محوریترین موضوع در ارتباطگیری و تأثیرگذاری «رسانهی ملی» بر مخاطب، جلب اعتماد مخاطب است. مهمترین عامل جلب اعتماد مخاطب، حتی پیش از اثبات صداقت و بیطرفی نسبی یک رسانه، این موضوع کلیدی است که مخاطب رسانه حس کند که این رسانه، رسانهی اوست؛ گوش و زبان و فکر اوست؛ احساس کند در رسانه حضور دارد و سهمش به اندازهی کافی مراعات شده و موجودیت و عقایدش محترم شمرده میشود. مخاطب بایستی خود دریابد که درجهای از همذاتپنداری میان او و رسانه وجود دارد. مخاطب در رسانه به دنبال رد پای خود میگردد و تیزبینانه هر زاویهای را میکاود؛ گفتوگوها، مصاحبهها، مستندها، موضعگیریها، قیافهها و اظهارنظرها، همگی صحنههایی هستند که مخاطب خود را و تصویر خود را و حضور خود را و اظهار عقیدهی خود را در آنها میجوید. این گام نخستی است که یک مخاطب به رسانه "اعتماد" میکند زیرا آن را "خودی" مییابد. تازه از این جا به بعد است که رسانه میتواند بر ذهن و زبان مخاطب تأثیر بگذارد و آن را جهت دهد. در یک کلام، مخاطب باید با رسانه و گردانندگان و "نمادهای" آن احساس نزدیکی کند؛ و مهمتر آنکه، احساس بیگانگی نکند. من از همین زاویه (و به پیشنهاد صاحب سیبستان) به نحوهی پوشش گویندگان و خبرنگاران رسانهای که قرار است "ملی" باشد، نگاه میکنم. در این نوشته، تنها متوسط و معدل بازخوردهایی را که در دور و نزدیک و در میان اقشار گوناگون مشاهده کردهام مبنا قرار دادهام، نه نظر و برداشت خود را. به عبارتی دیگر، اینجا من سخنگوی این اقشار هستم نه عرضهکنندهی نظرات خود.
شبکههای سرگرمی و غیر سیاسی
اولین مثال را از رسانههای غیرسیاسی میآورم. سالهاست دو شبکهی مشهور ماهوارهای (و به قول ارزشمداران لوسآنجلسی) در رقابتی تنگاتنگ در حال پخش آهنگ و نماهنگِ خوانندگان ریز و درشت هستند. یکی متعلق به حمید شبخیز و دیگری علیرضا امیرقاسمی. هویت تعریفشدهی این دو شبکه، پخش شوهای مختلف و موسیقیهای رنگارنگ و سرگرم کردن تماشاچیان است. طبیعی است که تماشاچی در چنین شرایطی انتظار ندارد شعائر مذهبی و دینی در آهنگها و نماهنگها رعایت شود. اما (و این امای مهمی است) رویهی این دو شبکه در برابر فرارسیدن مناسبتهای مذهبی و نحوهی پوشش زنان در برنامههای مختلف این دو، بهوضوح با یکدیگر تفاوت دارد. شبکهی شبخیز به احترام فرارسیدن مناسبتهایی از این دست، از پخش برنامههای شاد و تفریحی آنچنانی خودداری کرده و سعی میکند برنامهها را سرسنگین اجرا کند. در مقابل، شبکهی امیرقاسمی، هیچ اعتنایی به مناسبتهای مذهبی نداشته و روال همیشگی برنامههای خود را دنبال میکند.
امیرقاسمی حتی در برابر چندین اعتراض مخاطبانش، توپ را به زمین تماشاچیان برگرداند که: «ما اعتقادی به تغییر روال عادی برنامهها در چنین مناسبتهایی نداریم. تماشاچیان اگر این رویه را برنمیتابند میتوانند کانال ماهواره را عوض کرده و شبکهی دیگری را تماشا کنند که با اعتقاد و مرام و منششان هماهنگتر باشد. ما در دنیای غرب زندگی میکنیم و اکثریت مردم ساکن ینگه دنیا، چنین اموری را شخصی و خصوصی دانسته و اعتقادی به حرمت نهادن بدانها در فضاهای عمومی ندارند.»
