هفتهی پیش، دوست عزیزم دکتر جلال توکلیان [۱] تماس تلفنی گرفته بود تا دربارهی محتوای مقالهی «بیراههای که جنبش سبز میرود» گفتوگو کنیم. در ابتدای صحبت اشاره کرد که مقاله را در کافینت خوانده است؛ و در پاسخ اظهار تعجب من که «مگر در خانه اینترنت نداری؟»، با بیاعتنایی تمام گفت که کامپیوترم خراب است و هنوز فرصت نکردهام درستاش کنم. بیاعتنایی نسبت به وجود اینترنت در منزل از تمام جملاتش میبارید. این موضوع برای من که گمان میکردم برای امثال ما، وجود اینترنت در منزل و سر زدن هر روزه به سایتها و وبلاگها و آگاهی از آخرین اخبار و مقالات، مثل نان شب واجب است، واقعاً تعجبآمیز بود. جلال به شوخی اضافه کرد که میدانی من هنوز چندان اهل اینترنت و سایت و ایمیل و اینها نیستم. میدانستم که مزاح میکند.
اما به یکباره به نکتهی مهمی اشاره کرد. جلال گفت: «شاید شما که هر روز وارد اینترنت میشوید و به سایتها و وبلاگها سر میزنید، متوجه نشوید اما من که هر از چند گاه و با فواصل زمانی سراغ اینترنت میروم، به خوبی تفاوت فضای برساختهی سایتها و وبلاگها نسبت به فضای واقعی را در مییابم. سایتها و وبلاگها فضایی را ترسیم میکنند که گویی همهی مردم درگیر مسائل سیاسی هستند و ناآرام و بیقرار و ناراضی در پی بروز اعتراض هستند و جوش و خروش و غلیان، جامعه را فرا گرفته است. در حالی که واقعاً اینچنین نیست. بسیاری از مردم دارند زندگیشان را میکنند و اصلاً کاری به مسائل سیاسی ندارند و از بسیاری از اتفاقات از اساس بیخبرند. دامنهی مخالفتهای جدی و اعتراضهای فعال هم در این حد و اندازه که سایتها تصویر میکنند، نیست.» [۲]
این بخش از گفتوگو برای من تلنگر بزرگی بود. بهویژه که درست در همان روزها، این یادداشت مهم را از وبلاگنویسی خارجنشین خوانده بودم که به نقد فضای مجازی پرداخته بود. از طرف دیگر دوست وبلاگنویسمان، داریوش محمدپور هم در همان زمان، یادداشتی در دفاع از فضای مجازی نوشت و کوشید به طعن و کنایهها نسبت به دور بودن فضای مجازی از واقعیات جاری جامعه پاسخ دهد.
داریوش میگوید: «فضای مجازی – يعنی همين شبکههايی که در اينترنت برای گفتوگو، همفکری، همدلی يا نشر عقايد مختلف افراد ايجاد میشود -زائدهای بر فضای واقعی يا تافتهای جدابافته از آن نيست. فضای مجازی بخشی از فضای واقعی است. شبکههای مجازی انعکاسی از شبکههای زندگی واقعی انسانها هستند.» و «فضای مجازی امتداد فضای واقعی است. بخشی از انسانهایی که در فضای واقعی زندگی میکنند در همين فضای مجازی هم نفس میکشند و به همين معنا، آنچه میگويند و میانديشند، میتواند خيلی هم واقعی باشد. لزوماً هر چه میگويند منطبق با واقعيت نيست. سخن از واقعيت گفتن و توجه به ظرایف جامعه داشتن روش هم میخواهد و صداقت و انصاف هم لازم دارد و تابع منطق خودش هم هست ولی فراموش نکنيم که فضای مجازی در متن و بطن فضای واقعی است.».
