مبارك سالیست سالی كه با سیبستان و نویسندهی صادق و دوستداشتنیاش آغاز شود. بهویژه برای قلمی چون قلم غبارگرفتهی من كه یك ماه و نیم است روی صفحهی كاغذ، جز چند یادداشت كوتاه، چیز دندانگیری ننوشته است؛ همان یادداشتهایی كه در نیمنگاه منتشر شدهاند و چون تنها روزنههای باقیماندهی تنفس، وبلاگ در حال احتضار را از كام مرگ رهاندهاند. در لبیك به دعوت سیبستان و با گردنی افراشته از هم-بحث انگاشتهشدنام در نزد مهدی جامی عزیز، كارنامهی یكسالهی پیام ایرانیان را ورق میزنم و سیبهای این باغ را در سبدی بافته شده از برگ خرما میچینم و با پیك شادی به نزد صاحب سیبستان (همین باغ دیوار-به-دیوار همسایه) میفرستم با این امید كه آغاز سال نو با سیب كه میوهی بهشت خوانده شده است و بوی مسحوركنندهاش، انسان را مست میكند، و با دست محبتی كه از نخستین روزهای این سال از سوی صاحب سیبستان به سوی همسایههای این كوچه دراز شده است، سالی سرشار از عشق و صلح و امید و طراوت و شور و نشاط و سرزندگی و چالاكی و پاكی و پالودگی و پیراستگی و پایایی و پویایی و پاكدامنی و پاكسرشتی باشد. این هم هفت پین ما!
نوروز 84 در حالی فرارسید كه غمی سنگین در اعماق دلم چنگ میانداخت و جگرم را خون میكرد. شبهای هراس آغاز شده بود و خزان نوشتن من، زودتر از آنچه گمان میكردم آغاز شده بود. آخرین روز سال 83 بود كه قلم را بدست گرفتم و نالیدم كه نوروز 84 واپسین مناسبت سرد سال 83 است و برای من براستی چنین بود. بیماری مادر اوج گرفته بود و دومین هفتهی عید او برای دومین بار راهی اتاق عمل میكردیم. كتاب مشروطهی ایرانی در یك دست و نسخههای مادر در دستی دیگر، از پلههای بیمارستان بالا میرفتم و راهروها را طی میكردم. یك چشمم به كتاب و دیگری به سرُم مادر دوخته شده بود. روزهای سخت و جانكاه و عذابآوری بود. روزهایی كه حكایت از تجربهای تازه در سال جدید داشت. آرامآرام به درون خود فرو میرفتم. هر ماه كه میگذشت از میزان سخنگفتنام كاسته میشد و بر شدت و عمق مطالعاتم افزوده میگشت. به همان میزان، از قلم و نوشتن نیز دور میشدم و این هر سه در تمامی سال ادامه یافت. سال را با یاد گنجی آغاز كردم كه آنروزها، پیش چشمانم، بیتاب و سركش، فریاد میكشید و این تصویری بود كه تا مدتها از من دور نمیشد. آنگاه امید انقلاب مخملین در ایران را به باد انتقاد گرفتم و بر جنبش چهارشنبهسوری تاختم. ششم فروردین رسیده بود و نمیشد یادی از وجود نازنینی كه در نزد من اسطور مینمود نكنم. ماه را با یادداشتی دربارهی اخلاق وبنگاری به پایان رساندم و برای نخستین بار رد پای مهدی جامی را در نظرخواهی وبلاگ دیدم. اما این رشتهیادداشتها بیشتر از دو شماره دوام نیاورد و سوء تفاهمی را پدید آورد كه باعث شد عطای ادامهی یادداشتها را به لقایش ببخشم. در دومین ماه سال، برای نخستین بار، كتابی را در وبلاگ معرفی كردم. همان روزها بود كه وبلاگها، همه، به یاد گنجی، نام خویش را تغییر دادند. من نیز همراه با دیگران یادداشتی نوشتم: تا تیغ قلم بر تن اشباح نشیند، گنجی ننشیند. این یادداشت در سایت امروز نیز منتشر شد. فردای انتشار یادداشت بود كه دریافتم وزن شعری كه در نوحههای عاشورا میخوانند دیرزمانیست كه در ناخودآگاه ذهنم لانه كرده و در این عنوان خود را بروز داده است. گزارش حركت دستهجمعی وبلاگها در تغییر نام به یاد اكبر گنجی كه در روزنامهی اقبال منتشر شد، پایانبخش این ماه پرشور بود.
