دكتر عباس میلانی در ایران امروز، نویسندهای پرآوازه است. مقالات متعددی كه او دربارهی "تجدد و رگههای تاریخی آن" منتشر كرده است نگاه تیزبین و نكتهیاب و منصف او را به تاریخ ایران نشان میدهد. میلانی با قلمی سلیس و روان و بیغرض به سراغ سوژههای خود میرود و آنان را به نقد میكشد. از میلانی كتابهای چندی منتشر شده است اما جنجالبرانگیزترین آنها، "معمای هویدا"ست كه سر و صدای بسیاری در داخل و خارج ایران بپا كرد.
میلانی كه خود زمانی از دانشجویان مخالف رژیم پهلوی بوده، در گردش چرخ گردون بدین نتیجه رسیده كه عصر قضاوتهای قاطعانه و داوریهای بیرخنه گذشته و زمان بازخوانی منصفانه و بیغرضانهی تاریخ فرا رسیده است: «به این نتیجه رسیدم که باید تاریخمان را از نو بخوانیم و بسنجیم. پذیرفتم که به نوعی خانهتکانی تاریخی محتاجایم. به نظرم رسید که فرضیات و گمانها و جزمیات پیشین را وا باید گذاشت و شناخت هر کس را از نو با پیروزی از روش پیشنهادی دکارت بیاغازیم. او میگفت در جستجوی روش علمی، لازم دانستم که همه فرضیات پیشین را نادیده و نپذیرفته بگیرم، و در همه چیز شک کنم جز در وجود ذهنیتی شکاک. ما نیز در ارزیابیهای ذهن و زندگی هر کس باید، به گمانم، با این فرض شروع کنیم که هیچ چیز قابل اعتنا و اعتمادی دربارهاش نمیدانیم. باید این فرض را بپذیریم که دانستهها و شنیدههای پیشینمان شاید به قصد گمراهیمان بوده و تنها با ذهنی پالوده از رسوبات گذشته میتوان به گرتهای از حقیقت دست یافت» .
دكتر میلانی برای نگارش "معمای هویدا" رنج فراوانی برده است. در تمامی فصلهای كتاب ردپای پیگیریهای مستمر و گامهای مصمم او برای دریافت جزئیات ماجراها و حوادث به چشم میخورد. او در راه روشن شدن حقیقت از هیچ كوششی فروگذار نكرده است. هم با همراهان و دوستان هویدا مصاحبه كرده است، هم با مخالفان او. روایتهای مختلف از حوادث زندگی هویدا را با اشخاص گوناگون در میان گذاشته است تا بتواند از میان آنها روایت اصلی و حقیقی را بدست آورد. در این راه جز مصاحبههای فراوان با بسیاری از سردمداران نظام پهلوی، با بسیاری از بایگانیهای اسناد مكاتبه شده، سفرهای بسیاری انجام شده و دقت و وسواس محققانهای بكار رفته است تا روایتی دستاول از زندگی هویدا پدید آید و رمز معمای هویدا، گشوده شود.
دیدگاه دكتر میلانی در كتاب، دیدگاهی بكر است. در بیشتر روایاتی كه از زندگی برجستگان ایرانی خواندهایم، تنها مسائل ریز و درشت پیرامون آنها بهویژه جریانها و احزاب و گروهها برجسته شده و نقش و تأثیر آنها در شكلگیری یك شخصیت نشان داده شده اما از رمز و راز شخصیت فردی سوژه، چشمپوشی شده است. در این كتاب اما، شخصیت فردی هویدا، محور قرار گرفته و در جایجای كتاب، حالات و روحیات و جنم شخصی هویدا به عنوان عاملی برای تحلیل سیر زندگی او مبنا قرار گرفته است. موقر بودن و مؤدب بودن هویدا، ولع او برای مطالعهی كتاب، علاقهی او به فرهنگ اروپایی و فرانسوی، اشتهای جنسی او در دوران جوانی و میانسالی، رابطهی او با حسن منصور و عبدالله انتظام، ازدواج و طلاقش، رویگردانیاش از گوشهنشینی و عزلتگزینی، جهانوطنی او و اشتراك فكریاش با محمدرضا شاه، شخصیت دوگانهی او در آشكار و نهان نخستوزیری، رابطهاش با خاندان پهلوی و روحانیون و بسیاری دیگر از مسائل، همگی گرداگرد شخصیت درونی هویدا در این كتاب بررسی شدهاند.
