دو هفته پیش، گروهی از مردم کابل در اعتراض به آتش زدن قرآن توسط یک کشیش آمریکایی، به دفتر سازمان ملل در کابل یورش بردند و هفت تن از کارکنان و محافظان این دفتر را که همگی غیر افغان بودند کشتند. در طی این کشتار، دو تن از این کارکنان، در یک انتقامگیری کور، سر بریده شدند.
چندین سال پیش هم، روزنامهای دانمارکی، کاریکاتورهایی از پیامبر اسلام منتشر کرد که خشم مسلمانان کشورهای مختلف را برانگیخت. سفارتخانههای دانمارک هدف حمله قرار گرفت و به آتش کشیده شد. در کل، واکنشها بسیار گسترده بود. این بار اما واکنشها به چند شهر افغانستان و یک تجمع در پاکستان محدود ماند. اما عمق فاجعهای که در افغانستان اتفاق افتاد، همگان را بهتزده کرد. چرا افغانها چنین واکنش خشمآلودی از خود نشان دادند؟
● در هم شکستن نظام ارزشی مسلمانان
در پس ماجرای انتشار کاریکاتورهای پیامبر اسلام و آتش زدن قرآن و راهاندازی دهها شبکهی ماهوارهای که ارزشهای جهان غرب را تبلیغ و ترویج میکند، یک ایدهی بنیادین قرار دارد: طرف مقابل را از ارزشها و مقدساتش، تهی کن. وقتی موفق شدی، او آمادگی پیدا کرده تا ارزشهای تو را بدون هیچ مقاومتی بپذیرد. و وقتی ارزشهای تو را پذیرفت، به انسان دیگری مبدل شده است؛ انسانی که مطلوب توست! معتقدان به این ایده، میکوشند با حمله و تخریب مقدسات و ارزشهای مسلمانان، نظام ارزشی آنان را کمرنگ و کمرنگتر کنند. مسلمان در این وضعیت چونان هر انسان دیگری به دنبال یک نظام ارزشی تازه و یک هویت جدید میگردد. و اینجاست که نظام ارزشی غرب در قالب یک هجمهی تبلیغاتی سنگین، جایگزین بخشهای مهمی از نظام ارزشی پیشین یک مسلمان میشود. این اعتقاد اما معنای دیگری نیز دارد: در تضاد میان ارزشهای یک مسلمان و ارزشهای دنیای مدرن، یکی باید به نفع دیگری کنار رود (بنیادگرایان اسلامی هم دقیقاً همینگونه میاندیشند!). اما آیا این ایدهی بنیادین تا کنون موفقیتآمیز بوده است؟
● دختر فراری به یک فاحشه تبدیل میشود
اصل ایدهی جایگزینی ارزشها، درست و آزموده است. دختران جوان فراری به دنبال یک سرپناه که شب را در آن به سر برند به دام زنان قوادی میافتند که مدام در پارکها پرسه میزنند و به دنبال شکار میگردند. در نخستین هفتهای که این دختر جوان در خانهی آن زن، زندانی میشود، روزانه چندین مرد به او تجاوز میکنند. این ماجرا یک هفته به طول میانجامد. در این یک هفته، تمام نظام ارزشی و فکری دختر جوان در هم میشکند و دختر، هویت اعتقادی خود را از دست میدهد. اکنون او آماده است تا نظام ارزشی تازهای را بپذیرد. بنابراین در هفتهی دوم آن تجاوزها ادامه مییابد تا هویت جدید دختر که همان فاحشهگری است شکل بگیرد. در پایان این دو هفته، دختر جوان، به یک فاحشهی خوشحال تبدیل شده و آماده همکاری با آن باند تبهکار است. از آنجا که هویت جدیدی برای این دختر تراشیده شده، همکاری او با این باند از روی میل و رضایت است. عدم امکان بازگشت به منزل پدری، سهم کوچکی در همراهی او با این باند دارد.
