سوز سرد سکوت در کوچهپسکوچههای وبلاگستان فارسی، زوزه میکشد و راه میگشاید. همهمهها و هیاهوها و غوغاهای وبلاگستان، جای خود را به سکوتی گوشخراش سپرده است. وبلاگستان تا همین چند سال پیش، محل بینظیری بود که هر کس میتوانست آزادانه در آن حضور یابد و به فراخور علاقه و استعداد خود، به فعالیت و اظهار نظر بپردازد. اما انتخابات سال 84 و حوادث پس از انتخابات 22 خرداد، ضربهی روحی و جسمی سنگینی بر پیکرهی وبلاگستان فارسی وارد ساخت و آن را به انفعال و انزوا کشاند.
حوادث پس از انتخابات 22 خرداد موجب شد، بسیاری از وبلاگنویسان ساکن ایران، سکوت اختیار کرده و بهاجبار از "تحلیل" شرایط سیاسی حاکم بر ایران، امتناع کنند. اهمیت تحلیلهای این گروه از وبلاگنویسان، بدین دلیل بود که آنها، روزانه و از نزدیک، با مردمان زیادی در ارتباط بودند و نبض جاری جامعه را بهخوبی در دست داشتند. همین اطلاعات دست اول، تحلیلهای آنها را صدچندان به واقعیت، نزدیکتر میساخت. این گروه، حتی اگر به "توصیف" وضعیت جامعه ایران نیز بسنده میکرد، باز، مواد دست اول را برای یک تحلیل بکر و ژرف توسط وبلاگنویسان خارج از ایران، فراهم کرده بود.
وبنگاران خارج از کشور مجبور شدند در چنین شرایطی به اخبار خبرگزاریهای فارسیزبان فعال در ایران (نظیر بیبیسی و الجزیره و ...) پناه ببرند. با محدودیتهای گوناگونی که بر سر راه خبررسانی این بنگاههای خبری قرار گرفت، این روزنه نیز در عمل مسدود شد. اینجا بود که وبلاگهای بینام و نشانی که در سایهی نام مستعار نویسندهی خود، میدان فراخی برای فعالیت آزادانه و امن یافته بودند، به منبعی برای کسب اخبار از داخل ایران تبدیل شدند. اخبار منتشرشده در این وبلاگها، بهسرعت دست به دست میگشت و به تیتر نخست بسیاری از سایتهای خبری ایرانی تبدیل میشد و حتی گاه، بازتابی جهانی مییافت. جو ملتهب و متشنج روزهای پس از انتخابات و بینام و نشان بودن نویسندگان چنین وبلاگهایی، مجالی برای کسب اطمینان از راستی خبر باقی نمیگذاشت؛ و درست همین خبرها بود که یکی پس از دیگری، با رسوایی تمام، نادرست از آب درمیآمد و فضای خبررسانی را غبارآلودتر و بیاعتمادتر و میزان اعتبار اطلاعرسانی اینترنتی را کمتر و کمتر میساخت.
شکست نامزد اکثریت وبلاگنویسان در انتخابات ریاستجمهوری سال 84، موجب ناامیدی بسیاری از وبنگاران از تأثیر پدیدهی وبلاگ بر روند سیاسی حکومت و جامعه شد. برخی در این میان، عطای وبلاگنویسی را به لقایش بخشیدند و به کنج انزوا خزیدند. گروهی کژدار و مریز به کار خویش ادامه دادند. گروهی اما به کوتاهنویسی و کوتاهخوانی روی آوردند. جو پریشان و کلافه و بیحوصلهی حاکم بر وبلاگستان فارسی، مجال چندانی برای تولید محتوایی جدی و یادداشتگونه باقی نگذاشته بود. وبلاگهای جدینویس، اندکاندک، سوت و کور شدند و وبلاگهایی که عرض و طول مطالبشان از یکی دو خط تجاوز نمیکرد، روز به روز، رونق گرفتند. وبلاگهای مینیمالنویس در این دوران، به یکهتازان وبلاگستان فارسی تبدیل شدند. ذائقهی وبلاگستان بدینترتیب تغییر کرد و به سوی کوتاهنویسی و کوتاهخوانی رو کرد.
