آنچه در دنباله میخوانید نقدیست كه از جانب یكی از خوانندگان وبلاگ به دستم رسیده است. ایشان آرای دكتر مصطفی ملكیان دربارهی "تجدد ایرانی" را به نقد كشیدهاند. تنها تغییری كه در نوشتار ایشان دادهام اصلاح نیمفاصلههای لازم بود. "پیام ایرانیان" آماده است تا نقدهای صاحبنظران و منتقدان را با نام "بازتابها" زیر همان سخنان یا به صورت مقالههای كامل و جداگانه، منتشر كند.
نویسنده: مهران شفیعی نسب لنگرودی
سخنان نسبت داده شده به آقای مصطفی ملکیان را در وبنوشت "پیام ایرانیان" خواندم. آرزوی آن دارم که استاد گرامی آقای ملکیان در روزهای آتی ابراز نظر نمایند که سخنانشان به این شکل نبوده و نسبت به تصحیح آن اقدام نمایند. این سخنان آنقدر نادرست است که از ایشان بدور و یا گویا دستکم در حالت خستگی بیش از اندازه ایراد شده است. زیرا دنباله منطقی در آن یافت نمیشود. اینجانب و هر انسان بی تعصبی با بخشهایی از سخنان ایشان موافق است. ریشه بسیاری از باورهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی حاکم امروز، در روزگاران کهن است. در بسیاری موارد اگر خوب بنگریم تنها نامها تغییر کردهاند و ماهیت بدون تغییر یا با تغییرات اندک باقیمانده است. اما اگر امروز ما تشنهایم باید نان سفره خود را بدور بیندازیم؟! داشتههایمان را هم از بین ببریم؟ یا دنبال آب برویم؟! همان اندازه که شونیزم ناپسند و زشت است، از خودبیگانگی و شیفته دیگران بودن و هیچانگاری خود نیز درست نیست. افتخار به هویت ایرانی منافاتی با افتخار به نیکوییهای کل تمدن بشری از اینکاهای سرخپوست گرفته تا ژاپنیهای شرق دور ندارد.
تجدد ایرانی گونهای رنسانس است و رنسانس یعنی زایش دوباره. زیرا اروپاییها میخواستند دوران تمدن یونانی و رومی را دوباره پدید آورند. ما همه گونه تجدد داریم به فراخور فرهنگ، زمان و مکان جغرافیایی و غیره. ژاپنیها هم دوران تجدد خود را در دوره ناصرالدینشاه آغاز کردند. دارالفنون ژاپنی چندین سال بعد از دارالفنون امیرکبیر بازگشایی شد، اما ما امیرکبیر خود را کشتیم. آنان نکشتند! موانع توسعه و تجدد گویا در ایران سفتتر و سختترند که باید به درستی شناخته شود.
ما شوربختانه بین شونیسم و خودزنی افراطی میغلتیم. در اوج اقتدار ظاهری نام دریای پارس را دریای عمان میگذاریم و نام دریای کاسپین را دریای خزر(نامی که روسها ساختند) که در درازای تاریخمان سابقه نداشته است. سپس از جعل کردن نام خلیج و خلیج عربی به جای خلیج فارس ناراحتیم!! خودمان هر روز نامهای اصیل تاریخی و فرهنگی خود را بدور میریزیم اما هرگاه دیگران این کار انجام دهند فریادمان به آسمان بلند میشود در حالی که خودمان این تخم لق را میکاریم!
آیا باید عملکرد تازیان اموی و نژادپرستی آنان و نحوه اندیشه آنان را تأیید کنیم و با آنان بدعت نماییم؟ آیا عملکرد عباسیان مورد قبول ماست؟ پس باورهای دوستداران خاندان علیبنابیطالب را چکار کنیم؟ عملکرد امویان و عباسیان را نباید به تمامی پای تازیان نهاد و نباید به تمامی اسلامی دانست، هر چند که پدید آمدن اسلام منجر به روی کار آمدن ایشان و بوجود آمدن اعتماد به نفس در بین تازیان بادیهنشین شد. رفتار افشین با بابک به تمامی تقصیر خلیفه عباسی نیست. تقصیر خودمان است. از ماست که بر ماست. اگر بقول شما ایرانیان بارها دین خود را تغییر دادند، لیکن همه این ادیان و باورها داخلی بوده است. در مورد اسلامیت و ایرانیت سخن بسیار است و در این مورد کتابهای بسیار نگاشته شده است و در قالب این نوشتار نمیگنجد.
