از زمان شكست دكتر معین در انتخابات ریاستجمهوری، مدام این سخن تكرار میشود كه "وبلاگنویسی بیتأثیر است و جز تلف كردن وقت حاصلی ندارد". حاصل چنین فضای مسمومی، تعطیلی چندین وبلاگ و پراكندن غبار رخوت و سستی و كرختی در وبستان فارسی بوده است. پیش از آن هم، كمابیش به این موضوع اشاراتی میشد و هشدارهایی خطاب به وبنگاران منتشر میشد تا در دام توهمهای نابجا نیفتند و در تشخیص جایگاه واقعی خویش دچار خطا نشوند. تصور بیتأثیری اما سویههای مختلفی دارد. نخست آنكه كسی واقعاً فكر كند در عرصهای، بیتأثیر است و بود و نبودش هیچ خللی در آن وادی ایجاد نمیكند. اگر واقعاً كسی دچار چنین تصور و تصویری شده است، بیدرنگ باید در موقعیت خود و مسیری كه میپیماید تجدید نظر كند.
"هیچانگاری" در ابتدای راه سر از یأس و افسردگی و ناامیدی درمیآورد اما در انتهای راه به تروریسم و اعمال انتحاری ختم میشود. درست است كه انسانی كه بمب به خود میبندد و خود را در میان عدهای، منفجر میكند به خاطر ایمان آهنین به یك آرمان یا یك فرد، به این عمل دست میزند اما سوی دیگر موضوع آن است كه فرد، برای خود هیچ تأثیر و نفوذی قایل نیست و بود و نبود خود را در این جهان، مساوی میداند. به همین دلیل، گرانبهاترین دارایی خود یعنی جان خویش را -كه از نظر خود او چندان ارزشی ندارد- برای رسیدن به آرمان خود هزینه میكند. در واقع فرد آنچنان در این دنیا احساس تحقیر و پوچی میكند و وجود و عدم وجود خویش را بیتأثیر میبیند كه با مهمترین برگ زندگی خود یعنی جان خویش در این بازی شركت میكند. عملیات انتحاری، غایت تأثیرگذاری چنین فردی است كه یكسره به قیمت نابودی آن فرد تمام میشود و عملاً، فرد مزبور قادر به درك دایره و میزان تأثیرگذاری خود نخواهد بود. تنها امیدی كه فرد میتواند در این میان داشته باشد آن است كه نامش در ردیف نام جانبازان و عاشقان آن آرمان، بر روی دیوارها و خیابانها نقش شود اما این نقشهای بر دیوار چه تأثیری در سرنوشت و وجود همان فرد فدایی دارد؟ هیچ! فكر میكنید میان یك انسان كه خود را "هیچ" میداند با كسی كه دست به عملیات انتحاری میزند فاصلهی زیادی است؟
"تأثیر" و "نفوذ" هم بخشی از دایرهی كاركرد یك فرد است و هم حس خودخواهی و خودپسندی معقولانه و منصفانهی او را ارضا میكند؛ حسی كه برای تداوم حیات، لازم و ضروری است. حاصل این دو، ارضای فردی و ایجاد حس نشاط و سرزندگی و مفیدبودن و نیز سودرسانی به افراد دیگر است. اما متأسفانه، افراد بسیاری در هر ساحتی -و در اینجا وبلاگنویسی- در تشخیص موقعیت حقیقی خود به دام توهم میافتند و یا دچار كبر و غرور و نخوت میشوند یا به تواضع ریاكارانه و متظاهرانه رو میآورند. هركس باید به قدر و منزلت و جایگاهی كه دارد آگاهی یابد و از خود و از كار خود، تأثیر و نفوذی متناسب با آن را انتظار بكشد.
تمامی دلایلی كه برای بیتأثیری وبلاگنویسی گفته میشود برای روزنامهنگاری و نویسندگی كتاب نیز صادق است. پس چرا كسی از بیتأثیری روزنامهنگاری و نویسندگی دم نمیزند؟ قرار بوده با وبلاگ انقلاب كنیم كه اكنون، ناكام و درمانده از تحقق آن هدف، ناامید و مأیوس، گوشهای نشستهایم و از بیتأثیری وبنگاری سخن میگوییم؟ چرا همچنان در تشخیص قشر هدف و تعداد آنها دچار خطای تحلیلی هستیم؟ مگر جز این است كه كتاب و روزنامه و تئاتر و فیلم و وبلاگ و موسیقی، به حوزهی روشنفكری تعلق دارد و كاركردی بیشتر نخبهگرایانه -و البته گهگاه عامهپسندانه- دارد؟ مگر جز این است مجموع حوزههایی كه از آنها نام بردیم درست مثل "كافه نادری" است كه عدهای در آن گرد هم آیند و گپ بزنند و گفتوگو كنند و تأثیر بگذارند و تأثیر بپذیرند و تغییر دهند و تغییر كنند و در پایان از جا برخیزند و به میان خانواده و جامعه روند و دانستههای خود را به "آستانهی آگاهی عموم" برسانند و رسالت یا وظیفهی تأثیرگذاری خود را به انجام رسانند؟ دانستن و فكر كردن و تحلیل این فرایند تا بدین حد مشكل و پُرگره است كه وبلاگستان فارسی با چنین خمودگی و رخوت و ضایعاتی روبهرو شود؟
نكتهی مضحك ماجرا آنجاست برخی كسان كه مدام بر بیتأثیری وبلاگنویسی تأكید میكنند، خود، از دیدن یادداشتی در نقد رویكردشان برمیآشوبند و اگر به طنز و كنایه، نكتهای دربارهی آنها گفته شود، برافروخته و كفریزان، عنان اختیار را از كف میدهند و به روی طرف مقابل، تیغ میكشند كه چه شده است: بر چهرهی كبریاییشان، اندكی گرد و غبار نشسته است! اینها نشانهی توهم تأثیرگذاری در میان یك جماعت و نگرانی از لكهدار شدن چهرهی تابناك و مشهورشان نیست؟ و اگر نیست پس چیست؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!