«همه باور داشتند که قذّافی امروز و فردا رفتنی بود. ولی نحوهی قتل او بسیاری را به درستی به اعتراض واداشته است. با او باید همان میشد که با صدّام شد؛ من هم بیش ازین حرفی برای گفتن ندارم. امّا من مشابه این اعتراض را در ترور بنلادن کمتر دیدم.» (اینجا)
اما من حرف دارم؛ چرا باید با او همان میشد که با صدام شد؟ به خاطر حاضر کردن صدام در پیشگاه دادگاه و پیمودن روال محاکمهی قانونی و سپس صدور حکم برای او؟
قبول! صدام اسیر خشم مردم به جان آمدهی عراق نشد و مجبور شد از برج غرور و تکبر پایین آمده و با خفت و خواری به عنوان "متهم" در پیشگاه عدالت بایستد و با اثبات جرم به عنوان یک "مجرم" به طناب دار سپرده شود. اما هدف از انجام این محاکمه چه بود؟ فقط دوری از خشونتورزی و انتقامجویی برای مجازات یک جنایتکار؟ در مورد روشن شدن حقایق و واقعیات چه؟ چنین قصد و نیتی در کار بود یا نبود؟
صدام به کدام جرم به اعدام محکوم و به طناب دار سپرده شد؟ کشتن حدود ۱۸۰ نفر از ساکنان یک روستا؛ به چه جرمی؟ به جرم اینکه فردی از اهالی روستا قصد جان صدام را کرده بود. باقی جنایتهای صدام حسین اما همچنان چون رازهای سر به مُهر، ناگفته و در پرده باقی ماند. از هماهنگیهای او با کشورهای غربی برای حمله به ایران و چراغ سبز به او برای حمله به کویت که تلهی کشورهای غربی برای به دام انداختنش بود، از خدمات آلمان و فرانسه برای پروژهی بمبهای شیمیایی عراق، از کشتار ۱۸۰ هزار تن از مردم کرد این کشور، از هماهنگی با کشورهای غربی برای سرکوب شیعیان جنوب و کردهای شمال پس از شکست در جنگ نخست خلیج فارس، از کشتار صدها تن از فعالان سیاسی سرشناس مخالف صدام، از کشتار و زندانی کردن هزاران نفر از مردم عراق، از رازهای گورهای دستهجمعی ۷۰۰ نفره در بیابانهای عراق، از چرخ گوشت بزرگ انسانی زندان بغداد... از هیچکدام از این وقایع و جنایات، سخنی به میان نیامد.
صدام خیلی زود اعدام شد؛ و بهانهی این اعدام، مجرم بودن او در پروندهای که نسبت به کارنامهی سیاه و قطور زندگی او، جنایتی پیشپاافتاده محسوب میشد.
قذافی هم سرنوشتی بهتر از این نمییافت. او هم خیلی زود به جوخهی اعدام سپرده میشد؛ درست مثل صدام. نویسندهی یادداشت درست گفته است: «کاسهای زیر نیمکاسه است؛ در عرف ما وقت چنین اتّفاقی میافتد یعنی طرف حرفهایی برای گفتن داشته که نباید به گوش کسی میرسیده است.»
اما حُسن بزرگ کشته شدن زودهنگام قذافی در هرج و مرج فضای هیجانزده امروز لیبی، بریده شدن امید طرفداران او برای بازپسگیری قدرت بود. قذافی، محور حامیان خود بود و در نبود او، انسجام آنها از بین رفته و پراکندگی و ناامیدی و تسلیم و آرام گرفتن، جای شور مبارزه را خواهد گرفت؛ درست شبیه اتفاقی که در عراق افتاد؛ با محاکمه و اعدام صدام حسین، حملات هستههای مخالف بعثی به تدریج کاهش یافت و سرانجام متوقف شد.
اما من حرف دارم؛ چرا باید با او همان میشد که با صدام شد؟ به خاطر حاضر کردن صدام در پیشگاه دادگاه و پیمودن روال محاکمهی قانونی و سپس صدور حکم برای او؟
قبول! صدام اسیر خشم مردم به جان آمدهی عراق نشد و مجبور شد از برج غرور و تکبر پایین آمده و با خفت و خواری به عنوان "متهم" در پیشگاه عدالت بایستد و با اثبات جرم به عنوان یک "مجرم" به طناب دار سپرده شود. اما هدف از انجام این محاکمه چه بود؟ فقط دوری از خشونتورزی و انتقامجویی برای مجازات یک جنایتکار؟ در مورد روشن شدن حقایق و واقعیات چه؟ چنین قصد و نیتی در کار بود یا نبود؟
صدام به کدام جرم به اعدام محکوم و به طناب دار سپرده شد؟ کشتن حدود ۱۸۰ نفر از ساکنان یک روستا؛ به چه جرمی؟ به جرم اینکه فردی از اهالی روستا قصد جان صدام را کرده بود. باقی جنایتهای صدام حسین اما همچنان چون رازهای سر به مُهر، ناگفته و در پرده باقی ماند. از هماهنگیهای او با کشورهای غربی برای حمله به ایران و چراغ سبز به او برای حمله به کویت که تلهی کشورهای غربی برای به دام انداختنش بود، از خدمات آلمان و فرانسه برای پروژهی بمبهای شیمیایی عراق، از کشتار ۱۸۰ هزار تن از مردم کرد این کشور، از هماهنگی با کشورهای غربی برای سرکوب شیعیان جنوب و کردهای شمال پس از شکست در جنگ نخست خلیج فارس، از کشتار صدها تن از فعالان سیاسی سرشناس مخالف صدام، از کشتار و زندانی کردن هزاران نفر از مردم عراق، از رازهای گورهای دستهجمعی ۷۰۰ نفره در بیابانهای عراق، از چرخ گوشت بزرگ انسانی زندان بغداد... از هیچکدام از این وقایع و جنایات، سخنی به میان نیامد.
صدام خیلی زود اعدام شد؛ و بهانهی این اعدام، مجرم بودن او در پروندهای که نسبت به کارنامهی سیاه و قطور زندگی او، جنایتی پیشپاافتاده محسوب میشد.
قذافی هم سرنوشتی بهتر از این نمییافت. او هم خیلی زود به جوخهی اعدام سپرده میشد؛ درست مثل صدام. نویسندهی یادداشت درست گفته است: «کاسهای زیر نیمکاسه است؛ در عرف ما وقت چنین اتّفاقی میافتد یعنی طرف حرفهایی برای گفتن داشته که نباید به گوش کسی میرسیده است.»
اما حُسن بزرگ کشته شدن زودهنگام قذافی در هرج و مرج فضای هیجانزده امروز لیبی، بریده شدن امید طرفداران او برای بازپسگیری قدرت بود. قذافی، محور حامیان خود بود و در نبود او، انسجام آنها از بین رفته و پراکندگی و ناامیدی و تسلیم و آرام گرفتن، جای شور مبارزه را خواهد گرفت؛ درست شبیه اتفاقی که در عراق افتاد؛ با محاکمه و اعدام صدام حسین، حملات هستههای مخالف بعثی به تدریج کاهش یافت و سرانجام متوقف شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!