سایتهایی نظیر فیسبوک در چنین شرایطی، جای خود را بهخوبی باز کردند. بهرهگیری از امکانات جذاب دیداری و شنیداری و توانایی آسان برای ایجاد یک ارتباط شبکهای میان گروهی از کاربران و سرعت سرسامآور به اشتراکگذاری موضوعهای متنوع، امتیازاتی بود که در دنیای وبلاگها، دیریاب یا کمیاب بود. استقبال سرد کاربران از یادداشتهای جدی و چند پاراگرافی وبلاگی و رویکرد وبلاگستان به نوشتههای تکخطی و تغییر ذائقهای که در وبلاگستان فارسی پدید آمده بود، کاملاً با مشخصههای سایتهایی نظیر فیسبوک تطابق داشت. وبلاگنویسان، رفتهرفته به درون این سایتها قدم نهادند و در میان هلهله و شادی اعضای آن غرق شدند و منش و روششان در سایهی زرق و برقهای چنین سایتهایی رنگ باخت. گروهی به رنگ جماعت درآمدند و به تکخطینویسی روی آوردند و گروه دیگری که تمایل یا توانی برای همرنگی با جماعت نداشتند، قید وبلاگنویسی را زدند اما همچنان در چنین سایتهایی، نیمهفعال باقی ماندند.
حوادث پس از انتخابات و نیاز به اطلاعرسانی سریع، فیسبوک و توئیتر و فرندفید را به منابعی پُرسرعت و دست اول برای اطلاعرسانی و کسب اخبار تبدیل کرد و در استقبال وبلاگنویسان از آنها و رونق این سایتها سخت مؤثر بود. وبلاگنویسان ساکن ایران که امکان فعالیت آشکار و مشخص اینترنتی نداشتند، از این سایتها، برای خبررسانی و ارضای حس فعال بودن استفاده میکردند. آنها بدینترتیب میتوانستند بیآنکه هزینهی چندانی برای فعالیت نیمبند خود پرداخت کنند، به آنچه وظیفهی خود میدانستند عمل کنند. تمام این عوامل دست به دست هم داد تا وبلاگستانی که امروز در برابر چشمان ماست، بسیار متفاوتتر از آن چیزی باشد که ما در سالهای پیش میدیدیم.
وبلاگستان فارسی، مجمعالجزایری است از وبلاگهای مختلف که در گوشهگوشهی دریای اینترنت جا خوش کردهاند. هر وبلاگ، جزیرهای است با رنگ و بو و سیمایی ویژهی خود که طیفی از تولیدات مختلف را به کاربران عرضه میکند. در بازار هر وبلاگی، کالاهای ریز و درشتی عرضه میشود. گسترهی عرضهی کالا در برخی وبلاگها وسیع است. برخی وبلاگها هم تنها به تولید یک محصول مشخص مشغولاند. کاربران، بنا به علاقهی خود در بازارهای این جزایر کوچک و بزرگ پرسه میزنند و خرید میکنند. گاه، مجموعهای از وبلاگها به یکدیگر نزدیک میشوند و مجمعالجزایری کوچک را میسازند. صاحبان این جزایر و مشتریان آنها، در میان آنها رفت و آمد میکنند و از کالاهای عرضهشده در آنها بهرهمند میشوند. گاهی این جزایر آنچنان به هم نزدیک میشوند که زیر یک نام و یک پرچم، گرد هم میآیند و به یک وبلاگ گروهی یا مجموعهای از وبلاگها تبدیل میشوند. گاهی یک جزیره از باقی جزایر همسایه فاصله میگیرد و به مجمعالجزایر کوچک دیگری در نقطهای دیگر از دریای اینترنت میپیوندد. دریای اینترنت آنقدر وسیع است که بسیاری از این مجمعالجزایرهای کوچک و بزرگ، حتی از وجود یکدیگر بیخبرند تا آنجا که اینترنت و کاربران آن را در بازار شلوغ خود منحصر میبینند.
