سفر کاسپین ماکان (نامزد ندا آقا سلطان) به اسرائیل جنجال زیادی بهپا کرده است. ماکان به دعوت شبکهی دوم تلویزیون اسرائیل به این سرزمین سفر کرده و به گفتهی خودش، تقاضا کرده تا ملاقاتی بین او و شیمون پرز، رئیسجمهور فعلی اسرائیل ترتیب داده شود. ماکان، هدف خود از این سفر را انساندوستانه و در راستای جلوگیری از حملهی نظامی احتمالی اسرائیل به ایران عنوان کرده است. واکنشها به این سفر را میتوان به سه دستهی کلی تقسیم کرد:
نخست، واکنش سایت جرس و برخی نویسندگان آن نظیر مسیح علینژاد یا سید ابراهیم نبوی که اعلام کردند کاسپین ماکان نماینده جنبش سبز نیست و سفر او ربطی به جنبش سبز ندارد. واکنش خانوادهی ندا آقا سلطان نیز از همین جنس بود. آنها نیز ضمن انتقاد از سفر ماکان به اسرائیل و دلیل عنوانشدهی ماکان برای این سفر، از او دعوت کردند از رابطهای که با ندا آقا سلطان داشته است، سوء استفاده نکند. در یک کلام در این رشته از واکنشها، سفر ماکان به طور کامل تخطئه و محکوم گردید. (+ و +)
دوم، واکنش کسانی بود که سفر به اسرائیل را انتخاب شخصی کاسپین ماکان دانسته و با انتقاد از مخالفان و منتقدان این سفر، انتخاب شخصی ماکان را جزئی از حوزهی آزادی فردی او عنوان کرده و دیگران را از دخالت در حوزهی شخصی او و تعیین تکلیف برای وی برحذر میداشتند. آنان، با طرح این موضوع که «مگر کاسپین ماکان خود را نمایندهی جنبش سبز معرفی کرده بود که اکنون عدهای تکرار میکنند که او نمایندهی جنبش سبز نیست» به انتقاد از گروه نخست میپرداختند. گروه دوم از زاویهی دیگری نیز به موضوع سفر نگاه میکرد. آنان موضوع «اسرائیل» را موضوعی کلیدی در سیاست خارجی ایران دانسته و ضمن انتقاد از روند موضعگیری حکومت کنونی ایران در طی سی سال گذشته، خواستار اعلام برائت جنبش سبز از عملکرد حکومت در زمان کنونی و تصحیح این روند در آینده و احترام به نظام حقوقی حاکم بر جهان میشدند. (+ و +)
سوم، واکنش کسانی بود که با اشاره به مرگ ندا آقا سلطان در ایران و محمد الدوره در فلسطین و سفر نامزد ندا به اسرائیل و سفر پدر محمد به ایران به مقایسهی این دو سفر و بررسیدن وجوه تشابه این دو ماجرا پرداختند. (+)
اما بهراستی چگونه باید به این سفر نگریست؟ آیا کاسپین ماکان ابتدا میبایست با سران جنبش سبز یا نمایندگان فکری آنان، مشاوره میکرد و پس از تأیید آنان دست به این سفر میزد؟ آیا او امکان دسترسی به سران جنبش و مشاوره با آنان را داشته است؟ آیا اصولاً کسی یا کسانی میتوانند ادعا کنند که نمایندهی فکری جنبش سبز هستند و کنشهای بازیگران جنبش باید با آنان هماهنگ شود؟
یا اینکه کاسپین ماکان حق داشته است بر اساس آنچه خود صحیح میپنداشت به سفر به اسرائیل دست بزند و از حق آزادی فردی خود استفاده کند و انتقاد به او به مثابه نقض حق آزادی فردی او تلقی میشود؟