حال با چنین مواضعی از امیرقاسمی (نقل به مضمون) آیا درک و برداشت تماشاچیان این دو شبکه یکسان خواهد بود؟ قطعاً خیر! آیا طبقهی متوسط نیمهمدرن-نیمهسنتی که بیشترین تعداد مخاطبان شبکههای ماهوارهای را تشکیل میدهند به یک میزان این دو شبکه را "خودی" میدانند؟ جواب منفی است. آیا به یک اندازه به این دو شبکه "اعتماد" دارند؟ روشن است که نه! دلیل آن واضح است. تماشاچی این دو شبکه، شبکهی شبخیز را به مرام و مسلک و منش و علائق و حد و حریمهای اعتقادی و اخلاقی خود نزدیکتر میبیند و بهویژه حرمت نهادن این شبکه به مناسبتها و شعائر مذهبی را ارج مینهد و قدر میداند.
مثال دیگر، دربارهی خود شبکهی شبخیز است. چند وقتی است که تبلیغی دربارهی یک فروشگاه به نام ناینتاون (Nine town) از این شبکه پخش میشود. در این تبلیغ، چند زن با لباسهای رقاصههای عربی (لباس؟!) همراه با حجتی (مشهور به حُجی جون) میرقصند و اجناس فروشگاه را تبلیغ میکنند. هیچ دقت کردهاید تا کنون چه تعداد از تماشاچیان این شبکه با تماس تلفنی به پخش این تبلیغ اعتراض کردهاند؟ چرا؟ چون مخاطبان این شبکه در طول زمان و در گذر سالهای پیش، "افق دید" و "سطح انتظار" خاص و حد و حدود نانوشته اما واضحی از این شبکه پیدا کردهاند که تمامی اجزای سازندهی چنین تبلیغی با این افق دید و سطح انتظار در تضاد است: رقاصههایی با لباسهای چند تکهی عربی، پیرمردی که در سالهای پایانی عمر (که لابد باید در سلک یک زاهد و عابد و مسلمان باشد!) در میان این زنان میرقصد و .... نحوهی پوشش زنان و منش حضور آنان و میزان راحت بودن آنها در رابطه با همکاران مرد در این دو شبکه نیز از سنخ همین تفاوتها است.
فرانسهی سکولار و آمریکای لائیک
نگاه امیرقاسمی، همان نگاه فرانسه به مسأله حجاب و حدود دخالت اعتقادات مذهبی در صحنهی اجتماع و نشانهای آشکار از تفاوت نگاههای لائیک و سکولار است. "لائیسیته" برخلاف "سکولاریزم" به تقدس دین و حرمتنهادن به معتقدان آن باور دارد و در پی تقدسزدایی از دین و امور مذهبی و نشانههای آیینی و اعتقادی نیست. دین را متعلق به حوزهی خصوصی انسانها میداند و معتقد است با توجه به آزادی کامل انسانها در عرصهی خصوصی و تفکیک حوزهی عمومی از حوزهی خصوصی، انسانها حق دارند آزادانه اعتقادات دینی مورد پسند خود را انتخاب کرده و در عرصهی اجتماع بروز دهند و به آیینهای مذهبی خود عمل کنند. لائیسیته امتیاز ویژهای برای دین یا معتقدان به یک اعتقاد مذهبی قائل نیست و تمامی افراد جامعه چه دینداران، چه بیدینان، چه مؤمنان و چه کافران و ملحدان را به یک چشم مینگرد و برابر میداند. بر مبنای لائیسیته، معتقدان به یک مذهب یا اعتقاد دینی اگر بنا دارند در عرصهی عمومی و جامعه حضور یابند، بایستی در قالب یک گروه اجتماعی در کنار دیگر گروههای اجتماعی حاضر در جامعهی مدنی متشکل شده و به تبلیغ بپردازند. اگر قرار است اعتقادی دینی در جامعه، مبنای قانونگذاری قرار گیرد و محور عرصهی سیاست شود، بایستی طرفداران دین که در قالب یک گروه اجتماعی تعریفشده گرد آمدهاند، بدون هیچ امتیاز ویژهای، با دیگر گروههای اجتماعی به رقابت بپردازند؛ در این صورت، اگر اکثریت مردم به آنها ابراز تمایل کردند، طبیعی است آنان قدرت را بهدست خواهند کرد و نظر خود را در جامعه اِعمال خواهند کرد. تنها بدین صورت است که دین وارد عرصهی عمومی شده و محور و مبنای پیشبُرد جامعه قرار میگیرد. مردم اما همچنان حق خواهند داشت هر زمان که اراده کنند، آن گروه را از اریکهی قدرت به زیر کشند و گروه دیگری را برکشند. انتخاب مردم برای آن گروه حق ویژه یا مادام العمر ایجاد نمیکند.
