مجلهی عربی الشراع روز 11 آبانماه 1365 (دوم نوامبر 1986) خبر داد "مك فارلین" مشاور امنیت ملی آمریكا مخفیانه وارد ایران شده تا مذاكراتی را با سران جمهوری اسلامی انجام دهد [1]. دو روز بعد، مراسم سالگرد اشغال سفارت آمریكا در ایران (13 آبان) به صحنهی افشای این ماجرا تبدیل شد. سخنران این مراسم، هاشمی رفسنجانی بود. او در میانهی سخنرانی، ناگهان موضوع را به یك افشاگری داغ كشاند و خبر داد كه مك فارلین با پاسپورتی ایرلندی و با نام شون دولین در یك فروند هواپیمای حامل اسلحههای خریداریشدهی ایران وارد پایتخت شده و به نشانهی حُسن نیت سه هدیه همراه خود آورده است: كیك، كلت و كتاب مقدس مسیحیان انجیل كه رونالد ریگان رئیسجمهور وقت آمریكا صفحهی نخست آن را امضا كرده بود.
ساختار نظامی ایران در زمان محمدرضا شاه توسعهی قابل ملاحظهای پیدا كرده بود. محمدرضا در گسترش توان نظامی ایران بیشتر به كشورهای غربی بهخصوص آمریكا متكی بود. همین واقعیت سبب شد تا پس از انقلاب و وقوع جنگ، كشورهای غربی، راه تأمین قطعات و تجهیزات نظامی مورد نیاز ایران را سد كنند تا ایران زیر فشار قرار گیرد. ایران نیز برای جبران این امر، به بازار غیر رسمی تأمین ادوات نظامی روی آورد. هاشمی رفسنجانی خود به این موضوع اشاره میكند:
«از همان روزهای اول همهی دنیا میدانستند كه سیستم نظامی ما به دلیل برجای ماندن از زمان شاه مخلوع، غربی و آمریكایی است. هواپیماها، رادارها، توپها و خیلی از تانكهایمان غربی است و همه میدانند كشوری كه از نظر سطح ترقی مثل ما است قدرت اینكه این امكانات را خودش تهیه كند ندارد و جایگزین كردن یك سیستم نظامی دیگر برای كشوری مثل ما كه با هر دو ابرقدرت درگیر هستیم مقدور نیست. لذا برای ما كاملاً طبیعی بود كه سیستم نظامی موجود را حفظ كرده و آن را تدارك كنیم... شاید ده یا بیست بار از مسؤولان كشور شنیدند كه ما به هر حال از جیب همین غربیها، دلالها و یا كمپانیهای غربی آنها را بیرون میآوریم؛ با واسطه، بیواسطه، گرانتر و گاهی ارزانتر.» [2]
● گروگانگیری در لبنان
در اواخر مارس 1984، "ویلیام باكلی" رئیس ایستگاه سیا در بیروت كه به عنوان كارمند دیپلماتیك انجام وظیفه میكرد توسط سه جوان شیعه ربوده شد. تلاشهای سیا برای یافتن باكلی كه اطلاعات بسیار ارزشمند و محرمانهای از فعالیتهای سازمان سیا داشت بینتیجه ماند. با شكست تیم نجات گروگانها كه از سوی اف.بی.آی به بیروت اعزام شده بود، سازمان سیا دست كمك به سوی موساد (سازمان جاسوسی اسرائیل) دراز كرد. پرز نخستوزیر وقت اسرائیل به رئیس موساد دستور داد نهایت همكاری را با آمریكاییها در آزادسازی گروگانها به عمل آورد. با این حال برای موساد، تنها منافع و موجودیت خودش اهمیت داشت؛ به همین دلیل چندان تمایلی به همكاری همهجانبه با سیا نداشت. بیمیلی موساد به همكاری با سیا سبب شد پرز مشاور ضد تروریستی خود به نام "آمیرام نیر" را به عنوان رابط ویژهی دو كشور منصوب كند. این انتصاب به آشنایی و ارتباط نیر با سرهنگ دوم "الیور نورث" آمریكایی منجر شد. نورث همان كسی بود كه در سفر مك فارلین به ایران، انجیل امضاشده توسط ریگان را حمل میكرد. او بعداً یكی از متهمان اصلی رسوایی ایرانگیت شد.