نرمنرمك، تنور انتخابات ریاستجمهوری گرم میشد و من نیز گهگاه از غار سكوت و انزوای تحمیلی به بیرون سرك میكشیدم. حاصل این شور انتخاباتی سه یادداشت بود: در خدمت و خیانت خاتمی، تحریم را آیا راه به مقصود هست؟، پیوند سكولاریزم و خط امام؛ وقتی معین انتخابی گریزناپذیر میشود. یادداشت بوی خون، عطر سكوت نیز در همین ماه منتشر شد و شوربختانه پیشبینیهایش درست از آب درآمد. در این بازهی زمانی در جستجوی "من گمشدهی ایرانی" و "مقالهنویسی و تجدد" بودم و ماه را با نقدی بر تهرانگرایی ایرانیان و به انزوا كشاندن شهرستاننشینان به پایان بردم. انتخابات به پایان رسیده بود و تحلیلها آغاز شده بود؛ این مقالات حاصل آن روزها بود: شكست نخبگان در برابر پوپولیسم، وبلاگستان ناكام از انقلاب موعود، زلزلهی طبقهی فرودست، تزلزل طبقهی متوسط.
مسابقهی مقالهنویسی نزدیك بود و بهترین كاری كه از من به عنوان داور مسابقه بر میآمد، نوشتن رشتهمقالاتی دربارهی ساختار مقالهنویسی بود: شمارهی یك، دو و سه. نقدی بر مقالهی پیام یزدانجو دربارهی "انتخابات ایرانی" و یادداشت جسورانهای كه به نقد اكبر گنجی آنهم در اوج اعتصاب غذا و اسطورهپردازی از او اختصاص داشت، كارنامهی این ماه را به آخر رساند. اما این رشتهیادداشتها در همین نقطه متوقف نشد. نخستین یادداشت ماه بعد نیز به نقد گنجی میپرداخت. این ماه با معرفی كتاب سیمای دو زن، اثر زندهیاد سعیدی سیرجانی ادامه یافت و در میانهی راه به نقد توفندهی حسین درخشان رسید و با یادكردی از سكولاریزم هزارسالهی ایرانی به پایان رسید.
اما شهریورماه، به یكباره ولولهای در وبلاگستان افتاد. دكتر ملكیان در سخنانی در اصفهان در بیمعنا بودن "تجدد ایرانی" سخن گفت و زلزلهای در شهر خزانزده و سكوتگرفتهی وبلاگستان بپا ساخت. این ماه با چندین یادداشت دیگر در معرفی آرای مصطفی ملكیان و نقد سخنان او طی شد و به انتها رسید. یادداشت سالروز تولد وبلاگهای فارسی حال و هوایی متفاوت از دیگر نوشتارهای این ماه داشت.
ماه نو با تأملی در تقسیمبندی روشنفكران ایرانی آغاز شد. با معرفی كتاب تجدد و تجددستیزی ادامه یافت و با پارگی پردهی بكارت روشنفكران، شكل و شمایلی غیرمنتظره به خود گرفت. افسردگی نویسنده در این ماه به اوج خود رسید. حاصل این آشفتگی روحی، یادداشتی در ستایش خودكشی بود. این ماه با معرفی كتاب دخترم فرح به پایان رسید. ماه پسین، سرانجام بر ترسخوردگی خود پیروز شدم و حكایت آنچه را بر من رفته بود بازگفتم.
انتشار چكیده دو رمان از ژوزه ساراماگو (كوری و بینایی) و یك رمان تاریخی از مسعود بهنود (خانوم) نخستین مقالات این ماه بود. این ماه با گزارش جلسهای در منزل عبدالله نوری ادامه یافت و با نكوداشت دومین سالروز آغاز-به-كار وبلاگ به اتمام رسید.
ماه بعد دو مقاله دربارهی دو فیلم (یك بوس كوچولو و حُكم) در وبلاگ منتشر شد و با یادداشت صراطهای مستقیم به زبان ساده به انتها رسید. رمزگشایی از معمای هویدا (معرفی كتاب معمای هویدا) و راه خاورمیانهی بزرگ از تهران میگذرد تنها مقالات ماه نوآمده بودند. همینجا بود كه جوهر قلم نویسنده خشكید و كلمات بر لبانش ماسید و بغض و سكوت راه گلویش را بست و كلمه در دهانش شكست و قلم در دستانش از حركت بازایستاد. پوستاندازی نویسنده آخرین مراحل خود را میگذراند. پیلهای كه دو سال از تنیده شدناش میگذشت رفتهرفته شكاف میخورد تا موجود تازهای از درون آن سر برآورد. پیام ایرانیان در این نقطه عملاً متوقف شد و بار امانت را به "نیمنگاه" سپرد.
لبیك به سیبستان، نخستین یادداشتیست كه در سال جدید منتشر میشود؛ نیز اولین یادداشتیست كه در ماه مارس سال تازهی میلادی قلمی میگردد و از این نظر، حكم خانهتكانی را برای پیام ایرانیان دارد. باشد كه آغازگر چهرهای تازهتر و خواستنیتر از این قلم و رسالتی باشد كه بر دوش خویش احساس میكند: رسالت آشكار ساختن "پیام ایرانیان".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!