سایتهایی نظیر فیسبوک و گوگلریدر و ... با تمام کارکردهایی که برای آنها برشمردیم، بر شتاب و سراسیمگی وبلاگستان افزودهاند. کاربران گویی همیشه دستپاچهاند. از این وبلاگ به آن وبلاگ، از این لینک به آن لینک، از این تکجمله به آن تکجمله سرک میکشند و با بیحوصلگی و بیقراری و شتاب و کلافگی، مدام صفحات مختلف را باز میکنند و میبندند و بالا و پایین میکنند. سرسریخوانی، سطحیخوانی، علاقهی افراطی به وبلاگها و نوشتههای تکخطی و رویگردانی از خواندن نوشتههای حتی دو پاراگرافی به خصیصههای شایع و رایج وبلاگستان فارسی تبدیل شده است. کاربرانی، شتاب میکنند تا در اطلاعرسانی یک خبر یا یک اتفاق به دیگران، نخستین نفر باشند! تنها به این دلیل که دین خود را ادا و وظیفهی خود را انجام داده باشند! کاربرانی دیگر میکوشند از آخرین اخبار و اتفاقها، مطلع شوند صرفاً به این هدف که از آخرین اخبار، آگاه شده باشند! آنها آگاهی از خبر را تنها به خاطر آگاهی از خبر میخواهند! آگاهی از اخبار به منظور تحلیل سیر وقایع یا تحلیل وضعیت موجود، در قاموس اینان جایی ندارد! بمباران بیوقفهی خبری در سالهای پس از 84 بهویژه در ماههای پس از 22 خرداد، حتی ذائقهی خبررسانی وبلاگستان را نیز تغییر داده است! از آخرین خبرها مطلع میشویم و پیش از آنکه آنها را حلاجی کنیم و به یک تحلیل روشن و مشخص برسیم، این خبرهای نجویده و هضمنشده را فراموش میکنیم و بهسوی کسب اخبار جدید میشتابیم! و لحظهای با خود درنگ نمیکنیم که این همه شتاب برای کسب اخبار جدید به چه منظوری است؟! وبلاگستان فارسی سراپا اسیر شتاب و سراسیمگی شده است: این تصویر امروز وبلاگستان ما است!
در همین زمینه:
● تفاوت روزنامهنگاری سایبر و مکتوب (نشانی)
● نویسندگان خارجنشین! برداشتن این بار، امروز، بر دوش شماست! (نشانی)
● وبلاگستان، ناکام از انقلاب موعود (نشانی)
● انقلاب تکنفرهی وبلاگی (نشانی)
در ضمن، به تاریخ این نوشتهها نیز دقت کنید! انگار اوضاع آنقدرها هم تغییر نکرده است!
بازخورد:
● نوشتهی پانتهآ (وبلاگ غربتستان) در ارتباط با همین یادداشت (نشانی)
● انتقاد مریم مؤمنی از وضعیت حاکم بر گوگلریدر (نشانی)
حوادث پس از انتخابات 22 خرداد موجب شد، بسیاری از وبلاگنویسان ساکن ایران، سکوت اختیار کرده و بهاجبار از "تحلیل" شرایط سیاسی حاکم بر ایران، امتناع کنند. اهمیت تحلیلهای این گروه از وبلاگنویسان، بدین دلیل بود که آنها، روزانه و از نزدیک، با مردمان زیادی در ارتباط بودند و نبض جاری جامعه را بهخوبی در دست داشتند. همین اطلاعات دست اول، تحلیلهای آنها را صدچندان به واقعیت، نزدیکتر میساخت. این گروه، حتی اگر به "توصیف" وضعیت جامعه ایران نیز بسنده میکرد، باز، مواد دست اول را برای یک تحلیل بکر و ژرف توسط وبلاگنویسان خارج از ایران، فراهم کرده بود.
وبنگاران خارج از کشور مجبور شدند در چنین شرایطی به اخبار خبرگزاریهای فارسیزبان فعال در ایران (نظیر بیبیسی و الجزیره و ...) پناه ببرند. با محدودیتهای گوناگونی که بر سر راه خبررسانی این بنگاههای خبری قرار گرفت، این روزنه نیز در عمل مسدود شد. اینجا بود که وبلاگهای بینام و نشانی که در سایهی نام مستعار نویسندهی خود، میدان فراخی برای فعالیت آزادانه و امن یافته بودند، به منبعی برای کسب اخبار از داخل ایران تبدیل شدند. اخبار منتشرشده در این وبلاگها، بهسرعت دست به دست میگشت و به تیتر نخست بسیاری از سایتهای خبری ایرانی تبدیل میشد و حتی گاه، بازتابی جهانی مییافت. جو ملتهب و متشنج روزهای پس از انتخابات و بینام و نشان بودن نویسندگان چنین وبلاگهایی، مجالی برای کسب اطمینان از راستی خبر باقی نمیگذاشت؛ و درست همین خبرها بود که یکی پس از دیگری، با رسوایی تمام، نادرست از آب درمیآمد و فضای خبررسانی را غبارآلودتر و بیاعتمادتر و میزان اعتبار اطلاعرسانی اینترنتی را کمتر و کمتر میساخت.