كتاب در نخستین فصل (پل حسرت) به دوران زندان هویدا میپردازد و واپسین روزهای او را به تصویر میكشد. روزهایی كه او مطمئن شده بود قربانی شده است و حتی مواجهه با مصاحبهگر فرانسوی بیش از اینكه او را امیدوار سازد ناامید و افسردهاش كرد. از دومین فصل كتاب (برزخ بیروت) زندگی هویدا آغاز میشود. اصل و نسب و وابستگیهای خانوادگی و طبقاتی او پیش كشیده میشود و داستان زندگی پرفراز و نشیب او شروع میشود. دوران اقامت او در بیروت، سفرش به پاریس برای تحصیلات، گرفتاری او در آستانهی جنگ جهانی و بازگشتش به ایران، بالا رفتن او از پلههای ترقی و نقش "كانون ترقی" به عنوان كانون تكنوكراسی در رژیم پهلوی، انقلاب سفید و بركشیدن هویدا به مقام نخستوزیری تا حوادثی كه منجر به دستگیری هویدا در سال 57 شد و او را به زندان شاه افكند و در نهایت باعث شد سر از زندان انقلابی جمهوری نوپای اسلامی درآورد تا آن هنگام كه به عنوان بالاترین مقام رژیم پهلوی كه به چنگ انقلابگران افتاده بود هدف كینخواهی و انتقام قرار گرفت و به جوخهی اعدام سپرده شد در دیگر فصلها با دقت و وسواس به بحث گذاشته شده است. در یك كلام میتوان كتاب، را روایت بكر و بدیع و موشكافانهی بخشی از تاریخ معاصر ایران دانست كه گرد شخصیت هویدا میگردد و پای بسیاری از سران و سرآمدان عصر پهلوی دوم نیز در این روایت به میانهی داستان كشیده میشود.
كتاب، ابتدا توسط دكتر میلانی به زبان انگلیسی نوشته شده و سپس توسط خود او ترجمه شده است. تمامی فصلهای كتاب با جملات و اشعار زیبایی آغاز میشود. فصلهای مختلف كتاب، آكنده از جملات كلیدی و پراهمیتیست كه در نقد و واكاوی تاریخ معاصر ایران نقشی بسزا دارد. نخستین و واپسین جملات كتاب، شاید تأثیرگذارترین جملات آن باشد زیرا كنار هم نهادن همین جملات آغازین و پایانی، یك سینه سخن را در مقابل ما آشكار میكند:
«همهی عمر، كتاب مأمن و مأوایش بود؛ گریزگاهی فارغ از مشغلههای زندگی روزمره. در روزگار آزادی، تاریخ نقشهای بود كه به مددش آبهای پرمخاطرهی آنچه را كه جهان "بیزانسی" سیاست ایران نامیده بود درمینوردید. اما در بند، به خصوص از روزی كه زندانی انقلاب اسلامی شده بود گذشته چراغ راه آیندهاش مینمود....
