حمید کجوری، ناخدای مهربان و دوستداشتنی وبلاگستان هم از میان ما رفت؛ برای همیشه؛ و ما خبر درگذشت ناخدا را با تأخیری سه هفتهای میشنویم. ناخدا، در لحظهای از میان ما رفت که نه اسفندماه بود و نه فروردین؛ همان لحظهی اعتدال بهاری؛ اعتدال بهاری! چه اسم زیبایی؛ و چقدر برازندهی کسی چون ناخدا حمید کجوری.
آخرین پیغام ناخدا برای من، نظری بود که در پای نوشتهای که در دفاع از حقوق حسین درخشان نوشته بودم، گذاشت: «مسعود جان! تحلیل خوب و دقیقی از ماجرای حسین درخشان کردهای. با نظرت موافقام.». حیف که سایت نظرخواهی Haloscan خدمات رایگان خود را تعطیل کرده و به این کامنت ناخدا حمید، دسترسی ندارم. چقدر دلم میخواهد برای چند لحظه هم که شده، قسمت نظرات پیام ایرانیان در این سایت فعال شود تا بتوانم نظر ناخدا حمید را کپی کنم و برای همیشه به یادگار برای خودم نگه دارم. افسوس و صد افسوس!
ناخدا، با همت و تلاش خود، از کوچه پسکوچههای بوشهر به ناخدایی غولپیکرترین کشتیها رسیده بود. دریانوردی را از عمق جان دوست میداشت و به آن، نه به عنوان شغل، که به عنوان یکی از عزیزترین عشقهای زندگی مینگریست. ناخدا، راوی ماجراهای ریز و درشتی بود که در انبوه سفرهای دریایی تجربه کرده بود. ماجراهایی که کمتر کسی از ما، شانس تجربهکردناش را داشته یا خواهد داشت. و همین امر، رمز بکر بودن و جذابیت ماجراهای روایتشدهی او بود.
ناخدا، از میانسالان وبلاگستان فارسی بود. مانند حسن درویشپور، اسد علیمحمدی، آشپزباشی، عمو اروند، عبدالقادر بلوچ و دیگران. آرامش و مهربانی خاصی در او موج میزد. ناخدا را از طریق وبلاگش و کامنتهایی که پای مطالب وبلاگستان میگذاشت، میشناختم. اما مصاحبهی اسد علیمحمدی با او، دید مرا کاملتر کرد. لطفها و محبتهایی که گاهگاه، آشکار و نهان به من ابراز میداشت، همواره مرا ذوقزده و شرمنده میکرد. مردی چون او که سرد و گرم روزگار را فراوان چشیده بود، چون یکی از همهی ما، به وبلاگستان فارسی گام نهاده بود و فروتنانه به همهی ما سر میزد و مطالب ما را میخواند و نظر میداد. ناخدا به یاری شبکهی درهمتنیدهی وبلاگستان، به دوستان دیده و نادیده سرکشی میکرد و از حال آنها باخبر میشد.
زیباترین خاطرهای که از ناخدا دارم، به نوروز چند سال پیش بازمیگردد. در آن زمان، مدتی بود وبلاگنویسی را رها کرده بودم و دیگر نمینوشتم. گمانم این بود که چون بسیاری دیگر از اهالی وبلاگستان فارسی که روزی آمدند و روزگاری نوشتند و روزی رفتند، من نیز به فراموشی سپرده شدهام. ناخدا اما در همان ایام که نه نامی از من باقی بود و نه نشانی از وبلاگم، درست پس از نوروز، برایم ایمیلی اختصاصی فرستاد و با کلماتی دلنشین و سرشار از محبت، سال جدید را تبریک گفت و برایم آرزوی موفقیت و پیروزی نمود. ایمیل را تنها برای من فرستاده بود. از شدت شوق و ذوق، در پوست خود نمیگنجیدم. لبخند بلندی بر لبم نشسته بود و چشمانم نمناک شده بود. مانده بودم این وبلاگستان فارسی چه ویژگی شگفتانگیزی دارد که دوستان نادیده را اینگونه به یکدیگر پیوند میدهد و چون اعضای یک خانوادهی صمیمی، کنار یکدیگر نگه میدارد. متأسفانه آن ایمیل هم از دست رفته است اما هنوز که هنوز است، لحظهای را که چشمم بر صفحهی کامپیوتر خیره مانده بود و ایمیل محبتآمیز او را میخواندم و آن حس زیبا و قشنگی که در قلبم میشکفت، فراموش نکردهام. آن لحظه در ذهنم حک شده است؛ انگار که همین یک لحظه پیش بود.
ناخدا از دل توفانهای بسیاری رسته بود و آخرین آنها، توفان عمل جراحی در همین ماههای گذشته بود؛ ناخدا اما سرانجام ناخواسته تسلیم گرداب مرگ شد. او اکنون در میان ما نیست. لحظهی پر کشیدن ناخدا نیز چونان حضور او در وبلاگستان فارسی، جاودانه گشت و در ذهن همهی ما وبلاگنویسان حک شد:
وقتی درد قلب بیمارش، چونان هیولایی خشمگین به دور او پیچید و او را در چنبرهی خود گرفت و فشرد، با تلاش و تقلا فریادی زد. همسرش سراسیمه به سوی اتاق کارش دوید. با لبخندی بر لب، که همسرش سرانجام درنیافت از خوشحالی بود یا از شدت درد قفسهی سینه، لحظهای به چشمهای او خیره شد و آرام گفت: این پیام را از جانب من به دوستانم برسان: «وبلاگنویسان! برای همیشه خداحافظ!». و این آخرین جملهی ناخدای مهربان وبلاگستان فارسی بود.
سلام مسعود جان، ایکاش یکنفر لینک مطالبی را که در مورد ناخدا نوشته و خواهند نوشت یکجا جمع میکرد
پاسخحذفسلام اسد جان!
پاسخحذفنمیدانم کسی هست که به وبلاگ او دسترسی داشته باشد یا بتواند دسترسی پیدا کند یا نه. اگر امکان دسترسی باشد، وبلاگ خود ناخدا حمید، بهترین مکان برای جمعآوری مطالبی است که دربارهی ناخدا نوشته شده (البته با اجازهی همسرش).
اگر هم این امکان نباشد، وبلاگ فرهاد حیرانی یا حسن درویش1ور عزیز که دوستان نزدیک او هستند، به نظرم، بهترین مکانها برای جمعآوری این مطالب است. تا نظر خود این دوستان چه باشد.
پایا و پویا و مانا باشی رفیق!
مسعود عزیز، به خودت هم تسلیت. همه شوکه شدیم و ناراحت.
پاسخحذفسرفرصت باید از ایشان بیشتر نوشت. بیش از هرچیز صداقت، یکرنگی، بیباکی و دریادلی ایشان آدم را متحیر میکرد. اين دوستی های راه دور ارزشمنده و هیچ کم از دوستی های واقعی نداره. یادش گرامی،
درگذشت ناخدای دوست داشتنی وبلاگستان را به شما و همه دوستانش که صمیمانه بیادش هستند ، تسلیت می گویم
پاسخحذف