● اسلام هویتساز در افغانستان و ایران
موضوع تغییر نظام ارزشی مسلمانان پیچیدهتر از در هم کوبیدن هویت اعتقادی یک دختر فراری است. غرب از عمق نفوذ "اسلام هویتساز" در کشورهایی چون افغانستان غفلت کرده است. اسلام در این کشورها، عملاً "تنها" منبع هویتساز و تشخصبخش به یک انسان است. انسان با اعتقاد به این دین (آن هم به صورتی که در اجتماع آن کشور رواج دارد) تشخص و شأن و موجودیت فردی و اجتماعی یافته و در جمع پذیرفته میشود. حتی خانواده و قبیله نیز در زیر سایهی دین تعریف میشود. کسی که از دین خارج شود، از قبیله نیز اخراج میشود. اسلام هویتساز تنها به افغانستان اختصاص ندارد. در دیگر کشورها نیز، افرادی میکوشند با رفتن به زیارت خانهی خدا و کسب عنوان "حاجی"، برای خود، اعتبار و تشخصی اجتماعی دست و پا کنند. هر چه فرد از دسترسی به سایر منابع تشخصساز (نظیر تحصیلات، ثروت، مقام سیاسی-اجتماعی، اصالت خانوادگی و قبیلگی و ...) دورتر و محرومتر شود، بیشتر به دین و هویت دینی به عنوان منبعی برای تشخص اجتماعی رو میآورد. مناطق دورافتاده از شهرها یا مناطق کمتر توسعهیافته، درست به همین دلیل، کانون رونق دین و آیینهای دینی هستند. در فقدان دیگر منابع هویتساز، حتی مراسم سوگواری امام حسین نیز بیش از پرداختن به اصل آن واقعه، به محلی برای برپایی یک "آیین دستهجمعی" و نمایش "هویت دینی" و شأن و تشخصهای برآمده از آن تبدیل خواهد شد؛ نوحهخوان، عَلَمگردان، سردسته و صاحب مجلس روضه که برای خوشآمدگویی در آستانهی درب ورودی میایستد، همگی از راه این آیین سوگواری، هویت و شأن اجتماعی کسب میکنند.
● سنت سکولارها یا سنت لائیکها؟
سکولارها میکوشند با تقدسزدایی از امور مقدس (از جمله دین)، راه سیطرهی دینی معتقدان ادیان و آیینها بر جوامع را سد کنند. یکی از خشونتبارترین راههای تقدسزدایی، به سُخره گرفتن و زیر سؤال بردن مقدسات است. این همان راهی است که غرب در ماجرای انتشار کاریکاتورهای پیامبر اسلام یا به آتش کشیدن قرآن پیموده است. در مقابل لائیکها با تفکیک حوزهی خصوصی (جامعهی مدنی) از حوزهی عمومی (دولت)، فعالیتهای خود را بر ۲ اصل استوار ساختهاند: اول، بیطرفی حکومت نسبت به هر دین و آیین و عدم پیروی از هر مسلک و مرام؛ و دوم، آزادی تمام ادیان و آیینها برای فعالیت برابر و همزمان در جامعهی مدنی همراه با سد کردن راه اِعمال قدرت سیاسی توسط هر دین و آیین یا وجود هر حق ویژهای برای هر مسلک و مرامی. معنای یک جامعهی لائیک آن است که مسلمانان نیز در کنار سایر ادیان و مذاهب، امکان فعالیت آزادانه و برابر در صحنهی اجتماع را دارا باشند و در عین حال همچون سایر ادیان و مذاهب، هیچ حق ویژهای برای حاکم کردن عقاید و اعتقادات خود نداشته باشند. آنها نیز میتوانند چون معتقدان سایر اعتقادات، خود را به مردم عرضه کنند و در صورت انتخاب، به حوزهی حکومت وارد شوند اما در همان موقعیت نیز باید بیطرفی حکومت را نسبت به تمامی ادیان حفظ کرده و تداوم خود را به تداوم رأی اعتماد انتخابکنندگان مشروط بدانند.