یا اینکه تدارک این سفر، انتقام طرف اسرائیلی از ایران در ماجراهای ریز و درشت مربوط به اسرائیل و فلسطین بوده و ماکان، دانسته یا نادانسته در این دام گرفتار شده و به عنوان بازیگر وارد صحنه شده است و این سفر ضدحملهی اسرائیل به ایران بوده است؟
به گمان من، سفر ماکان به اسرائیل خطای بزرگی بوده که او مرتکب شده و با این سفر و آن دیدار که به تقاضای خود او صورت گرفته، جنبش سبز را گرفتار کرده و با بهانه دادن به دست مخالفان، آن را آماج حملات ساخته است. از دید کارکردی و نتیجهگرایی، این سفر نه تنها دستاوردی برای جنبش سبز نداشته و در ممانعت از تصمیم احتمالی اسرائیل برای حمله به ایران مؤثر نبوده (زیرا تصمیمگیری اسرائیل در این زمینه، قطعاً تحت تأثیر این سفر نخواهد بود و موکول به نظر سطوح بالای سیاسی-امنیتی آن خواهد داشت)، بلکه با خلع سلاح جنبش سبز در دفاع از حقوق پایمال شدهی ملت فلسطین، مشروعیت و مقبولیت جنبش در سطح عموم را بهشدت مخدوش کرده است.
از این نگاه، سفر ماکان به اسرائیل، با موضعگیری اکبر گنجی دربارهی امام زمان، قابل مقایسه است. اکبر گنجی در مصاحبه با بیبیسی در پاسخ سؤال مجری در مورد نظر او دربارهی امام زمان، پاسخ داد اعتقادی به وجود امام زمان ندارد و طرح موضوع امام غایب، ناشی از رقابت و درگیری مالی بر سر میراث امام یازدهم شیعیان بوده است. پاسخ اکبر گنجی، درست همان ضربهای را به جنبش وارد کرد که سفر کاسپین ماکان؛ فردای مصاحبهی گنجی، بسیاری از مردم مذهبی و هوادار جنبش سبز با واکنش تند و عصبی و با صراحت از جنبش سبز و بنیانهای فکری آن، اعلام برائت میکردند. به گمان آنان، امثال اکبر گنجی، نمادهای فکری جنبش سبز هستند و نظر آنان، نظر غالب در جنبش سبز است. آنان با این نگاه از جنبش سبز رو برگرداندند. تا آنجا که من به یاد دارم، در آن زمان، هیچ کس نظر اکبر گنجی را حق فردی او ندانست و جز منتقدینی نظیر مهاجرانی که از موضع گنجی اعلام برائت کردند، واکنش دیگری به مصاحبهی او نشان داده نشد.
پرسش اینجاست: اکنون که اکبر گنجی و کاسپین ماکان، از "نمادهای جنبش سبز" محسوب میشوند تا کجا میتوانند با تکروی در برابر موضوعات مختلف واکنش نشان دهند؟ آیا انتقاد به آنان، نقض حوزهی آزادی فردی آنها و عدم بردباری در برابر کثرت نظری هواداران جنبش محسوب میشود؟ واقعیت این است که این گونه نیست. اگر بپذیریم جنبش سبز، جبههای متکثر از نیروهای مختلف و متفاوت و حتی متضاد فکری است و این موضوع را حُسن بزرگ جنبش بدانیم که عملاً با تکیه به این گسترهی هوادار، همچنان زنده و سرپا است، نمیتوان از نکتهای دیگر را نادیده گرفت و آن زنده ماندن جنبش به شرط "همگرایی" نیروهای حاضر در جنبش و احترام آنان به "جمعبندی" رهبران و نیروهای درگیر و فعالیت در چارچوبی است که رهبران جنبش برای "تعریف جنبش سبز" طرح کردهاند. آزادی فردی و واکنش شخصی، حق هر نیروی حاضر در جنبش است، اما تا آنجا که به "واگرایی" جنبش و تکهتکه شدن آن و "نقض چارچوب تعریفی جنبش" آسیبی نزند.
