شاید شما هم شمارهی دوم مجلهی مهرنامه را دیده باشید. تیم منتشرکنندهی این نشریه، همان تیم ثابت همشهری ماه و روزنامههای شرق و هممیهن و مجلهی شهروند امروز است. سردبیر مجله هم طبق روال تمامی روزنامهها و مجلات پیشگفته، محمد قوچانی است. قوچانی با قلم جذاب و گیرای خود مقالهای آشفته و نامنسجم و پریشان با نام «چرا نباید لائیک بود؟» نوشته و آسمان و ریسمانهای بسیاری را به هم بافته تا منظور خود را به مخاطب منتقل سازد.
این مقاله بازتاب فراوانی در اینترنت داشت و نقدهای مختلفی بر آن نگاشته شد. گروهی آن را نقد کردند و گروهی آن را نوشتاری زیر فشار اغیار شمردند که نباید بدان اعتنا کرد تا هدف اجبارکنندگان تحقق نیابد. از میان تمامی نقدها، نقد ایمایان بر این مقاله را مفیدتر و کاملتر یافتم.
نکتهای که در نقد ایمایان بدان اشاره نشده این است که اصولاً سکولاریزم و لائیسیته یا سکولار بودن و لائیک بودن، دو مقولهی متفاوت هستند که در ادبیات سیاسی ایران، بهخطا، یکی انگاشته میشوند. اگر قرار باشد مباحثهای صورت گیرد، پیش از هر چیز بایستی عبارت و اصطلاحات کاربردی دو طرف به دقت تعریف شوند تا منظور گوینده بهخوبی شفاف و نمایان شود و مباحثه به دامان معنا کردن واژهها و تشریح منظور نویسنده از کاربرد هر یک از آنها و درنهایت لفاظیهای مرسوم نیفتد.
لائیسیته و سکولاریزم، هر دو به معنای جدا کردن حوزههای قدسی از حوزههای عرفی هستند. به دیگر معنا، هدف نهایی هر دو، جدا کردن دین (به عنوان مفهومی قدسی) از حکومت (به عنوان مفهومی عرفی) است. هر دو، با آمیزش دین و حکومت و ایجاد حکومتی زیر لوای دین که دین را، یگانهمبنع یا مهمترین منبع تدوین قوانین بداند، مخالفاند. هر دو سلسلهمراتب مختلفی دارند: جدایی، بیطرفی، رواداری و ....
لائیسیتهی سیاسی درست مانند سکولاریزم سیاسی، مخالف دخالت دین در حکومت و آمیزش این دو است. اما تفاوت این دو در نسبتی است که میان دین و سیاست یا به بیان دقیقتر میان دین و شهروندان معتقد به آن برقرار میکنند. لائیسیته در عین حال که به جدایی دین از حکومت میاندیشد، در پی نقد دین و آموزههای آن نیست و معتقد است بایستی دین را به حوزهی خصوصی شهروندان راند و آن را به معتقدانش واگذارد و دیگر بدان کاری نداشت. لائیسیته در پی نقد مفاهیم قدسی و به چالش کشیدن آموزههای دینی نیست و اصل را بر حرمتگذاری به دین و دینباوران میگذارد و هر آموزهی دینی را حتی اگر خرافه و نادرست بداند، جزئی از حوزهی خصوصی دینباوران و خارج از حوزهی دخالت دولت و جامعه میداند و وجود آن را به رسمیت میشناسد.
اما در مقابل، سکولاریزم در پی قداستزدایی از مفاهیم قدسی و آموزههای دینی و در یک کلام عرفی کردن مفاهیم قدسی است. سکولاریزم به محدود شدن دین به حوزهی خصوصی شهروندان رضایت نمیدهد و در پی نقد کردن آموزههای دینی و تا حد امکان زدودن چهرهی قدسی و آسمانی آن است. سکولاریزم به وانهادن دینباوران اعتقادی ندارد و نقد و حک و اصلاح مفاهیم دینی و اعتقادی دینباوران را دنبال میکند.