شکست نامزد اکثریت وبلاگنویسان در انتخابات ریاستجمهوری سال 84، موجب ناامیدی بسیاری از وبنگاران از تأثیر پدیدهی وبلاگ بر روند سیاسی حکومت و جامعه شد. برخی در این میان، عطای وبلاگنویسی را به لقایش بخشیدند و به کنج انزوا خزیدند. گروهی کژدار و مریز به کار خویش ادامه دادند. گروهی اما به کوتاهنویسی و کوتاهخوانی روی آوردند. جو پریشان و کلافه و بیحوصلهی حاکم بر وبلاگستان فارسی، مجال چندانی برای تولید محتوایی جدی و یادداشتگونه باقی نگذاشته بود. وبلاگهای جدینویس، اندکاندک، سوت و کور شدند و وبلاگهایی که عرض و طول مطالبشان از یکی دو خط تجاوز نمیکرد، روز به روز، رونق گرفتند. وبلاگهای مینیمالنویس در این دوران، به یکهتازان وبلاگستان فارسی تبدیل شدند. ذائقهی وبلاگستان بدینترتیب تغییر کرد و به سوی کوتاهنویسی و کوتاهخوانی رو کرد.
سایتهایی نظیر فیسبوک در چنین شرایطی، جای خود را بهخوبی باز کردند. بهرهگیری از امکانات جذاب دیداری و شنیداری و توانایی آسان برای ایجاد یک ارتباط شبکهای میان گروهی از کاربران و سرعت سرسامآور به اشتراکگذاری موضوعهای متنوع، امتیازاتی بود که در دنیای وبلاگها، دیریاب یا کمیاب بود. استقبال سرد کاربران از یادداشتهای جدی و چند پاراگرافی وبلاگی و رویکرد وبلاگستان به نوشتههای تکخطی و تغییر ذائقهای که در وبلاگستان فارسی پدید آمده بود، کاملاً با مشخصههای سایتهایی نظیر فیسبوک تطابق داشت. وبلاگنویسان، رفتهرفته به درون این سایتها قدم نهادند و در میان هلهله و شادی اعضای آن غرق شدند و منش و روششان در سایهی زرق و برقهای چنین سایتهایی رنگ باخت. گروهی به رنگ جماعت درآمدند و به تکخطینویسی روی آوردند و گروه دیگری که تمایل یا توانی برای همرنگی با جماعت نداشتند، قید وبلاگنویسی را زدند اما همچنان در چنین سایتهایی، نیمهفعال باقی ماندند.
حوادث پس از انتخابات و نیاز به اطلاعرسانی سریع، فیسبوک و توئیتر و فرندفید را به منابعی پُرسرعت و دست اول برای اطلاعرسانی و کسب اخبار تبدیل کرد و در استقبال وبلاگنویسان از آنها و رونق این سایتها سخت مؤثر بود. وبلاگنویسان ساکن ایران که امکان فعالیت آشکار و مشخص اینترنتی نداشتند، از این سایتها، برای خبررسانی و ارضای حس فعال بودن استفاده میکردند. آنها بدینترتیب میتوانستند بیآنکه هزینهی چندانی برای فعالیت نیمبند خود پرداخت کنند، به آنچه وظیفهی خود میدانستند عمل کنند. تمام این عوامل دست به دست هم داد تا وبلاگستانی که امروز در برابر چشمان ماست، بسیار متفاوتتر از آن چیزی باشد که ما در سالهای پیش میدیدیم.