واقعیت این است که این فضای مجازی، برساختهی "بخشی" از مردم ایران است نه همهی آنان. بسیاری از اقشار و گروهها و طبقات، نماینده و سخنگویی در این فضا ندارند و عملاً بخشهای خاص و معینی از مردم به عنوان تولیدکنندهی محتوا در فضای مجازی حضور یافتهاند. تازه همین افراد نیز به "برجسته کردن" بخشی از علائق و خواستها و دغدغههای خود پرداختهاند. نتیجه این که آنچه در فضای مجازی بازتاب مییابد و برجسته میشود و دست به دست میچرخد، از دو صافی عبور کرده و نسبت به "کلیت واقعیت جامعه" انحراف معیار پیدا کرده است. بله! البته آنچه در فضای مجازی منعکس میشود، واقعاً دغدغههای ناشران آن هست، اما تسری و تعمیم آن به کل جامعه و حتی به همهی انسانهایی که زیر نام قشر و طبقهی و گروهی خاص طبقهبندی میشوند و سنجش وضعیت فضای واقعی بر اساس جو عمومی فضای مجازی خطاست.
فضای مجازی چونان آینهی کوچکی است که در دستان انسان قدبلندی قرار دارد. آن فرد، این آینهی کوچک را در برابر صورت خود گرفته است. صورتی تمیز و مرتب و اصلاحشده. چه نتیجهای از تصویری که در آینه پیداست میتوان گرفت؟ لابد اینکه با فردی شیک و مرتب طرف هستیم. اما باید یک واژهی احتمالاً هم به ابتدای جملهی نتیجهگیریمان اضافه کنیم! این آینهی کوچک، هیچ اطلاعاتی از تمیزی یا کثیفی پیراهن و شلوار و دستان و ناخنهای این فرد نمیدهد. چه بسا پیراهن و دستان این فرد کثیف باشد و این امر، هیچ نمودی در تصویری که در آینه میبینیم ندارد. تصویری که آینه ارائه میدهد واقعی است اما بخشی از کلیت واقعیت است. تازه این به شرطی است که آینه تخت باشد. اگر همین آینه، محدب یا مقعر باشد، آن وقت همان بخش از واقعیت را هم بزرگتر یا کوچکتر نمایش میدهد. این دقیقاً چیزی است که بسیار در فضای مجازی اتفاق میافتد. تنها بخشهایی از واقعیات ساری و جاری در جامعه، بازتاب مییابد و تازه همان بخش هم نه دقیقاً چونان پیکرهی اصلی که به صورت بزرگتر یا کوچکتر ترسیم میشود. مگر اهالی کوی انصاف که در تصویرسازی آنچنان امانتدار باشند که همان بخش کوچک را هم با وسواس و ظرافت به تصویر بکشند.
در این سالها، بخشی از اصولگرایان به فضای مجازی روی آوردهاند. این پدیدهی مبارکی است که فضای مجازی را از یکدستی پیشین درآورده است. فضای مجازی دیگر به عنوان اردوگاه اپوزیسیون سیاسی و مبارزان ضد دین شناخته نمیشود. صداها و نداهای دیگری نیز در این فضا به گوش میرسد. حضور این نمایندگان، دامنهی بازتابدهندهی فضای مجازی را گستردهتر ساخته و آن را به فضای واقعی نزدیکتر کرده است.
زمانی که دانشجو بودم به همراه گروهی از دوستان همفکر به دیدار بهزاد نبوی رفتیم که به شهر یزد آمده بود. بهزاد نبوی به همهی ما تذکر داد که: «این همه به محافل همفکر و همعقیدهی خودتان نچسبید. این باعث میشود بخشهای بزرگی از جامعه را ناخواسته نادیده بگیرید و در تحلیلهایتان به خطا بروید. گاهی سوار تاکسی و اتوبوس شوید و در شهر همراه این مردم چرخ بزنید و ببینید از چه حرف میزنند؛ چه چیزهایی برایشان مهم است؛ دغدغههاشان چیست؛ نظرشان نسبت به مسائل روز سیاسی و اجتماعی چیست. اگر این کار را کردید آن وقت میتوانید نگاه تحلیلگرایانهی درستتری به اجتماع پیرامونتان داشته باشید.»