● پلورالیسم دینی یا رواداری دینی؟
سکولاریزم در بنمایهی نظری خود به پلورالیسم دینی نزدیک است. نظریهی پلورالیسم دینی، هیچ دین و آیینی را حق و حقیقت مطلق نمیداند و برای هر مسلک و مرامی، بهرهای و درصدی از حق و حقیقت قائل است. اما در کشورهایی چون افغانستان، توسعهنیافتگی علمی و اقتصادی و اجتماعی، تمام شئون هویتساز را عملاً به تعطیلی کشانده و تنها دین را برای کسب شأن و تشخص اجتماعی باقی گذاشته است. موقعیت فرد به خانواده و قبیله وابسته شده که آن نیز زیر سایهی دینورزی رایج تعریف میشود. دینی که در سایهی توسعهنیافتگی جامعه، تنها راه رستگاری و حق مطلق پنداشته میشود.
هر چه غرب بر اساس سنت سکولاریسم و پلورالیسم دینی، بیشتر بر اعتقادات مسلمانان هجوم میآورد، احساس تبعیض و تحقیر اوج میگیرد و مسلمان، "خود" را در برابر "دیگری" میبیند. این خود/دیگری دیدن رابطهی یک مسلمان با غرب او را به همبستگی هر چه بیشتر با همدینان از یک سو و یکی دیدن کلیت غرب از سوی دیگر، سوق میدهد. غربی که در هر بخشی، کم یا بیش، ملایم یا خشونتبار، هویت دینی او را زیر سؤال برده است. دین به بهترین پناهگاه برای در امان ماندن از این همه تیر زهرآگین تبدیل میشود. عجیب نیست که این همه احساس تحقیر و تبعیض و زیر قدرت تصمیمگیری "دیگری" بودن و سلب هویت وجودی "خود دینی، قبیلگی، خانوادگی" به فوران تنفر و انزجار انجامیده و انسانهایی کاملاً نامربوط با اصل ماجرا را قربانی سازد.
● بحران توسعهنیافتگی بلای جان غرب
حوادث افغانستان نشان داد، سکولاریسم و پلورالیسم دینی و تقدسزدایی از امور مقدس، تنها در مناطق بیشتر-توسعهیافته، میتواند به کمرنگ شدن ارزشهای رایج و پذیرش ارزشهای غرب بینجامد. در جوامع کمتر-توسعهیافته این رواج رواداری دینی است که میتواند غرب را از آسیب در امان بدارد. رواداری دینی، هرگز حقانیت یک دین و آیین را به زیر علامت پرسش نمیکشاند، بلکه به معتقد یک دین میآموزد که در عین اعتقاد به حقانیت مطلق آیین خود، به همزیستی مسالمتآمیز با دیگران نیز ملتزم بوده و حق دیگران برای پیروی از آیین مورد علاقه را نیز به رسمیت بشناسد. غرب باید این نکتهی کلیدی را در نظر بگیرد که تا مناطق توسعهنیافته وجود دارد، سکولاریزم و تقدسزدایی و پلورالیسم دینی و زیر سؤال بردن حقانیت یک دین و آیین، هرگز نمیتواند مسلمانان آن مناطق را با او همراه ساخته یا غرب را از خطر آنان مصون سازد.
از این گذشته، هر دین و آیین و مسلکی، در هر موقعیت زمانی، میتواند به یک هویتساز یگانه تبدیل شده و به سلاح برندهای برای واکنش به غرب تبدیل شود. تقویت سایر منابع هویتساز و تشخصبخش و نیز ترویج و تبلیغ رواداری مذهبی، همه از جمله غرب را در برابر چنین واکنشهایی بیمه کرده و احتمال بروز چنین حوادثی را به کمترین میزان خواهد رساند. رواداری مذهبی، اولویتی بالاتر از پلورالیسم دینی دارد.