وبلاگستان فارسی، مجمعالجزایری است از وبلاگهای مختلف که در گوشهگوشهی دریای اینترنت جا خوش کردهاند. هر وبلاگ، جزیرهای است با رنگ و بو و سیمایی ویژهی خود که طیفی از تولیدات مختلف را به کاربران عرضه میکند. در بازار هر وبلاگی، کالاهای ریز و درشتی عرضه میشود. گسترهی عرضهی کالا در برخی وبلاگها وسیع است. برخی وبلاگها هم تنها به تولید یک محصول مشخص مشغولاند. کاربران، بنا به علاقهی خود در بازارهای این جزایر کوچک و بزرگ پرسه میزنند و خرید میکنند. گاه، مجموعهای از وبلاگها به یکدیگر نزدیک میشوند و مجمعالجزایری کوچک را میسازند. صاحبان این جزایر و مشتریان آنها، در میان آنها رفت و آمد میکنند و از کالاهای عرضهشده در آنها بهرهمند میشوند. گاهی این جزایر آنچنان به هم نزدیک میشوند که زیر یک نام و یک پرچم، گرد هم میآیند و به یک وبلاگ گروهی یا مجموعهای از وبلاگها تبدیل میشوند. گاهی یک جزیره از باقی جزایر همسایه فاصله میگیرد و به مجمعالجزایر کوچک دیگری در نقطهای دیگر از دریای اینترنت میپیوندد. دریای اینترنت آنقدر وسیع است که بسیاری از این مجمعالجزایرهای کوچک و بزرگ، حتی از وجود یکدیگر بیخبرند تا آنجا که اینترنت و کاربران آن را در بازار شلوغ خود منحصر میبینند.
سایتهایی نظیر فیسبوک و گوگلریدر و ... با تمام کارکردهایی که برای آنها برشمردیم، بر شتاب و سراسیمگی وبلاگستان افزودهاند. کاربران گویی همیشه دستپاچهاند. از این وبلاگ به آن وبلاگ، از این لینک به آن لینک، از این تکجمله به آن تکجمله سرک میکشند و با بیحوصلگی و بیقراری و شتاب و کلافگی، مدام صفحات مختلف را باز میکنند و میبندند و بالا و پایین میکنند. سرسریخوانی، سطحیخوانی، علاقهی افراطی به وبلاگها و نوشتههای تکخطی و رویگردانی از خواندن نوشتههای حتی دو پاراگرافی به خصیصههای شایع و رایج وبلاگستان فارسی تبدیل شده است. کاربرانی، شتاب میکنند تا در اطلاعرسانی یک خبر یا یک اتفاق به دیگران، نخستین نفر باشند! تنها به این دلیل که دین خود را ادا و وظیفهی خود را انجام داده باشند! کاربرانی دیگر میکوشند از آخرین اخبار و اتفاقها، مطلع شوند صرفاً به این هدف که از آخرین اخبار، آگاه شده باشند! آنها آگاهی از خبر را تنها به خاطر آگاهی از خبر میخواهند! آگاهی از اخبار به منظور تحلیل سیر وقایع یا تحلیل وضعیت موجود، در قاموس اینان جایی ندارد! بمباران بیوقفهی خبری در سالهای پس از 84 بهویژه در ماههای پس از 22 خرداد، حتی ذائقهی خبررسانی وبلاگستان را نیز تغییر داده است! از آخرین خبرها مطلع میشویم و پیش از آنکه آنها را حلاجی کنیم و به یک تحلیل روشن و مشخص برسیم، این خبرهای نجویده و هضمنشده را فراموش میکنیم و بهسوی کسب اخبار جدید میشتابیم! و لحظهای با خود درنگ نمیکنیم که این همه شتاب برای کسب اخبار جدید به چه منظوری است؟! وبلاگستان فارسی سراپا اسیر شتاب و سراسیمگی شده است: این تصویر امروز وبلاگستان ما است!
در همین زمینه:
● تفاوت روزنامهنگاری سایبر و مکتوب (نشانی)
● نویسندگان خارجنشین! برداشتن این بار، امروز، بر دوش شماست! (نشانی)
● وبلاگستان، ناکام از انقلاب موعود (نشانی)
● انقلاب تکنفرهی وبلاگی (نشانی)
در ضمن، به تاریخ این نوشتهها نیز دقت کنید! انگار اوضاع آنقدرها هم تغییر نکرده است!
بازخورد:
● نوشتهی پانتهآ (وبلاگ غربتستان) در ارتباط با همین یادداشت (نشانی)
● انتقاد مریم مؤمنی از وضعیت حاکم بر گوگلریدر (نشانی)
مرا بیاد قوم "پا منبریها" انداختی که از این مسجد به آن تکیه بدنبال واعظ مورد علاقهشان، پیاده و در حال دو، روان میشدند. در حالیکه واعظ درشگهسوار میشد. اما زمانیکه از آنان میپرسیدی:
پاسخحذفخب!آقا چه فرمودند؟
جواب میدادند که خیلی خوب صحبت کرد.