حال باید از گردانندگان سایتها و وبلاگها خواست هر از چندی از پای کامپیوتر برخیزند و همراه مردم در شهر چرخی بزنند و از احوالات آنها باخبر شوند و ببینند در روزهایی که آنان سوگوار مهندس سحابی و دخترش هستند، آنها بیخبر یا بیاعتنا به این واقعه، به دنبال برنامهریزی سفر شمال و هماهنگی اجارهی ویلا هستند.
● پینوشت:
۱- دکتر جلال توکلیان سردبیر مجلهی توقیفشدهی "مدرسه" بود که به سبب نشر آراء و عقاید "محمد مجتهد شبستری" به تبلیغ الحاد متهم و توقیف شد. جلال پیش از این، از اعضای حلقهی کیان و از نزدیکان دکتر عبدالکریم سروش و فرزندش دکتر سروش دباغ بوده است. ترجمهی کتاب "تأملی در مدرنیتهی ایرانی" اثر دکتر علی میرسپاسی از کارهای اوست.
۲- جملات نقل به مضمون است؛ هر چند کوشیدهام در نقل گفتوگویمان امانتدار باشم.
اما به یکباره به نکتهی مهمی اشاره کرد. جلال گفت: «شاید شما که هر روز وارد اینترنت میشوید و به سایتها و وبلاگها سر میزنید، متوجه نشوید اما من که هر از چند گاه و با فواصل زمانی سراغ اینترنت میروم، به خوبی تفاوت فضای برساختهی سایتها و وبلاگها نسبت به فضای واقعی را در مییابم. سایتها و وبلاگها فضایی را ترسیم میکنند که گویی همهی مردم درگیر مسائل سیاسی هستند و ناآرام و بیقرار و ناراضی در پی بروز اعتراض هستند و جوش و خروش و غلیان، جامعه را فرا گرفته است. در حالی که واقعاً اینچنین نیست. بسیاری از مردم دارند زندگیشان را میکنند و اصلاً کاری به مسائل سیاسی ندارند و از بسیاری از اتفاقات از اساس بیخبرند. دامنهی مخالفتهای جدی و اعتراضهای فعال هم در این حد و اندازه که سایتها تصویر میکنند، نیست.» [۲]
این بخش از گفتوگو برای من تلنگر بزرگی بود. بهویژه که درست در همان روزها، این یادداشت مهم را از وبلاگنویسی خارجنشین خوانده بودم که به نقد فضای مجازی پرداخته بود. از طرف دیگر دوست وبلاگنویسمان، داریوش محمدپور هم در همان زمان، یادداشتی در دفاع از فضای مجازی نوشت و کوشید به طعن و کنایهها نسبت به دور بودن فضای مجازی از واقعیات جاری جامعه پاسخ دهد.
داریوش میگوید: «فضای مجازی – يعنی همين شبکههايی که در اينترنت برای گفتوگو، همفکری، همدلی يا نشر عقايد مختلف افراد ايجاد میشود -زائدهای بر فضای واقعی يا تافتهای جدابافته از آن نيست. فضای مجازی بخشی از فضای واقعی است. شبکههای مجازی انعکاسی از شبکههای زندگی واقعی انسانها هستند.» و «فضای مجازی امتداد فضای واقعی است. بخشی از انسانهایی که در فضای واقعی زندگی میکنند در همين فضای مجازی هم نفس میکشند و به همين معنا، آنچه میگويند و میانديشند، میتواند خيلی هم واقعی باشد. لزوماً هر چه میگويند منطبق با واقعيت نيست. سخن از واقعيت گفتن و توجه به ظرایف جامعه داشتن روش هم میخواهد و صداقت و انصاف هم لازم دارد و تابع منطق خودش هم هست ولی فراموش نکنيم که فضای مجازی در متن و بطن فضای واقعی است.».