● اسلحه در برابر گروگان
جنگ ایران و عراق و نیاز تسلیحاتی ایران و ماجرای ربوده شدن مأموران سیا، شرایط منطقه را دستخوش تغییر كرده بود. اسرائیلیها در طی گفتوگوهای خود با آمریكا در تحلیل شرایط منطقه، دو نكتهی مهم را مطرح ساختند. نخست آنكه «الان شورویها در ایران بیشتر اطلاعات و نیرو دارند و آمریكا با این وضع فاقد قدرت مانور لازم در حال و آینده خواهد بود» و دوم آنكه «در رابطه با جنگ باید از طولانیشدن آن تا موقعی كه طرفین (ایران و عراق) به بنبست برسند دفاع كرد» [3]. پیشنهاد مشخص اسرائیلیها در ادامهی این تحلیل، فروش اسلحه به ایران در ازای آزادی گروگانهای آمریكایی بود. نگرانی شدید سیا از سلامت و آزادی گروگانها بهویژه شخص باكلی، "كیسی" رئیس سیا را واداشت تا بدون اطلاع كنگرهی آمریكا در این ماجرا درگیر شود. فرجام كار اما رسوایی مك فارلین بود. اسرائیل قصد داشت از این راه، هم توازن نظامی میان ایران و عراق (كه مورد حمایت دیگر قدرتها بود) را برقرار سازد تا در طول زمان هر دو كشور به بنبست برسند و هم از طریق وارد شدن در این كانال ارتباطی، سلاحهای خود را زیر پوشش تحویل اسلحه از آمریكا به ایران، به فروش برساند.
● گروگانگیری، كابوس رؤسای جمهور آمریكا
در آبانماه 1358 سفارت آمریكا در تهران اشغال میشود و كاركنان آن به اسارت دانشجویان پیرو خط امام درمیآیند. ایران در برابر تحویل گروگانها از آمریكا میخواهد شاه را به ایران بازگرداند. زندگی آخرین پادشاه ایران اما خیلی زود به پایان میرسد. ایران در مقابل، شروط دیگری مطرح میكند: 1- بازگشت اموال شاه 2- لغو ادعاهای آمریكا 3- عدم دخالت آمریكا 4- رفع توقیف اموال ایران. زمان به سرعت سپری میشد و تلاشهای كارتر برای حل موضوع همگی ناكام مانده بود؛ از سوی دیگر، ریگان نامزد حزب جمهوریخواه اعلام كرد حاضر است دربارهی همهی شروط جز بازگرداندن اموال شاه، با ایران مذاكره كند. در ایران، بنیصدر و قطبزاده تأكید میكردند كه ترجیح میدهند دموكراتها بر مسند قدرت باقی بمانند. آنها فعالانه سعی میكردند با اطرافیان كارتر معامله كنند اما دیگران با این نظر مخالف بودند و ترجیح میدادند با كارتهای ریگان بازی كنند.
با ناكام ماندن تلاشها، دولتمردان ایران، آزادی گروگانهای آمریكایی را تا برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آمریكا به تأخیر میاندازند. نتیجهی این اقدام شكست جیمی كارتر (نامزد حزب دموكرات كه در زمان ریاستجمهوری او انقلاب اسلامی به وقوع پیوست و سفارت آمریكا در ایران اشغال شد) و پیروزی رونالد ریگان (نامزد حزب جمهوریخواه) بود. مجلهی آلمانی اشپیگل همان زمان نوشت: «زمانی ایالات متحده میتوانست تصمیم بگیرد كه چه كسی در ایران بر مسند قدرت بنشیند اما امروز در 1980 آیتاللهی در تهران میتواند سرنوشت انتخابات ریاستجمهوری آمریكا را رقم بزند» [4]. ریگان به دلیل همین سابقه، به خوبی از حساسیت ماجرای گروگانها آگاه بود [5]. او امیدوار بود با برقراری ارتباط با ایران و تأمین نیازهای تسلیحاتی آن، این بار از نفوذ جمهوری اسلامی بر مقاومت اسلامی لبنان بهره گرفته و گروگانهای آمریكایی را در بیروت آزاد كند. او بدین ترتیب میتوانست موفقیت مهمی را در كارنامهی خود و جمهوریخواهان به ثبت برساند.
● دلالان اسلحه
هاشمی رفسنجانی در مصاحبهی خود [2] به دلالانی اشاره میكند كه جمهوری اسلامی بهوسیلهی آنها سلاحهای مورد نیاز خود را تهیه میكرد. ماجرای مك فارلین نام دو تن از این دلالان را بر سر زبانها انداخت: منوچهر قربانیفر و عدنان خاشوقچی [6]. منوچهر قربانیفر از سال 1974 عامل سیا بود. او در سال 1981 به سیا اطلاع داد یك تیم لیبیایی برای ترور ریگان عازم آمریكا هستند. دو سال بعد مشخص شد این خبر، شایعهای بیش نبوده است. همین امر موجب قطع رابطهی سیا با قربانیفر به عنوان یك منبع اطلاعاتی شد. با این حال، قربانیفر همچنان به عنوان یك دلال پرنفوذ منطقهای حضور و فعالیت داشت. به جز قربانیفر، عدنان خاشوقچی (قاشقچی) میلیونر سعودی نیز در رسوایی ایرانگیت درگیر بود.