زنده ماندن حق هر فرد و از بنیانهای حقوق بشر است؛ اما این حق تا زمانی محترم است که به "انهدام بنیانهای سیاسی کشورها و بینظمی اجتماعی" منجر نشود؛ در صورت بروز این وضعیت، کشورها دست به کشتار دشمنان متجاوز یا شورشیان داخلی خواهند زد. تعریف دشمن متجاوز روشن است، اما در تعریف مصداق شورشی میتوان چون و چرا کرد. شورشی، مفهومی ذهنی و نظری است و به درک و فهم و برداشت عمومی مردم یک کشور بستگی دارد. اما نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که در موارد بسیاری، مردم یک کشور، گروهی را شورشی پنداشته و آنان را ناگزیر از توبه یا اِعمال مجازات مرگ میدانند. جنگهای پیشگیرانه نیز واقعیتی عریانتر را به نمایش میگذارند. مردمی کشته میشوند تا مردم بیشتری از کشتار در امان مانند. "حق حیات" به خاطر واقعیتهای سیاسی نقض میشود. قوانین جاری در دنیای سیاست، با دنیای فردی بسیار متفاوت است. دنیای سیاست، لزوماً بر مجموعهای از حقوق تکتک افراد بنا نمیشود.
اکبر گنجی و کاسپین ماکان تا آنجا حق دارند از "آزادی فردی" خود استفاده کنند که واقعیت وجودی جنبش سبز، قربانی نظرات فردی آنان نشود. این، انکار واقعیت متکثر نیروهای حاضر در جنبش نیست؛ بلکه لزوم همگرایی و احترام به چارچوب فکریای است که هویت جنبش را تعریف میکند. زنده ماندن جنبش، در گرو جلب پشتیبانی اکثریت مردم ایران دارند. مردمی که دلبستگیهای مذهبی و سیاسی دارند و معتقد به وجود امام زمان و متنفر از وجود اسرائیل هستند. موضوع امام زمان، مهمترین موضوع مذهبی مطرح در جنبش سبز نیست. موضوع اسرائیل، مهمترین موضوع سیاسی مطرح در جنبش سبز نیست. بلکه موضوعی دست چندم است؛ حتی اگر به حل تدریجی این موضوع نیز معتقد باشیم، قطعاً اولین گام در این راه، سفر به اسرائیل و دیدار با رئیسجمهور آن نیست.
حواندم و لذت بردم. جمعندب خوبی بود برادر!
پاسخحذفبزنم به تخته این خانه رونق گرفته، آن هم به بهترین سبک...رقص قلم دوباره مبارکا باشد...به قول آقای دکتر جمع بندی خوبی بود، امیدوارم در سال جدید غضنفرها و دکترها و اتاق فکر جنبش سبز یاد بگیرند که جمع بندی های خوب از این دست را در عمل هم به کار بگیرند...
پاسخحذفشادزی.
ممنون و سپاس از نثر مای عزیز و مکتوب گرامی.
پاسخحذفپایا و پویا و مانا باشید.
در مورد کاسپین ماکان باید گفت آیا در صورتی که ندا کشته نشده بود باز هم ایشان چنین عملی انجام می دادند برای آزادی ایران؟!
پاسخحذفیا اصلن چنین دعوتی صورت می گرفت؟
وقتی کسی به خاطر یه مساله (کشته شدن ندا) هویت سیاسی پیدا می کند دیگر صحبت از حق شخصی و طبیعی چندان محلی از اعراب ندارد.
متاسفانه غضنفرهای جنبش زیاد شدن و اکثرن افرادی هستند که خارج از ایرانند و آگاهی کافی از شرایط داخلی ایران ندارند.
اینقدر سطحی نگری که اصلآ حیف آدم که به گفته های پاچه خواران شما جواب بدهم
پاسخحذفابتدا باید خودت را اصلاح کنی