واقعیت این است که این فضای مجازی، برساختهی "بخشی" از مردم ایران است نه همهی آنان. بسیاری از اقشار و گروهها و طبقات، نماینده و سخنگویی در این فضا ندارند و عملاً بخشهای خاص و معینی از مردم به عنوان تولیدکنندهی محتوا در فضای مجازی حضور یافتهاند. تازه همین افراد نیز به "برجسته کردن" بخشی از علائق و خواستها و دغدغههای خود پرداختهاند. نتیجه این که آنچه در فضای مجازی بازتاب مییابد و برجسته میشود و دست به دست میچرخد، از دو صافی عبور کرده و نسبت به "کلیت واقعیت جامعه" انحراف معیار پیدا کرده است. بله! البته آنچه در فضای مجازی منعکس میشود، واقعاً دغدغههای ناشران آن هست، اما تسری و تعمیم آن به کل جامعه و حتی به همهی انسانهایی که زیر نام قشر و طبقهی و گروهی خاص طبقهبندی میشوند و سنجش وضعیت فضای واقعی بر اساس جو عمومی فضای مجازی خطاست.
فضای مجازی چونان آینهی کوچکی است که در دستان انسان قدبلندی قرار دارد. آن فرد، این آینهی کوچک را در برابر صورت خود گرفته است. صورتی تمیز و مرتب و اصلاحشده. چه نتیجهای از تصویری که در آینه پیداست میتوان گرفت؟ لابد اینکه با فردی شیک و مرتب طرف هستیم. اما باید یک واژهی احتمالاً هم به ابتدای جملهی نتیجهگیریمان اضافه کنیم! این آینهی کوچک، هیچ اطلاعاتی از تمیزی یا کثیفی پیراهن و شلوار و دستان و ناخنهای این فرد نمیدهد. چه بسا پیراهن و دستان این فرد کثیف باشد و این امر، هیچ نمودی در تصویری که در آینه میبینیم ندارد. تصویری که آینه ارائه میدهد واقعی است اما بخشی از کلیت واقعیت است. تازه این به شرطی است که آینه تخت باشد. اگر همین آینه، محدب یا مقعر باشد، آن وقت همان بخش از واقعیت را هم بزرگتر یا کوچکتر نمایش میدهد. این دقیقاً چیزی است که بسیار در فضای مجازی اتفاق میافتد. تنها بخشهایی از واقعیات ساری و جاری در جامعه، بازتاب مییابد و تازه همان بخش هم نه دقیقاً چونان پیکرهی اصلی که به صورت بزرگتر یا کوچکتر ترسیم میشود. مگر اهالی کوی انصاف که در تصویرسازی آنچنان امانتدار باشند که همان بخش کوچک را هم با وسواس و ظرافت به تصویر بکشند.
در این سالها، بخشی از اصولگرایان به فضای مجازی روی آوردهاند. این پدیدهی مبارکی است که فضای مجازی را از یکدستی پیشین درآورده است. فضای مجازی دیگر به عنوان اردوگاه اپوزیسیون سیاسی و مبارزان ضد دین شناخته نمیشود. صداها و نداهای دیگری نیز در این فضا به گوش میرسد. حضور این نمایندگان، دامنهی بازتابدهندهی فضای مجازی را گستردهتر ساخته و آن را به فضای واقعی نزدیکتر کرده است.
زمانی که دانشجو بودم به همراه گروهی از دوستان همفکر به دیدار بهزاد نبوی رفتیم که به شهر یزد آمده بود. بهزاد نبوی به همهی ما تذکر داد که: «این همه به محافل همفکر و همعقیدهی خودتان نچسبید. این باعث میشود بخشهای بزرگی از جامعه را ناخواسته نادیده بگیرید و در تحلیلهایتان به خطا بروید. گاهی سوار تاکسی و اتوبوس شوید و در شهر همراه این مردم چرخ بزنید و ببینید از چه حرف میزنند؛ چه چیزهایی برایشان مهم است؛ دغدغههاشان چیست؛ نظرشان نسبت به مسائل روز سیاسی و اجتماعی چیست. اگر این کار را کردید آن وقت میتوانید نگاه تحلیلگرایانهی درستتری به اجتماع پیرامونتان داشته باشید.»