مسعود عزیز با طرح کلی آنچه مطرح کرده ای موافقم اما در مورد جزییات میشود بیشتر بحث کرد.
پاسخحذفسلام بر عمو اروند عزیز!
پاسخحذفعجب مثالی زدی رفیق! درست زدی وسط خال!
من هم یک خاطره با همین مضمون دارم، منتها از زمان حال!
جبهه مشارکت اصفهان تا هفتهی قبل از انتخابات 22 خرداد، به صورت منظم، جلسات سخنرانی برگزار میکرد. شرکتکنندگان در جلسات هم اغلب همان بچههای فعال سیاسی اصفهان بودند. به عبارتی پایهی ثابت این جلسات بودند.
یک بار که به یکی از این جلسات نرسیده بودم و آخر جلسه و هنگام خروج سخنران و شرکتکنندگان رسیده بودم از یکی از دوستان که پای ثابت این جلسات بود و در حال خروج از جلسه، پرسیدم:
- جلسه تموم شد؟
- آره!
- راجع به چی بود؟
- اِممممم!!!
- مشروطه بود فکر کنم؟! درسته!
- آهان، آره! راجع به مشروطه بود.
- خب، راجع به چه چیز مشروطه بود؟
- اِممممم!!!
- تاریخ خود مشروطه بود؟ تحلیل مشروطه بود؟ ارتباط مشروطه با امروز بود؟
- همهی اینها بود آقای برجیان!
- خب! سخنران چی میگفت؟ نظرش چی بود؟ تحلیلش چی بود؟ موضعش چی بود؟ چی فکر میکرد در این زمینه؟
- اِممممم!!! کلاً خیلی خوب صحبت کرد! خیلی خوب! آموزنده بود!
و من، با دو چشم از حدقه درآمده به او نگاه میکردم و در کف این جواب دندانشکن و ژرفنگرانهی او بودم! کاملاً مشخص بود سخنرانی آموزندهای بوده و این دوست ما هم فراوان از این جلسه، آموخته است!!!
اسد عزیز!
پاسخحذفای کاش دربارهی همین جزئیات بحث میکردی و نظرت را در وبلاگت مینوشتی. کاش مباحثه بر سر همین جزئیات، بهانهای باشد تا این یخ وبلاگننویسی را آب کنی و بار دیگر نوشتن را آغاز کنی. یادت هست چند ماه پیش به من قول دادی اما عمل نکردی؟
نوشتهء شما رو بهانه کردم برای نوشتهای.
پاسخحذفپانتهآی عزیز!
پاسخحذفنوشتهات را پیش از آنکه خبرم کنی، خوانده بودم. پاسخی در پای همان یادداشت برایت نوشتم. لینک نوشتهات را هم در پایین یادداشتم اضافه کردم.
پایا و پویا و مانا باشی!
سلام
پاسخحذفشکست واژه درستی نیست، شکستاندن یا شکاندن کاندیدای اکثر وبلاگ نویسها و مردم ایران درسته، کجا ما شکست خوردیم؟ اگه اینی که اینا بهش میگن، پیروزی، پیروزیه، نباشه همچین پیروزیی، اینا فقط تونستن مردمو شکست بدن و گرنه تو هر زمینه دیگه ای شکست خوردن.
درود
پاسخحذفراست می گی. نوسان بین امیدداری و نامیدی مون زیاد شده و این خسته کننده است. استهلاک ناشی از کشمکش با نادانی ای که قدرتمنده و بی رحم خیلی زیاده. ببین چقدر آدم گوشه زندانند و چقدر هر روز احضار می شن! باید چه کنیم؟ این پرسشی که هر دم به اون فکر می کنم در پی راه حل متناسب با شرایطم به کمترین هزینه جانی و مالی مردم فکر می کنم و باز نمی دونم چه باید کرد.
ایده ای دارم که ده روزه می خوام درباره اش بنویسم و نمی تونم. "بدلی کردن و بدلی شدن زندگی مردم" ایده امه. کیفیت زندگی را وقتی سازمان حاکم تنزل بده مردم به تقلبی و بدلی چیزها و روابط خو می گیرند. مقایسه بین 35 سال پیش و حالا یا نه 25 سال پیش و حالا شاید روشن تر کنه بحثمو.