در مقابل سکولاریسم به دنبال تقدسزدایی از دین و نشانههای دینی است اما همچنان به تفکیک حوزهی عمومی از خصوصی باور دارد. اگر در لائیسیته، انسان حق دارد عقاید مذهبی خود را آشکارا در عرصهی عمومی ابراز دارد، سکولاریسم این امر را مغایر تفکیک حوزهی خصوصی و عمومی و ناقض برابری انسانهای معتقد یا نامعتقد به یک امر مذهبی میداند و آشکار کردن اعتقادی دینی را تبلیغ آن اعتقاد میشمارد. اگر در لائیسیته فرد آزاد است تا اعتقاد دینی را خود را آشکار کرده یا پنهان دارد، در سکولاریسم موظف است آن را مخفی بدارد. حکومت سکولار نه تنها خود را پاسدار و نگهبان شهروندان میداند تا مبادا اعتقادات مذهبی خود را بروز دهند، بلکه با تقدسزدایی از دین، عملاً خود به یکی از طرفهای رقابت در عرصهی اجتماع تبدیل میشود. در واقع، باور نداشتن به دین، به نوعی ایدئولوژی تبدیل میشود که در پی نفی دین و اعتقادات دینی و مظاهر مذهبی است و خود را متولی هدایت مردم میداند تا از دین رو بگردانند یا دستکم، بیش از این بهسوی دین گرایش نیابند.
فرانسه بر اساس سکولاریسم اداره میشود و آمریکا بر اساس لائیسیته. به همین دلیل است که زنان مسلمان در فرانسه اجازهی پوشیدن روسری را در مراکز دولتی (دقت کنید مراکز دولتی نه مراکز عمومی در سطح اجتماع) ندارند؛ یهودیان حق ندارند عرقچین بر سر بگذارند و مسیحیان نمیتوانند گردنبند صلیب خود را آشکار کنند. از نگاه دولت فرانسه، این آشکارسازی نشانههای مذهبی، تبلیغ مذهبی محسوب شده و مغایر تفکیک حوزهی خصوصی از عمومی و ناقض برابری اعتقادی تمامی شهروندان و برخلاف بیطرفی اعتقادی حکومت نسبت به مردم است. درست برخلاف آمریکا که شهروندان حق دارند با نشانههای آشکاری از اعتقادات مذهبی خود در تمامی مراکز دولتی حضور یابند. دولت آمریکا این امر را آزادی شهروندان در ابراز اعتقادات مذهبی خود میداند و به تقدسزدایی از این اعتقادات و مبارزه با بروز و ظهور آنها اعتقادی ندارد و حریم حرمت این اعتقادات را (متعلق به هر گروهی که باشد) پاس میدارد. اردوغان نخستوزیر اسلامگرای ترکیه، روزی گلایه میکرد که ترکیه رویِ تقلید به سوی فرانسه دارد نه آمریکا و همین او را مجبور کرده است تا دختر خود را برای تحصیل دانشگاهی به آمریکا بفرستد و قید دانشگاههای ترکیه را بزند زیرا دخترش مایل است حجاب اسلامی خود را در زمان حضور در دانشگاه حفظ کند!
شبکههای خبری سیاسی
حال به شبکههای سیاسی میرسیم. حمیده آرمیده را در صدای آمریکا ببینید. او با پیراهن تابستانی (آستین حلقهای) در برنامهی زن امروز جلو دوربین ظاهر میشود. واکنش مخاطب به این صحنه چیست؟ قطعی است که زنی به سن و سال او یا آن لباس راحت، نمیتواند چهرهی مطلوبی باشد و احساس همذاتپنداری اکثریت مخاطبان را برانگیزد؛ حتی برعکس حس بیگانگی با او و شبکهای که او یکی از نمادهای آن است در مخاطب تقویت میشود. سعیده هاشمی را در بیبیسی ببینیم. او اگرچه لباس راحت تابستانی به تن دارد اما با پوشیدن یک کت بر روی آن، عملاً "لباس رسمی" پوشیده است. آیا این کافی است؟ برای اکثریت مخاطبان خیر! زیرا گاهی کادر دوربین بیبیسی که روی گویندهای تنظیم شده است، پشت صحنهی استودیو را نیز نشان میدهد. در آنجاست که میبینم سعیده هاشمی در هنگام ورود یکی از همکاران قدیمی بیبیسی از جا برمیخیزد و با او روبوسی میکند. و البته در این هنگام، تنها همان لباس راحت را به تن دارد. واکنشها به این دو صحنه کاملاً جدی و منفی است. مخاطب در این لحظه، با این رسانه احساس بیگانگی میکند. حس میکند به عقاید و اعتقادات او توهین شده و حرمت نسبی آنها رعایت نشده است. حس میکند این رسانه یک "دوست متفاوت از او" نیست بلکه یک "دشمن متضاد با او" است. اعتماد مخاطب از همینجا از این رسانه سلب میشود و او کمکم از چنین رسانهای رو برمیگرداند. شاید گفته شود فیلمبردار بیشتر دقت خواهد کرد که پشت صحنهی این رسانه را نشان ندهد. البته! کار خوب و سودمندی است! اما غرض تنها آوردن یک مثال است نه اشارهی خاص به یک مسأله و کوشش برای حل آن.