چندین سال پیش هم، روزنامهای دانمارکی، کاریکاتورهایی از پیامبر اسلام منتشر کرد که خشم مسلمانان کشورهای مختلف را برانگیخت. سفارتخانههای دانمارک هدف حمله قرار گرفت و به آتش کشیده شد. در کل، واکنشها بسیار گسترده بود. این بار اما واکنشها به چند شهر افغانستان و یک تجمع در پاکستان محدود ماند. اما عمق فاجعهای که در افغانستان اتفاق افتاد، همگان را بهتزده کرد. چرا افغانها چنین واکنش خشمآلودی از خود نشان دادند؟
● در هم شکستن نظام ارزشی مسلمانان
در پس ماجرای انتشار کاریکاتورهای پیامبر اسلام و آتش زدن قرآن و راهاندازی دهها شبکهی ماهوارهای که ارزشهای جهان غرب را تبلیغ و ترویج میکند، یک ایدهی بنیادین قرار دارد: طرف مقابل را از ارزشها و مقدساتش، تهی کن. وقتی موفق شدی، او آمادگی پیدا کرده تا ارزشهای تو را بدون هیچ مقاومتی بپذیرد. و وقتی ارزشهای تو را پذیرفت، به انسان دیگری مبدل شده است؛ انسانی که مطلوب توست! معتقدان به این ایده، میکوشند با حمله و تخریب مقدسات و ارزشهای مسلمانان، نظام ارزشی آنان را کمرنگ و کمرنگتر کنند. مسلمان در این وضعیت چونان هر انسان دیگری به دنبال یک نظام ارزشی تازه و یک هویت جدید میگردد. و اینجاست که نظام ارزشی غرب در قالب یک هجمهی تبلیغاتی سنگین، جایگزین بخشهای مهمی از نظام ارزشی پیشین یک مسلمان میشود. این اعتقاد اما معنای دیگری نیز دارد: در تضاد میان ارزشهای یک مسلمان و ارزشهای دنیای مدرن، یکی باید به نفع دیگری کنار رود (بنیادگرایان اسلامی هم دقیقاً همینگونه میاندیشند!). اما آیا این ایدهی بنیادین تا کنون موفقیتآمیز بوده است؟
● دختر فراری به یک فاحشه تبدیل میشود
اصل ایدهی جایگزینی ارزشها، درست و آزموده است. دختران جوان فراری به دنبال یک سرپناه که شب را در آن به سر برند به دام زنان قوادی میافتند که مدام در پارکها پرسه میزنند و به دنبال شکار میگردند. در نخستین هفتهای که این دختر جوان در خانهی آن زن، زندانی میشود، روزانه چندین مرد به او تجاوز میکنند. این ماجرا یک هفته به طول میانجامد. در این یک هفته، تمام نظام ارزشی و فکری دختر جوان در هم میشکند و دختر، هویت اعتقادی خود را از دست میدهد. اکنون او آماده است تا نظام ارزشی تازهای را بپذیرد. بنابراین در هفتهی دوم آن تجاوزها ادامه مییابد تا هویت جدید دختر که همان فاحشهگری است شکل بگیرد. در پایان این دو هفته، دختر جوان، به یک فاحشهی خوشحال تبدیل شده و آماده همکاری با آن باند تبهکار است. از آنجا که هویت جدیدی برای این دختر تراشیده شده، همکاری او با این باند از روی میل و رضایت است. عدم امکان بازگشت به منزل پدری، سهم کوچکی در همراهی او با این باند دارد.