نخستین دیدار این دو در نمایشگاه فرشی در هامبورگ آلمان صورت میگیرد. قربانیفر در این دیدار، تحلیل خود از وضعیت سیاسی درون ایران را تشریح میكند: «در ایران، سه خط سیاسی وجود دارد. خط اول از نظر سیاست داخلی و خارجی طرفدار غرب است، خط دوم در سیاست حالت رادیكال و بنیادگرایی دارد و خواهان صدور انقلاب است و خط سوم از نظر سیاست اقتصادی لیبرال ولی از نظر سیاست خارجی موضعی خصمانه نسبت به غرب دارد.» قربانیفر به عدنان پیشنهاد میكند به خط اول كمك شود تا رادیكالها كنار گذاشته شوند.
عدنان نسبت به تحلیل قربانیفر از شرایط ایران مشكوك شده بود و از سخنان او اینگونه برداشت كرده بود كه قربانیفر یك مأمور بلندپایهی جاسوسی است. با این حال، عدنان این پیشنهاد را میپذیرد و از نزدیكی خود به سران كشورهای خاورمیانه استفاده میكند و وارد مذاكره برای گشودن كانالی میان ایران و آمریكا میشود. سعودیها، تحلیل قربانیفر را رد میكنند و میگویند علاقهای به درگیر شدن با ایران ندارند. مصریها ابتدا از این پیشنهاد استقبال میكنند اما وقتی درمییابند حتی آمریكا هم به قربانیفر اعتماد ندارد از پذیرش نقش واسطه، سر باز میزنند. سرانجام عدنان خاشوقچی ملاقاتی میان رئیس سابق موساد و قربانیفر ترتیب میدهد. او پس از این ملاقات در 15 جولای 1985 نامهای به مك فارلین مشاور امنیت ملی آمریكا مینویسد. از اینجاست كه پای مك فارلین به این ماجرا باز میشود.
فروشنده و خریدار اسلحه (آمریكا و ایران) در این معامله به یكدیگر اطمینان نداشتند. ایران حاضر نبود قبل از تحویل سلاحها پولی بپردازد و آمریكا نمیپذیرفت قبل از دریافت پول، سلاحی ارسال كند. قربانیفر از طریق عدنان قاشقچی یك وام 5 میلیون دلاری برای تضمین انجام معامله فراهم میكند. سرانجام معامله سر میگیرد. گام بعدی، آزادی گروگانها در برابر تحویل سلاحهاست.
● آزادی گروگانها
نیر به كمك منوچهر قربانیفر موفق میشود یكی از گروگانها به نام لورنس جنكو را در 26 جولای 1986 آزاد كند. كیسی رئیس سیا در جریان ماجرای مك فارلین به نورث هشدار داده بود كه قربانیفر بدون شك عامل سرویس اطلاعاتی اسرائیل است. چند روز بعد از آزادی اولین گروگان آمریكایی، نیر به آمریكا اطلاع میدهد كه اكنون باید با ارسال سلاح به این حركت پاسخ داده شود. حال نوبت اسرائیل بود تا در پوشش انجام معامله میان آمریكا و ایران، معاملهی 500 میلیون دلاری فروش اسلحهی خود را پیش ببرد.
