«تجدد و تجددستیزی در ایران» مجموعه مقالات دكتر عباس میلانیست كه در طی سالها با موضوع بررسیدن نسبت میانهی متون كهن و نگاشتههای پیشین با مبانی تجدد، نوشته شده است. نویسنده در پیشگفتار كتاب، جانمایهی نظری خود را كه موجب این كوشش درازمدت شده به روشنی بیان كرده است. میلانی "تجدد" و "خودشناسی" را ملازم یكدیگر معرفی میكند و در پی آن است كه متون كهن را از نو به سخن درآورد، تار و پودشان را بشكافد، مبانی فلسفیشان را بشناسد تا در نهایت جهانبینی نهفته در پس این متون را بیرون بكشد و رابطهی میان ذهنیت نوشته و بافت فرهنگ زمان و ساخت "رژیم حقیقت" هر دورهی تاریخی را بیابد و از این راه، ذهن و زبانی ایرانی و برخاسته از تاریخ ایران اما نقاد و خودبنیاد پدید آورد كه هم از قید سنت آزاد باشد و هم از تقید و تعبد غرب. میلانی چنین رویكردی را چون هر اندیشهی خلاق دیگر تركیبی میداند از خاطره قومی و فردی قدیم و سوداها و خواستهای دگرگونی جدید. او تأكید میكند: «باید در سنت غور كرد ولی در آن غرق نشد. این شناخت را باید همپا با شناختی از فرهنگ جهانی تجدد درآمیخت و با تركیبشان منظری آفرید كه همزمان بومی و جهانی باشد».
دكتر میلانی در پیشگفتار كتاب "تجدد" را ملازم "فردگرایی" میآورد. نتیجهی این فردگرایی محترم شمردن حوزهی خصوصی انسانها و پدید آمدن مفهومی به نام حقوق طبیعی و بنیانی انسانهاست كه دین را به حوزهی معنویت خصوصی افراد میراند، شك و تفكر خردمدار را رواج میدهد و تنها پایهی مشروعیت حكومت را "ارادهی عمومی" و "حاكمیت ملی" میداند، دو مفهومی كه خود زاییدهی "فردگرایی" هستند. میلانی به "من گمشدهی ایرانی" اشاره میكند كه حتی در برگرداندن جملهی مشهور دكارت (I think therefore I am) همچنان "من" را پنهان میسازد و آن را در فعل ادغام میكند و جمله را اینگونه ترجمه میكند: "میاندیشم، پس هستم".
میلانی "مقالهنویسی" را همزاد "تجدد" میخواند. "مقاله" به عنوان نگاه یك "فرد" به جهان و طبیعت و جامعهی پیرامون نتیجهی جداییناپذیر "فردگرایی"ست. مقاله هنگامی در غرب متولد شد كه متفكران تصمیم گرفتند نتیجهی اندیشهها و تفكرات خویش را در قالبی كوتاه و موجز اما ظریف و دقیق عرضه كنند. اندیشه به جای كتابنویسی و كُلیگویی در قالب مقالهنویسی و نكتهیابی و جزیینگری ریخته شد. بدین ترتیب بازار نقد صریح اندیشههای روشن و شفاف گرم و گرمتر شد و از درون این مجادلههای قلمی، افكاری صیقلخورده و محكزده سر برآورد. "رُمان" جلوهی دیگری از "فردگرایی"ست. "رُمان" نگاه یك "انسان" است به زندگی و روزگار و سرگذشت انسان یا انسانهای دیگر. زبان رمان، زبانی ساده و روان است. محاورههای روزانهی مردمان عادی بدان راه مییابد و نثر شیوا و سلیس جای نثر پرتكلف و پیچیدهی اندرزنامهها و منشینامهها را میگیرد. زبان ساده و شفاف و دقیق كه در مقاله و رمان بكار گرفته میشود، ارمغان دیگر "تجدد" است.