حال باید از گردانندگان سایتها و وبلاگها خواست هر از چندی از پای کامپیوتر برخیزند و همراه مردم در شهر چرخی بزنند و از احوالات آنها باخبر شوند و ببینند در روزهایی که آنان سوگوار مهندس سحابی و دخترش هستند، آنها بیخبر یا بیاعتنا به این واقعه، به دنبال برنامهریزی سفر شمال و هماهنگی اجارهی ویلا هستند.
● پینوشت:
۱- دکتر جلال توکلیان سردبیر مجلهی توقیفشدهی "مدرسه" بود که به سبب نشر آراء و عقاید "محمد مجتهد شبستری" به تبلیغ الحاد متهم و توقیف شد. جلال پیش از این، از اعضای حلقهی کیان و از نزدیکان دکتر عبدالکریم سروش و فرزندش دکتر سروش دباغ بوده است. ترجمهی کتاب "تأملی در مدرنیتهی ایرانی" اثر دکتر علی میرسپاسی از کارهای اوست.
۲- جملات نقل به مضمون است؛ هر چند کوشیدهام در نقل گفتوگویمان امانتدار باشم.
مسعودجان سلام
پاسخحذفمن فکر میکنم قرار نیست که مردم در مطالبات شان یکسان باشند منظورم به لحاظ انواع مطالبات هست اعم از سیاسی و غیر سیاسی اش.ولی آنچه که نزدیک به یقین میکتونم بگم اینه که مردم ما معمولا خواسته ای ندارند،آنها در حاشیه زندگی فردی -اجتماعی شان نشسته و نظاره گرند.مطالبه می تونه طلب رعایت حریم فردی توسط خانواده باشه،یا رعایت حقوق همسری باشه،یا رعایت حقوق همسایگی باشه و...تصور این که بدون وجود فردیتی پرورش یافته،فردی بتواند و بخواهد مطالبه ای فرافردی و اجتماعی داشته باشه که منافعش برای دیگران هم سرریز بشه برای من غیرقابل تصوره.علت تورم نوشتاری در فضای اینترنت هم همان انفعالی است که قبلا گفتم،نوشتن مالیات نداره که ،لایک زدن و عصیان اینترنتی هم همینطور.
من خیلی دلم برای تو و گپ زدنهایمان تنگ شده مسعود عزیز
نرگس
نرگس جان سلام!
پاسخحذفاینکه مردم مطالبهای دارند یا ندارند یا مطالباتشان را چگونه طرح میکنند یا نمیکنند یک بحث جدی است اما بحث من این است که ما به عنوان جمعی وبلاگنویس و روزنامهنویس و ... باید واقعیت وجودی مردم را دقیقاً همانطور که هستند تصور و تصویر کنیم. اگر تصویری که از مردم ترسیم میکنیم بخشی از مطالبات مردم یا بخشی از مطالبات بخشی از مردم را مغفول گذارد، طبیعی است که تصویری ناراست و نادرست خواهد بود. هر تحلیلی هم که بر همین مبنا صورت گیرد خواه ناخواه به خطا خواهد رفت.
مشکل من به دست آوردن تصویری درست و جامع و مانع و کامل از مردم است. مردمی که در تحلیلهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ما مرتب و مکرر ازشان نام میبریم و رفتارهایشان را تحلیل و واکنشهایشان را پیشبینی میکنیم.
پینوشت:
من هم دلم برای گپ و گفتوگو تنگ شده. شما چند وقتی است نیستید و کمتر در مجامع حضور مییابید...!
مسعود عزیز
پاسخحذفمن هم با پذیرش نکته اصلی نوشته ات نکاتی جانبی در همین ارتباط را اضافه کردم،نمیخواهیش پسش می گیرم اهاها شوخی
نرگس