در ایران امروز، لائیک بودن معنایی ضددینیتر از سکولاریزم دارد. گویی، شباهت آوایی کلمهی لائیک به لادین (یا بیدین) چنین تصوری در اذهان ایجاد کرده است! همانگونه که روزگاری "کمونیست" به "خدا نیست" معنا میشد! در مقالهی قوچانی، لائیستیه و سکولاریزم یا لائیک بودن و سکولار بودن، یکی انگاشته شده است؛ سلسلهمراتب این دو و تاریخچههای متفاوت هر دو در کشورهای اروپایی و آمریکا نادیده گرفته شده است؛ حکومت با سیاست، هممعنا فرض شده و میان جدایی دین از حکومت و جدایی دین از سیاست، هیچ مرز مشخصی تعیین نشده است. این همه آشفتگی و پریشانی، آن هم در سرمقالهی یک مجله که تیمی حرفهای و پرسابقه آن را منتشر میکنند، واقعاً تأسفبار است. کافی بود قوچانی نیمنگاهی به کتاب لائیسیتهی شیدان وثیق که خود روزگاری در روزنامهی شرق معرفیاش کرده بود، میانداخت تا از نوشتن چنین مقالهای خودداری کند.
پینوشت:
متن کامل مقالهی «چرا نباید لائیک بود؟»؛ نشانی اول، نشانی دوم
مسعود عزیز
پاسخحذفتا آنجا که من می فهمم چه لائیسیته و چه سکولاریزم هر دو " در پی نقد دین و آموزههای آن" هستند آنجایی که آن آموزه ها در پی دخالت در حوزه حکومت و دولت است. اگر می شود " دین را به حوزهی خصوصی شهروندان راند و آن را به معتقدانش واگذارد و دیگر بدان کاری نداشت" آنجایی که آن دین شامل احکام حکومتی و یا دولتی است. به عنوان مثال دین اسلام چنان تاریخش و بسیاری از احکامش به قدرت گره خورده است که بگمانم بدون نقد آن تاریخ و برخی آموزه های قدسی برخواسته از آن نمی توان دم از جدایی دین اسلام از سیاست زد.
بنظر من در مشخص کردن دو مفهوم لائیسیته و سکولاریزم نیز بهتر است اولی را زیر چتر مفهومی دومی قرار دهیم (یا بهتر بگویم قرار گرفته است). سکولاریزم یعنی نگرش غیر دینی داشتن در کلیه زمینه های حیات اجتماعی مانند تربیت، قضاوت، مالکیت، سیاست گذاری، وظایف و حقوق اجتماعی و.. اما لائیسیته عمداتا تصریح و تاکیدی دارد بر یکی از جلوه های این حیات اجتماعی به نام دولت. بنابراین هر دو به ناچار به " نقد مفاهیم قدسی و به چالش کشیدن آموزههای دینی" ره می برند اما به علت حوزه فراگیرتر سکولاریزم، این نقد و چالش شامل مفاهیم و آموزه های دینی بیشتری خواهد شد نسبت به تا نقد از منظر لائیسیته.
اکبر عزیز!
پاسخحذفلائیسیته طبق آنچه تعریف شده است در پی نقد دین و آموزههای آن نیست. لائیسیته به دنبال محدود کردن حوزهی دخالت دین در عرصهی حکومت است و میکوشد دین را در عرصهی خصوصی شهروندان، محبوس کند. این دقیقاً به معنی متوقف ساختن یا از اعتبار انداختن احکام اجتماعی یک دین است. اما لائیسیته به همین مقدار بسنده میکند و نزاع را به عرصهی مبانی فلسفی و اخلاقی و انسانی و تاریخی نمیکشاند. لائیسیته به "دین خصوصی شهروندان" و به "دینباوران" حرمت مینهد حال آموزههای این دین و اعتقادات آن دینداران هر چه که میخواهد باشد.
خط قرمز لائیسیته، بازگشت دین به عرصهی عمومی همراه با حق ویژه و حق وتو است.
اما در مقابل، سکولاریزم نه تنها دین را به عرصهی خصوصی تبعید میکند بلکه از آنجا که اعتقادی به مفید بودن و کاربردی بودن و صحیح بودن بسیاری از آموزههای دینی ندارد، دامنهی جدال را به نقد مبانی دینی میکشاند و میکوشد هویت دینباوران و دینداران را به نقد بکشد و آنان را از اعتقاداتشان شرمسار و گریزان سازد.