در كتاب، "شهرنشینی" نیز همزاد "تجدد" خوانده شده است. جلوهی بارزی از این شهرنشینی نوپا در اصفهان عصر صفویست. اصفهان در عصر شاه عباس كبیر رونقی بیسابقه یافت. نه فقط بخشهای تجاری شهر كه واحدهای آموزشی و مدارس شهر نیز دگرگونی عمیقی را تجربه كردند. اصفهان عصر شاه عباس نمادی از تلاش خودجوش ایرانیان در راه تجدد بود. میدان نقش جهان كه شاه عباس خود طراح آن بود جلوهای از این تجدد بود. كانون قدرت عرفی (عالیقاپو) از كانون قدرت مذهبی (مسجد امام و شیخلطفالله) جدا بود اما در عین حال میشد نوعی درهمتنیدگی را نیز میان آنها مشاهده كرد. در گوشهی دیگری از همین میدان نیز بازار اصفهان قرار داشت. مرگ شاه عباس نقطهی پایانی بر این تلاش خودجوش بود. اگر در عصر نوزایش و روشنگری در اروپا افكار افلاطون حاشیهنشین شد و بازار تفكرات ارسطو جان گرفت اما در ایران در پی مرگ شاه عباس این اندیشههای افلاطونی بود كه در حلقه اصفهان رونق گرفت و انحطاط فلسفی و فكری ایران را رقم زد.
كتاب از چند بخش اصلی تشكیل میشود: "سرآغاز تجربهی تجدد در ایران"، "تجدد در عصر استعمار"، "تجدد ادبی و تجددگریزی فلسفی در ادبیات ایران"، "تجدد سیاسی" و "نقد كتاب". هر یك از این بخشها عناوین مختلفی را در خود جای دادهاند. كتاب با "تاریخ در تاریخ بیهقی" آغاز میشود و در میانهی راه سری به سعدی و ناصرالدین شاه و هدایت و سعیدی سیرجانی و دیگران میزند و اندیشههای آنان را برمیرسد. انبوه منابعی كه در پایان هر فصل آمده، نشان از عرقریزان نویسنده و تحقیق گستردهی او در میان منابع فارسی و غیرفارسیست. كتاب نثر شیرین و روانی دارد كه براستی گرم و دلچسب است. هر چند پارهای كلمات عربی نامتداول به ویژه كلمهی "بالمآل" مثل خاری در لابلای صفحات در چشم خواننده مینشیند و او را عذاب میدهد اما دركل میلانی با جملاتی كوتاه اما تأملبرانگیز و پرمغز در صفحاتی اندك دست خواننده را میگیرد و او را به گردش در میان متون كهن پارسی و وقایع تاریخ معاصر میبرد و همراه خواننده در میان اندیشههای نویسندگان و برجستگان هر عصر میگردد تا نقاط ضعف و قوت هر یك را نشان دهد و از نفسافتادن تجدد نیمهتمام ایرانی را به نمایش بگذارد.
كتاب را كه خریدم بیدرنگ پیشگفتارش را خواندم. عجیب به دلم نشست. نگاهی به فهرست انداختم و یكراست به سراغ فصلی رفتم كه به سعیدی سیرجانی میپرداخت. هر چه باشد بیشتر آثار او را خواندهام و بر افكار او تسلط نسبی دارم. مطالعهی این فصل محك خوبی برای دریافت ژرفای اندیشه و تلاش نویسنده بود. زیرا به چشم میدیدم كه او برای نگارش مقالهای دربارهی منظومهی فكری سعیدی سیرجانی تمامی آثار او را مرور كرده است و جابهجا به جملات او اشاره میكند. همین مرا متقاعد كرد تمامی كتاب را با اشتیاقی وصفناشدنی و دقتی نكتهیاب بخوانم. تمام كردن كتاب، شوق مرا برای دوباره خواندن و مرور آن دوچندان كرد. معرفی كتاب كوچكترین كاریست كه میتوان در برابر كار سترگ و ماندگار دكتر میلانی انجام داد. میلانی البته هنوز از تلاش بازنایستاده و جستجوی رگههای تجدد و به سخن درآوردن متون كهن و نگاشتههای معاصر را دنبال میكند. صیاد سایهها جلوهای دیگر از بهثمر نشستن این كوشش خستگیناپذیر است.
شناسنامهی كتاب:
میلانی، عباس، تجدد و تجددستیزی در ایران. چاپ سوّم. تهران: نشر اختران، 1381 خورشیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!