● اسلام هویتساز در افغانستان و ایران
موضوع تغییر نظام ارزشی مسلمانان پیچیدهتر از در هم کوبیدن هویت اعتقادی یک دختر فراری است. غرب از عمق نفوذ "اسلام هویتساز" در کشورهایی چون افغانستان غفلت کرده است. اسلام در این کشورها، عملاً "تنها" منبع هویتساز و تشخصبخش به یک انسان است. انسان با اعتقاد به این دین (آن هم به صورتی که در اجتماع آن کشور رواج دارد) تشخص و شأن و موجودیت فردی و اجتماعی یافته و در جمع پذیرفته میشود. حتی خانواده و قبیله نیز در زیر سایهی دین تعریف میشود. کسی که از دین خارج شود، از قبیله نیز اخراج میشود. اسلام هویتساز تنها به افغانستان اختصاص ندارد. در دیگر کشورها نیز، افرادی میکوشند با رفتن به زیارت خانهی خدا و کسب عنوان "حاجی"، برای خود، اعتبار و تشخصی اجتماعی دست و پا کنند. هر چه فرد از دسترسی به سایر منابع تشخصساز (نظیر تحصیلات، ثروت، مقام سیاسی-اجتماعی، اصالت خانوادگی و قبیلگی و ...) دورتر و محرومتر شود، بیشتر به دین و هویت دینی به عنوان منبعی برای تشخص اجتماعی رو میآورد. مناطق دورافتاده از شهرها یا مناطق کمتر توسعهیافته، درست به همین دلیل، کانون رونق دین و آیینهای دینی هستند. در فقدان دیگر منابع هویتساز، حتی مراسم سوگواری امام حسین نیز بیش از پرداختن به اصل آن واقعه، به محلی برای برپایی یک "آیین دستهجمعی" و نمایش "هویت دینی" و شأن و تشخصهای برآمده از آن تبدیل خواهد شد؛ نوحهخوان، عَلَمگردان، سردسته و صاحب مجلس روضه که برای خوشآمدگویی در آستانهی درب ورودی میایستد، همگی از راه این آیین سوگواری، هویت و شأن اجتماعی کسب میکنند.
● سنت سکولارها یا سنت لائیکها؟
سکولارها میکوشند با تقدسزدایی از امور مقدس (از جمله دین)، راه سیطرهی دینی معتقدان ادیان و آیینها بر جوامع را سد کنند. یکی از خشونتبارترین راههای تقدسزدایی، به سُخره گرفتن و زیر سؤال بردن مقدسات است. این همان راهی است که غرب در ماجرای انتشار کاریکاتورهای پیامبر اسلام یا به آتش کشیدن قرآن پیموده است. در مقابل لائیکها با تفکیک حوزهی خصوصی (جامعهی مدنی) از حوزهی عمومی (دولت)، فعالیتهای خود را بر ۲ اصل استوار ساختهاند: اول، بیطرفی حکومت نسبت به هر دین و آیین و عدم پیروی از هر مسلک و مرام؛ و دوم، آزادی تمام ادیان و آیینها برای فعالیت برابر و همزمان در جامعهی مدنی همراه با سد کردن راه اِعمال قدرت سیاسی توسط هر دین و آیین یا وجود هر حق ویژهای برای هر مسلک و مرامی. معنای یک جامعهی لائیک آن است که مسلمانان نیز در کنار سایر ادیان و مذاهب، امکان فعالیت آزادانه و برابر در صحنهی اجتماع را دارا باشند و در عین حال همچون سایر ادیان و مذاهب، هیچ حق ویژهای برای حاکم کردن عقاید و اعتقادات خود نداشته باشند. آنها نیز میتوانند چون معتقدان سایر اعتقادات، خود را به مردم عرضه کنند و در صورت انتخاب، به حوزهی حکومت وارد شوند اما در همان موقعیت نیز باید بیطرفی حکومت را نسبت به تمامی ادیان حفظ کرده و تداوم خود را به تداوم رأی اعتماد انتخابکنندگان مشروط بدانند.