در واقع، جنبهی نقد دین در سکولاریزم بسیار بسیار قویتر است. درست برعکس لائیسیته که با نادیده گرفتن بسیاری از گزارههای نادرست دینی میکوشد به یک همزیستی مسالمتآمیز با دینداران برسد.
من از مصطفی ملکیان آموختهام که عبارات و اصطلاحات را باید در همان ابتدای بحث بهخوبی شفاف کرد.
لائیسیته و سکولاریزم، عباراتی مندرآوردی نیستند و در حوزهی علوم سیاسی، تعاریفی روشن و تاریخچهای مدون دارند که فشردهی آن در کتاب لائیسیتهی شیدان وثیق آمده است.
خوب من بر سر سخنان خودم که اون بالا نوشته ام هستم و پاسخ تو را بیشتر یه بدفهمی میدونم از نوشته ام که بحث بر سرش رو میذارم واسه یه وقت و جای مناسب. بهتره قضاوت رو به خوانندگان این صفحه واگذار کنیم.
پاسخحذفبا سپاس از نوشته شما،
پاسخحذفمن ترجيح دادم كه آشفتگي عبارات قوچاني را با تفاوت ننهادن بين دو نوع سكولاريسم، يعني آنچه به محدودكردن دخالت دين در حوزهي سياست اكتفا ميكند و سكولاريسم سياسي ناميدهاند (و نزديك به تعريف شما از لائيسيته است) و سكولاريسم فلسفي كه در پي نقد و ردّ اعتقادات دينيست ( و نزديك به تعريف شما از سكولاريسم است) نشان دهم كه با توجّه به اينكه دكتر سروش همين اواخر اين تفكيك را انجام داده بود، به ذهن نزديكتر است.
ريشهيابي واژهها ممكن بود من را از معناي محصّل و كاربردي آن دور كند و دعوا را بر سر تفاوت برداشتها از واژهها ببرد يعني چيزي كه در نظري كه پيشتر از من براي شما گذاشته شده، ديده ميشود. نام مقالهي بعدي قوچاني «آيا سبزها لائيك هستند» است و شايد ناچار باشم آنجا به آنچه شما نوشتهايد هم بپردازم.
درود
پاسخحذفخوبي مسعودجان؟
متاسفانه هر دو نشاني في ي ل ت ر شده .
آرام باشي و آزاد
دوست عزیز سلام!
پاسخحذفبله! متأسفانه آدرسها ف.ی.ل.ت.ر هستند اما خب، این روزها، ف.ی.ل.ت.ر.ش.ک.ن از ملزومات گشت و گذار در وبستان و وبلاگستان فارسی است! اگر به چنین ابزاری دسترسی ندارید پیشنهاد میکنم از گوگلریدر برای دسترسی به مطالب چنین سایتها یا وبلاگهایی استفاده کنید.
پایا و پویا و مانا باشی.
درود مسعود عزیز
پاسخحذفخیلی قدیم تر ها اومده بودم تو وبلاگت خوشحالم امروز دوباره اومدم و پیداش کردم
به ما هم سر بزن هرچند زیاد این روزها حوصله نوشتن ندارم و کارهای این طرف اون طرفمو می ذارم تو وبلاگم
لینکت کردم
درود بر مسعود عزیز. / نظرت در مورد دیدگاه از پیش تعین شده سکولار بودن جنبش سبز در مقاله قوچانی چیه .
پاسخحذفبهنام عزیز!
پاسخحذفهمانطور که میدانی پاسخ به این پرسش، مجال وسیعی میطلبد. باید نشست و جنبش سبز را کالبدشکافی کرد و نیروهای حاضر در آن را تحلیل کرد. باید دید هر یک از این نیروها به کدامین نحلهی فکری وابستهاند و در پی چه هستند و چگونه به دنبال محقق کردن هدفشان هستند.
مقالهی قوچانی بازتابهای بسیاری داشت و حتی در شمارهی دوم مهرنامه نیز بخشهای از نقدها بر آن مقاله و نیز پاسخهای خود قوچانی به چاپ رسیده است.
اگر فرصت و مجالی برایم باقی بود در این مورد خواهم نوشت.