● اسرائیل به ایران سلاح میفرستد
«در ماه سپتامبر اولین محمولهی اسلحه شامل یك هواپیما پر از موشكهای تاو از تلآویو به تبریز حمل گردید. اسرائیلیها میگویند انتظار داشتند در پی این اقدام ویلیام باكلی (مسؤول سازمان سیا در بیروت) آزاد شود اما باكلی مرده بود و سیا از این قضیه اطلاع داشت در حالی كه اسرائیلیها را در جریان قرار نداده بود. چون اتفاقی پس از آن روی نداد، دو هفته بعد یك هواپیمای دیگر حامل سلاح به ایران ارسال شد كه منجر به آزادی بنجامین وبر كشیش آمریكایی گردید» [7]
● مك فارلین در تهران
در چینن شرایطی است كه مك فارلین برای انجام مذاكره، مخفیانه همراه یك محمولهی تسلیحاتی وارد تهران میشود. جان كستر (از مقامات آمریكایی كه خود در ماجرای مك فارلین، قربانی شد) دربارهی هدف آمریكا از سفر مك فارلین گفته است: «مسأله سرنگونی دولت ایران نیست بلكه تغییر سیاستهای آن است. سیاست ما تشویق میانهروها و محافظهكاران و حمایت بیشتر از نقطهنظرات آنان است». این در حالی است كه نیر در 29 جولای 1986 در یادداشتی به آمریكاییها اطلاع میدهد: «ما در حال معامله با رادیكالترین عناصر هستیم، زیرا دریافتهایم آنها میتوانند گروگانها را آزاد كنند اما میانهروها نمیتوانند». در مقابل ریگان پیدرپی اصرار میكند كه «ارسال سلاح برای نزدیكی به میانهروها بوده است». اما نیر پاسخ میدهد: «ما كانال را فعال كردهایم، ما برای عملیات تسهیلات فیزیكی، پایگاه و هواپیما تأمین كردهایم».
● واكنش ایران به سلاحهای اسرائیلی
اما مقامات ایران وقتی از دخالت اسرائیل در جریان حمل اسلحه به ایران باخبر میشوند موشكها را پس میفرستند. هاشمی رفسنجانی دربارهی محمولهی ارسالی از تلآویو به تبریز میگوید: «اینها چهار تا پنج سال زحمت كشیدند كه بگویند ایران از اسرائیل اسلحه میخرد، هیچجا نتوانستند یك مورد پیدا كنند. اینجا شیطنتی كردند تا آن را ثابت كنند (خط تلآویو-تبریز). البته ما در اینجا ضرر كردیم... ولی دنیا فهمید كه ما نمیدانستیم. این امر از گزارشهای خود آمریكاییها روشن است... یك بار كه متوجه شدیم به نوعی در این جریان اسرائیل دخالت دارد جلوی تخلیه سلاحها را در فرودگاه گرفتیم و دستور دادیم محموله را برگردانند». كمیسیون تحقیق ماجرای مك فارلین نیز این موضوع را تأیید میكند: «ایرانیها پس از اطلاع از اینكه برخی موشكها علامت اسرائیل را دارند عصبانی شدند و اعتراض كردند. آنها 18 موشك تاو را به تهران انتقال داده و با یك هواپیمای دیگر پس فرستادند.»
اسحاق شامیر نخستوزیر وقت اسرائیل نیز در پنجم آذرماه 1365 دخالت این دولت را در ماجرای مك فارلین تأیید میكند: «دولت اسرائیل تأیید میكند كه به درخواست ایالات متحده در انتقال تسلیحات دفاعی و لوازم یدكی از آمریكا به ایران همكاری كرده است. وجه این تجهیزات بهوسیلهی یك نمایندهی ایرانی مستقیماً به بانكی در سوئیس پرداخت گردید.» [8]
● افشای حضور مك فارلین در تهران
برخلاف تحلیل قربانیفر و طرح آمریكاییها، مأموریت مك فارلین به گشودن راهی برای برقراری رابطه میان دو كشور نینجامید و افشای این مأموریت، شرایط را بهشدت بحرانی كرد. هشت نمایندهی مجلس در نامهای به رئیس وقت مجلس، خواستار حضور دكتر ولایتی وزیر امور خارجه در مجلس و توضیح دربارهی این سفر و مشروح مذاكرات میشوند. آیتالله خمینی رهبر وقت نظام در یك سخنرانی با عتاب از اقدام این نمایندگان گلایه میكند. نامه پس گرفته میشود و شعلهی بحران در ایران خاموش میشود. [9]
بحران، هنگامی ابعاد تازهای پیدا كرد كه فاش شد دولت آمریكا با سود حاصل از فروش اسلحه به ایران، به شورشیان نیكاراگوئه (معروف به كنتراها) كه بر ضد دولت دانیل اورتگا (رهبر ساندنیستها) مبارزه میكردند، كمك كرده است. «ایران، پول اسلحهها را به حسابی در بانك لیكرسورس ژنو ریخته بود. اولیور نورث افسری كه حق برداشت از حساب را داشت به جای بازگرداندن مازاد پرداختی پول به محافظهكاران ایرانی، آن را به حساب دوستان نیكاراگوئهای خود واریز كرده بود» [10]
● ایران گیت؛ بازگشت بحران به آمریكا
با افشای این ماجرا، مك فارلین خودكشی كرد اما زنده ماند. گزارش كمیسیون تاور (سناتور تگزاس، جان تاور) كه برای تحقیق ماجرای مك فارلین تشكیل شده بود در 27 فوریه 1985 منتشر شد: «از نظر این كمیسیون فروش تسلیحات به ایران، تلاش برای معاوضهی سلاح در قبال آزادی گروگانهای آمریكایی بوده است كه ریگان در انجام رهبری این مسأله شكست خورده است.» این كمیسیون دو دلیل اصلی را برای ورود آمریكا به این سطح از روابط با ایران را تشریح كرده بود: «اول علاقهمندی بیش از اندازهی دولت آمریكا به رهایی 7 آمریكایی ربوده شده در بیروت... دوم اینكه دولت آمریكا قلباً علاقهمند به برقراری روابط با ایران بود.»