● پلورالیسم دینی یا رواداری دینی؟
سکولاریزم در بنمایهی نظری خود به پلورالیسم دینی نزدیک است. نظریهی پلورالیسم دینی، هیچ دین و آیینی را حق و حقیقت مطلق نمیداند و برای هر مسلک و مرامی، بهرهای و درصدی از حق و حقیقت قائل است. اما در کشورهایی چون افغانستان، توسعهنیافتگی علمی و اقتصادی و اجتماعی، تمام شئون هویتساز را عملاً به تعطیلی کشانده و تنها دین را برای کسب شأن و تشخص اجتماعی باقی گذاشته است. موقعیت فرد به خانواده و قبیله وابسته شده که آن نیز زیر سایهی دینورزی رایج تعریف میشود. دینی که در سایهی توسعهنیافتگی جامعه، تنها راه رستگاری و حق مطلق پنداشته میشود.
هر چه غرب بر اساس سنت سکولاریسم و پلورالیسم دینی، بیشتر بر اعتقادات مسلمانان هجوم میآورد، احساس تبعیض و تحقیر اوج میگیرد و مسلمان، "خود" را در برابر "دیگری" میبیند. این خود/دیگری دیدن رابطهی یک مسلمان با غرب او را به همبستگی هر چه بیشتر با همدینان از یک سو و یکی دیدن کلیت غرب از سوی دیگر، سوق میدهد. غربی که در هر بخشی، کم یا بیش، ملایم یا خشونتبار، هویت دینی او را زیر سؤال برده است. دین به بهترین پناهگاه برای در امان ماندن از این همه تیر زهرآگین تبدیل میشود. عجیب نیست که این همه احساس تحقیر و تبعیض و زیر قدرت تصمیمگیری "دیگری" بودن و سلب هویت وجودی "خود دینی، قبیلگی، خانوادگی" به فوران تنفر و انزجار انجامیده و انسانهایی کاملاً نامربوط با اصل ماجرا را قربانی سازد.
● بحران توسعهنیافتگی بلای جان غرب
حوادث افغانستان نشان داد، سکولاریسم و پلورالیسم دینی و تقدسزدایی از امور مقدس، تنها در مناطق بیشتر-توسعهیافته، میتواند به کمرنگ شدن ارزشهای رایج و پذیرش ارزشهای غرب بینجامد. در جوامع کمتر-توسعهیافته این رواج رواداری دینی است که میتواند غرب را از آسیب در امان بدارد. رواداری دینی، هرگز حقانیت یک دین و آیین را به زیر علامت پرسش نمیکشاند، بلکه به معتقد یک دین میآموزد که در عین اعتقاد به حقانیت مطلق آیین خود، به همزیستی مسالمتآمیز با دیگران نیز ملتزم بوده و حق دیگران برای پیروی از آیین مورد علاقه را نیز به رسمیت بشناسد. غرب باید این نکتهی کلیدی را در نظر بگیرد که تا مناطق توسعهنیافته وجود دارد، سکولاریزم و تقدسزدایی و پلورالیسم دینی و زیر سؤال بردن حقانیت یک دین و آیین، هرگز نمیتواند مسلمانان آن مناطق را با او همراه ساخته یا غرب را از خطر آنان مصون سازد.
از این گذشته، هر دین و آیین و مسلکی، در هر موقعیت زمانی، میتواند به یک هویتساز یگانه تبدیل شده و به سلاح برندهای برای واکنش به غرب تبدیل شود. تقویت سایر منابع هویتساز و تشخصبخش و نیز ترویج و تبلیغ رواداری مذهبی، همه از جمله غرب را در برابر چنین واکنشهایی بیمه کرده و احتمال بروز چنین حوادثی را به کمترین میزان خواهد رساند. رواداری مذهبی، اولویتی بالاتر از پلورالیسم دینی دارد.
بحث خوبی بود
پاسخحذفامروز جوان افغان احساس می کند که هویت وناموس او مورذ تهاجم قرار گرفته است همان طور که نسل قبل انها در مقابل روسها همین احساس را داشت