كار دادگاه خلخالی برای محاكمهی هویدا پایان یافت و اعتراضهای او به جایی نرسید. نه از قانون خبری بود، نه از هیأت منصفه، نه از تجدید نظر. خلخالی رأی دادگاه را اعلان كرد: «مفسد فیالارض بودن و خیانت امیر عباس هویدا به ملك و ملت محرز میباشد و مشارالیه محكوم به اعدام و ضبط اموال میباشد». ناگهان عرق سردی بر پیشانی هویدا نشست. تقلاها و تقاضاهای هویدا با مخالفت خلخالی روبهرو شد. خلخالی سرانجام از او خواست وصیتنامهاش را بنویسد. اما هویدا از این كار امتناع كرد. هویدا را از طریق یك راهرو به سوی حیاط زندان هدایت كردند. او قاعدتاً میدانست در انتهای آن راهرو چه فرجامی در انتظار اوست. به محض آن كه پای هویدا به حیاط رسید، یكی از كسانی كه از پشت سرش میآمد هفتتیری به دست گرفت و گلوی هویدا را نشانه رفت و دو تیر خالی كرد. هویدا به زمین افتاد. خون از گردنش فواره میزد. گویا آنكه به هویدای شصتساله تیراندازی كرده بود میخواست او را به مرگی تدریجی و پرعذاب بكشد. هویدا كه میدانست زخمی مهلك برداشته به یكی از همراهان خلخالی رو كرد و به تمنا خواست كه جانش را بستاند. او هم ظاهراً از سر لطف، هفتتیر به دست گرفت و تیر خلاصی بر جمجمهی هویدا زد. هویدا دیگر واپسین لحظات حیاتش را پشت سر میگذاشت. گویا به زمزمه گفته بود: قرار نبود این طور تمام شود».
فهرست فصلهای كتاب:
پل حسرت
برزخ بیروت
زائر پاریس
سرزمین عجائب
بازگشت به پاریس
سالهای سرگردانی
انقلاب سفید
کانون مترقی
زمستان ناخرسندیها
یادداشتهای زمان جنگ
سیاست در پمپئی نفتخیز
درهی جنی
سقوط پمپئی
قربانی
قاضی انقلاب
دریاچه یخزدهی کاکیتوس
پینوشت:
● معرفی كتاب «دخترم فرح» نوشتهی بانو فریده دیبا.
فریده دیبا (مادر فرح پهلوی) در سرتاسر كتاب خود، به هویدا حمله كرده است و او را باعث و بانی سقوط سلطنت پهلوی دانسته است. از آن گذشته از زبان این و آن، هویدا را "مخنث" خوانده است. پرخاش و عنادی كه در جایجای كتاب فریده دیبا بر ضد هویدا وجود دارد نمیتواند از ذهنی منصف و بیطرف، نشأت گرفته باشد. انگیزهی اصلی من برای پیگیری زندگی هویدا، همین عناد افسارگسیخته و لجاجت حیرتانگیز بود. به ویژه كه روایت خانم دیبا را متفاوت از روایت مسعود بهنود در كتاب "كشتگان بر سر قدرت" یافتم.
● دربارهی فیلم "یك بوس كوچولو" / دیروز هویدا، امروز گلستان
شما در این نوشته از نکات مثبت کتاب گفتهاید و حالا من میخواهم کمی از نکات منفی آن بگویم.
پاسخحذفیک مورخ باید تا جایی که میتواند دیدگاه شخصی خود را در یک روایت تاریخی کنار گذاشته و سعی کند تنها "گزارشگر" باشد. (اگر چه چنین چیزی به طور کامل هیچ گاه امکانپذیر نیست، زیرا بر اساس دیدگاه معرفتشناسانه یا اپیستمولوژیک تمامی شناختهای ما ریشه در معرفتهایی دارند که پیش از این گردآوری کردهایم؛ ولی یک مورخ باید تا حد امکان بدون این که نظر خود را دخیل کند، به بررسی روایتهای تاریخی بپردازد)
میلانی در این کتاب گاه نتوانسته است علاقه بسیار زیاد خود را به هویدا و حکومت پهلوی کنار بگذارد. وقتی میخواهد ویژگیهای هویدا را بیان کند، با زبان خود به بیان ویژگیهای مثبت هویدا پرداخته است. (در حالی که تا حد امکان میبایست گزارشی از نظرات جامعه آن زمان - مثبت یا منفی - از هویدا ارائه میکرد) همچنین نتوانسته یا نخواسته به نقد هویدا بپردازد.