با پیگیری و اصرار كنگرهی آمریكا برای روشن شدن ابعاد این ماجرا، در 15 نوامبر 1986 ریگان اعتراف كرد كه 18 ماه است ارتباط سیاسی محرمانهای در ارتباط با ایران دارد. مك فارلین در روز 22 مارس 1987 با خوردن 20 تا 30 قرص والیوم خودكشی كرد. و سرانجام، كنگرهی آمریكا در 21 نوامبر 1987 ریگان را مسؤول همهی اشتباهات مك فارلین معرفی كرد. كمیسیون تاور نیز در اطلاعیهای ریگان را مردی گیج، بیتوجه و پرت معرفی كرد كه نتوانسته اجرای نظریات ابتكاری خود را كنترل كند. با این حال جنگ میان ایران و عراق ادامه پیدا كرد و خواست اسرائیل برای به بنبست رسیدن دو طرف در عمل تحقق یافت. اما یك نكته روشن است. اگر موساد برای یاری سازمان سیا در پیدا كردن گروگانهای خود در لبنان، آیندهنگری بیشتری به خرج داده بود و صرفاً منفعت و موجودیت خود را در نظر نمیگرفت، رسوایی مك فارلین هرگز رخ نمیداد.
پینوشت:
1- یكی از اتهامات سید مهدی هاشمی كه محاكمه و اعدام شد، افشای سفر مك فارلین به ایران و سوء استفاده از این خبر بر ضد مقامات جمهوری اسلامی بود.
2- مصاحبهی هاشمی رفسنجانی با كیهان هوایی، 17/1/1366
3- بهروز گرانپایه، كیهان سال، سال 66-1365
4- بحران 444 روزه در تهران، امیررضا ستوده، حمید كاویانی، ص 209
5- گری سیك معاون برژینسكی مشاور امنیت ملی كارتر از این حادثه در روابط ایران و آمریكا به سورپریز اكتبر یاد میكند. او ادعا میكند این برنامهریزی برای جلوگیری از به قدرت رسیدن دموكراتها در جولای و آگوست 1980 و با حضور ویلیام كسی (رئیس ستاد انتخاباتی ریگان و رئیس سازمان سیا) و هیأتی ایرانی در هتل رینز مادرید و سپس یكماه بعد در فرانسه انجام شده است: كتاب تسخیر، نوشتهی معصومه ابتكار، ص 314
6- نقش عدنان خاشوقچی (قاشوقچی یا قاشقچی) و خاندان او در حوادث خاورمیانه، تنها به این ماجرا محدود نمیشود. به عنوان مثال به گزارش "گام به گام با رد پای بنلادن" در روزنامهی شرق مراجعه كنید و نام قاشقچی را در گزارش جستوجو كنید تا به رابطهی جمال قاشقچی با بنلادن پی ببرید. [نشانی]
7- كیهان سال، 66-1365
8- نام این نماینده هرگز فاش نشد.
9- آیتالله خمینی پس از اطلاع از حضور مك فارلین در تهران، مذاكرهی مقامات رده اول نظام را با او ممنوع ساخت. با این حال، از زمان حضور مك فارلین در تهران تا افشای خبر حضور او در ایران در مطبوعات منطقه، چندین ماه فاصله بود. تا امروز از مذاكرات احتمالی او با دیگر مقامات ایرانی در زمان حضورش در ایران هیچ گزارشی منتشر نشده است.
10- كیهان سال، 66-1365؛ اولیور نورث در عملیات آزادسازی گروگانهای آمریكایی نیز كه در طبس شكست خورد، شركت داشت.
11- در نگارش این مقاله از كیهان سال 66-1365، مقالهی كیك، كلت و كتاب مقدس به قلم محمد قوچانی، مقالهی مك فارلین و ماجرای كیك و كلت به قلم مهدی قمصریان و كتاب راه نیرنگ (خاطرات یكی از مأموران بلندپایهی موساد) استفاده كردهام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!