در اواخر اردیبهشتماه امسال به دشت لالههای واژگون در استان چهار محال و بختیاری سفر کرده بودم. در آنجا با زنان و مردانی مواجه میشدم که دوربین به دست میچرخیدند و مدام ژستهای تکی یا دستهجمعی را امتحان میکردند و ورد زبانشان جملاتی از این دست بود: «عالی شد! کاملاً مناسب فیسبوکه!» یا «آآآره! این عکس دیگه فیسبوکی شد!» یا «نه، خوب نشد! اصلاً تو فیسبوک جلوه نمیکنه!».
برایم جالب بود که این افراد، به جای اینکه به روال عادی سفر به دل طبیعت، شاد باشند و شادی کنند و شادیشان را با دوربین عکاسی ثبت کنند، به دنبال این بودند که از ژستهای "خاص" و "شاد" اما "ساختگی" خود عکس بگیرند! در واقع اینان به جای آنکه دغدغهی لذت بردن از نفس سفر و دوری از هیاهو و غوغای زندگی شهری را داشته باشند، بیشتر در پی خاطرهسازی و ثبت این خاطرات ساختگی در دوربین عکاسی بودند تا بعداً آن را به رُخ دوستان فیسبوکیشان بکشند!
حالا که در پارکها و در میان گفتوگوهای پسران و دختران کمسن و سال و مردان و زنان جوان هم از این دست جملات میشنوم، یا در هنگام خرید از لباسفروشی با نوجوانی روبهرو میشوم که از فروشنده، کت و شلواری مناسب عکس فیسبوکی طلب میکند تا بتواند بهتر "مُخ بزند"، میبینم که ابعاد ماجرا بسیار عمیقتر و گستردهتر از آن چیزی است که آن روز فکر میکردم.
برایم جالب بود که این افراد، به جای اینکه به روال عادی سفر به دل طبیعت، شاد باشند و شادی کنند و شادیشان را با دوربین عکاسی ثبت کنند، به دنبال این بودند که از ژستهای "خاص" و "شاد" اما "ساختگی" خود عکس بگیرند! در واقع اینان به جای آنکه دغدغهی لذت بردن از نفس سفر و دوری از هیاهو و غوغای زندگی شهری را داشته باشند، بیشتر در پی خاطرهسازی و ثبت این خاطرات ساختگی در دوربین عکاسی بودند تا بعداً آن را به رُخ دوستان فیسبوکیشان بکشند!
حالا که در پارکها و در میان گفتوگوهای پسران و دختران کمسن و سال و مردان و زنان جوان هم از این دست جملات میشنوم، یا در هنگام خرید از لباسفروشی با نوجوانی روبهرو میشوم که از فروشنده، کت و شلواری مناسب عکس فیسبوکی طلب میکند تا بتواند بهتر "مُخ بزند"، میبینم که ابعاد ماجرا بسیار عمیقتر و گستردهتر از آن چیزی است که آن روز فکر میکردم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!