هفتهی پیش، دوست عزیزم دکتر جلال توکلیان [۱] تماس تلفنی گرفته بود تا دربارهی محتوای مقالهی «بیراههای که جنبش سبز میرود» گفتوگو کنیم. در ابتدای صحبت اشاره کرد که مقاله را در کافینت خوانده است؛ و در پاسخ اظهار تعجب من که «مگر در خانه اینترنت نداری؟»، با بیاعتنایی تمام گفت که کامپیوترم خراب است و هنوز فرصت نکردهام درستاش کنم. بیاعتنایی نسبت به وجود اینترنت در منزل از تمام جملاتش میبارید. این موضوع برای من که گمان میکردم برای امثال ما، وجود اینترنت در منزل و سر زدن هر روزه به سایتها و وبلاگها و آگاهی از آخرین اخبار و مقالات، مثل نان شب واجب است، واقعاً تعجبآمیز بود. جلال به شوخی اضافه کرد که میدانی من هنوز چندان اهل اینترنت و سایت و ایمیل و اینها نیستم. میدانستم که مزاح میکند.
۱۳۹۰/۰۴/۰۴
۱۳۹۰/۰۳/۲۵
سهم من از روز پدر
سهم من از روز پدر
تکه سنگی است صاف و عبوس
که به اندازهی تنهایی من دلگیر است
و نشانش تاریخ:
آفریده: ۳ خرداد ۱۳۳۱
آرمیده: ۶ فروردین ۱۳۶۱
پینوشت:
دوستی تذکر داد که روز پدر فقط مختص مردان نیست؛ روز مادرانی هم هست که یک عمر علاوه بر مادری، در فقدان همسر، در حق فرزندانشان، پدری کردهاند. یادآوری بهجایی بود!
مادرم! روز "پدر بودن" را به تو تبریک میگویم که سی سال است هم مادر من هستی و هم پدرم....
۱۳۹۰/۰۳/۲۲
بیراههای که جنبش سبز میرود
شعار محوری و خواست اصلی جنبش سبز چیست؟ این جنبش چه راهبرد یا برنامهی مدونی برای تحقق خواست اصلی خود اندیشیده است؟ پایگاه اجتماعی این جنبش چه قشر و طبقهای هستند؟ جایگاه این قشر و طبقه در ساخت سیاسی ایران کجاست؟ موانع پیش روی این جنبش و راههای غلبه یا عبور از این موانع کدام است؟
۱۳۹۰/۰۳/۱۱
جنبش سبز و آزادی اجتماعی
+ زنگ زدم محمد را برای یک پارتی دعوت کردم.
- قبول کرد؟
+ آره!
- عجیبه! پیشتر اهل قبول چنین دعوتهایی نبود!
+ خب قبلاً امید داشت که با فعالیتهای سیاسیاش، در این نظام پست و مقامی پیدا کنه. دلش نمیخواست سوء سابقهی به اصطلاح اخلاقی داشته باشه. خودت که خوب میدونی این چیزها چه بهانهی خوبی است برای سد کردن راه صعود یک فرد یا کنار گذاشتناش.
- یا تحت فشار گذاشتناش برای همکاری! بگذریم.... خب...؟
+ هیچی دیگه! با این اتفاقاتی که این ۲ سال بعد از انتخابات سال ۸۸ افتاد، دیگه مطمئن شده که هرگز در این نظام، پست و مقامی پیدا نمیکنه. امیدش ناامید شده! در نتیجه دیگه خیالش راحته و با آسودگی خاطر چنین دعوتهایی را قبول میکنه.
- قبول کرد؟
+ آره!
- عجیبه! پیشتر اهل قبول چنین دعوتهایی نبود!
+ خب قبلاً امید داشت که با فعالیتهای سیاسیاش، در این نظام پست و مقامی پیدا کنه. دلش نمیخواست سوء سابقهی به اصطلاح اخلاقی داشته باشه. خودت که خوب میدونی این چیزها چه بهانهی خوبی است برای سد کردن راه صعود یک فرد یا کنار گذاشتناش.
- یا تحت فشار گذاشتناش برای همکاری! بگذریم.... خب...؟
+ هیچی دیگه! با این اتفاقاتی که این ۲ سال بعد از انتخابات سال ۸۸ افتاد، دیگه مطمئن شده که هرگز در این نظام، پست و مقامی پیدا نمیکنه. امیدش ناامید شده! در نتیجه دیگه خیالش راحته و با آسودگی خاطر چنین دعوتهایی را قبول میکنه.
اشتراک در:
پستها (Atom)