و ترتیب و برنامهای، کتابهایی با موضوعات مختلف و بیربط میخواند، شبیه انسانی است که غذاهایی نامتجانس را پشت سر هم و بدون رعایت فاصلهی زمانی، میبلعد. بدیهی است چنین انسانی، به انسداد مجاری گوارش دچار شده و بهاصطلاح رودل خواهد کرد. خوردن چنین غذاهایی اگرچه ممکن است در وهلهی نخست، لذتی را نصیب فرد کرده باشد، اما حاصل نهایی چیزی جز درد و به خود پیچیدن و بیمیلی و حتی بیزاری احتمالی از آن غذا نخواهد بود. کسی که به شلختگی در مطالعه مبتلاست نیز عملاً بهرهای از کتابهای خواندهشده نمیبرد. در بهترین حالت، این حرص و ولع نشانهای است از رفع تکلیف و آسودگی وجدان که شب راحت سر بر بالین بگذارد که بله... فلان کتاب را هم خواندم! یا به کار ژست گرفتن و پز دادن نزد دوستان و اطرافیان میآید که اگر پرسیدند آیا فلان کتاب را خواندهای، با اعتماد به نفس سری تکان دهد و محتوای کتاب را بازگو کند!
نوشیدنی به بلع و هضم غذا کمک میکند. رمان هم در فرآیند مطالعهی یک فرد، حکم نوشیدنی همراه غذا را دارد. بهتر است به هنگام مطالعهی کتابهایی با محتوای سنگین (مثلاً فلسفهی سیاسی) که به تمرکز فراوان و صرف انرژی زیادی نیاز دارد، رمانی را نیز نمنمک بخوانیم. رمان به ذهن خواننده یاری میدهد تا مطالب کتابی سنگین را لقمه لقمه فرو دهد و با صبر و صرف وقت کافی هضم کند. مطالعهی رمان در فاصلهی خواندن دو کتاب سنگین نیز بسیار مفید است. در این حالت، ذهن، سبکبار میشود و فرصتی مییابد تا به بازخوانی و واکاوی کتاب سنگین خواندهشده بپردازد.
بسیاری از ما در تفکر به آنچه خواندهایم از یک گفتوگوی درونی با خود بهره میگیریم. رمان، توانایی ذهن برای تفکر و نظمبخشی به آنچه خوانده شده را بهبود میبخشد و این گفتوگوی درونی را روان و راحت و بیدستانداز میکند. از همهی اینها گذشته، خواندن رمان، نثر نوشتاری را روان و بیسکته میکند و انسان را قادر میسازد تا ارتباطی راحت و بیغل و غش با مخاطب برقرار کند و آنچه در ذهن میگذرد را کامل و آسان منتقل کند.
کسی که بیهیچ نظم و ترتیب و برنامهای، کتابهایی با موضوعات مختلف و بیربط میخواند، شبیه انسانی است که غذاهایی نامتجانس را پشت سر هم و بدون رعایت فاصلهی زمانی، میبلعد. بدیهی است چنین انسانی، به انسداد مجاری گوارش دچار شده و بهاصطلاح رودل خواهد کرد. خوردن چنین غذاهایی اگرچه ممکن است در وهلهی نخست، لذتی را نصیب فرد کرده باشد، اما حاصل نهایی چیزی جز درد و به خود پیچیدن و بیمیلی و حتی بیزاری احتمالی از آن غذا نخواهد بود. کسی که به شلختگی در مطالعه مبتلاست نیز عملاً بهرهای از کتابهای خواندهشده نمیبرد. در بهترین حالت، این حرص و ولع نشانهای است از رفع تکلیف و آسودگی وجدان که شب راحت سر بر بالین بگذارد که بله... فلان کتاب را هم خواندم! یا به کار ژست گرفتن و پز دادن نزد دوستان و اطرافیان میآید که اگر پرسیدند آیا فلان کتاب را خواندهای، با اعتماد به نفس سری تکان دهد و محتوای کتاب را بازگو کند!
نوشیدنی به بلع و هضم غذا کمک میکند. رمان هم در فرآیند مطالعهی یک فرد، حکم نوشیدنی همراه غذا را دارد. بهتر است به هنگام مطالعهی کتابهایی با محتوای سنگین (مثلاً فلسفهی سیاسی) که به تمرکز فراوان و صرف انرژی زیادی نیاز دارد، رمانی را نیز نمنمک بخوانیم. رمان به ذهن خواننده یاری میدهد تا مطالب کتابی سنگین را لقمه لقمه فرو دهد و با صبر و صرف وقت کافی هضم کند. مطالعهی رمان در فاصلهی خواندن دو کتاب سنگین نیز بسیار مفید است. در این حالت، ذهن، سبکبار میشود و فرصتی مییابد تا به بازخوانی و واکاوی کتاب سنگین خواندهشده بپردازد.
بسیاری از ما در تفکر به آنچه خواندهایم از یک گفتوگوی درونی با خود بهره میگیریم. رمان، توانایی ذهن برای تفکر و نظمبخشی به آنچه خوانده شده را بهبود میبخشد و این گفتوگوی درونی را روان و راحت و بیدستانداز میکند. از همهی اینها گذشته، خواندن رمان، نثر نوشتاری را روان و بیسکته میکند و انسان را قادر میسازد تا ارتباطی راحت و بیغل و غش با مخاطب برقرار کند و آنچه در ذهن میگذرد را کامل و آسان منتقل کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!