ممکن است پرسیده شود چگونه زنان مذهبی میتوانند آزادانه پوشش اسلامی خود را حفظ کرده و دیگران بایستی حرمت آنها را نگاه دارند اما زنان دگرباشی چون حمیده آرمیده و سعیده هاشمی نمیتوانند آزادانه نحوهی پوشش خود را انتخاب کنند؟ اگر پوشش امری شخصی است، پس هرکس میتواند پوشش دلخواه خود را داشته باشد و اجتماع باید مُدارای لازم برای زندگی مسالمتآمیز هر دو گروه (و همهی گروهها) را در کنار یکدیگر فراهم کند و همگی را بهیکسان به رسمت بشناسد. این سخن درستی است اما نه در مورد "رسانهی ملی". این سخن شیوهی زیست مدرن در یک جامعهی امروزین و تسامح و مدارایی را که لازمهی آن است تعریف میکند. اما رسانهای که میکوشد "ملی" باشد باید پارهای محدودیتها و شرایط شاید نادلخواه را به جان بخرد: محدودیت نحوهی پوشش زنان زیرا هر نحوهی پوششی، بخش و پارهای از اجتماع را نمایندگی خواهد کرد و بخش و پارهای دیگر را خواهد رماند. "رسانهی ملی" بایستی بکوشد حداقلهای مورد توافق اکثریت را مراعات کند تا بتواند بیشترین مخاطب را پوشش دهد؛ و شرایط شاید نادلخواه؛ رسانهای که میکوشد "ملی" باشد اگر از رعایت حداقلهای مورد توافق اکثریت ناتوان است (حال چه این موضوع عملاً ناممکن باشد چه مطلوب طبع دستاندرکاران نباشد) ناچار است نمادهایی از اقشار مختلف جامعه را در رسانهی خود جمع کند؛ کاری که شبکههای خبری عربی کردهاند.
شبکههای خبری عربی به مثابه الگو
به شبکههای الجزیره عربی و العربیه نگاه کنید. زنان گوینده در این شبکهها هم به صورت محجبه و هم بیحجاب (بیروسری) دیده میشوند اگرچه هر دو گروه، سرسنگین و رسمی و مرتب لباس میپوشند که حس احترام و ادب مخاطب را برمیانگیزد. مخاطب این شبکه از هر قشری که باشد نماد خود را در شبکه میبیند و گام نخست همذاتپنداری میان او و رسانه برداشته میشود. از اینجا به بعد این رسانه است که با عملکرد خود میتواند این اعتماد را تقویت کند یا آن را از بین ببرد. وجود نمادهایی برای همذاتپنداری مخاطب با رسانه لازم است اما کافی نیست. همذاتپنداری گام نخست جلب اعتماد و عامل مهمی در تداوم آن است اما شیوهی مواجههی یک رسانه با اخبار و اتفاقات و تاریخ و مسائل روزمره و ... نیز به همان میزان پُراهمیت و اعتمادساز یا اعتمادسوز است. به الجزیره نگاه کنید. این شبکه اولین شبکهای است که نوارهای ضبطشدهی سران سازمان القاعده را پخش میکند اما عملکرد آن چنان ظریف و هشیارانه بوده که تا کنون به حمایت تبلیغاتی از شبکهی القاعده متهم نشده است و توانسته در این مورد، نقش یک رسانهی آگاهیدهنده و روشنگر را ایفا کرده است و این مثالی از "عملکرد" یک رسانه در کنار چینش مناسب و هشیارانهی "نماد"های یک رسانه است.
افزونه:
- نخستین نوشتهام دربارهی رسانهی ملی: «رسانهی ملی چگونه رسانهای است؟»
- نوشتهی بهاره آروین را نیز در همین زمینه از دست ندهید: «رسانه میخواهیم چهکار؟»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!