ایشان وجود تمدنی باشکوه در ایران پیش از یورش تازیان را یکی از بزرگترین دروغهای تاریخی دانستهاند! معماری و شهرسازی، راهسازی، سامانههای سدسازی و آبیاری، پرورش اسب و اسب سواری، پرورش قاطر به عنوان نخستین تجربه ژنتیکی بشر، شناخت و ساخت کاهگل به عنوان نخستین کامپوزیت در جهان، زبان، خط، ادبیات، گرامیداشت روزهای ویژه و برگزاری جشن، گاهشماری و ساخت ساختمانهایی برای این منظور، ایجاد سامانههای اداری و دیوانی و مالی از جمله ضرب سکه و هزاران دلیل و آثار باقیمانده از آنها هنوز مستندات کافی محسوب نمی شود! آفتاب را ندیدن دلیل وجود نداشتن آن نیست شاید خدای ناکرده اشکالی در دستگاه بینایی باشد.
این سخنان شوربختانه همزمانی دارد با آبگیری سد سیوند برای به زیرآب بردن تنگه بلاغی یعنی یکی از مخازن تاریخ این سرزمین از دوران سنگی و نوسنگی تا دوران قاجاریه بویژه دوران هخامنشی. این تنگه در همسایگی پاسارگاد قرار دارد و آبگیری آن به نخستین پایتخت شاهنشاهی هخامنشی و پارسه(تخت جمشید) نیز آسیب خواهد رسانید. از این همه آثار، ایشان تنها از تخت جمشید یاد میکنند و به نقل از تمامی مورخان که معلوم نیست چه کسانی هستند که تاکنون خبری از آنان نشنیده بودیم، - جز آقای پورپیرار با کتاب دوازده قرن سکوتشان – آن را ساخته رومیها میدانند که در آن روزگاران هنوز در صفحه گیتی وجود نداشتهاند. ایشان کتابهای مورخان و دانشمندان یونانی همزمان با هخامنشیان مانند هرودوت و گزنفون و فیثاغورث و .... را هم بزرگترین دروغ تاریخ میدانند!؟ اسکندر به توصیه نخبگان یونان کتابها و آثار نوشتهشده ایرانی را به یونان فرستاد و این کتابها به زبان یونانی برگردانیده و منبع علوم گشت.
همچنین ایشان گفتهاند: پیشرفت علم پزشکی بواسطه مسیحیانی بود که عقب نشینی کرده و در این منطقه ماندگار شده بودند. اینان به مسیحیان معروف نبودند ایشان رومی بودند آیین مسیحیت در آن زمان هنوز به عنوان دین رسمی در روم نبود و اگر اعلام شده بود پیروان فراوانی نداشت و همچنان در حال شانهزنی با آیین میترائیسم و باورهای آن بود. جنگهای ایران و روم آن روزگار جنگهای دینی بین زردشتی و مسیحی نبود و آن را نباید همچون جنگهای صلیبی نخستین سده هزاره دوم مسیحی محسوب نمود. رومیها اگر میخواستند عقبنشینی کنند به سمت روم میرفتند نه جندیشاپور که در کنار دزفول امروزی و در دل ایران دوره ساسانی بود.
هیچ شکی نیست که ایرانیان از دانش و هنر تمامی مردمان آن روزگار استفادهها بردند. آنان در پارهای زمینهها نوآور و در پارهای زمینهها توسعهدهنده (Develop) بودند. ساخت گنبد از نوآوریهای ساسانی است که بعدها به طور مشخص در معماری ایرانی دوره اسلامی بویژه برای ساخت مساجد از آن استفاده کردند. شبستان که بعدها در دوره اسلامی به صورت یکی از بخشهای ضروری مساجد در آمد در واقع تغییر یافته تالارهای آپادانای معماری هخامنشی در دوره ساسانی است که در آن سقفهای چوبی جای خود را به طاق ضربیها با حفظ ستونهای بلند پرشمار داد. ایشان اشاره خوبی به مانی کردهاند که خوشبختانه در چند روز گذشته توسط دكتر ابوالقاسم اسماعیلپور استاد دانشگاه شهید بهشتى درباره آثار مانوى در تازهترین نشست كتاب ماه ادبیات و فلسفه، روز سه شنبه بیست و پنجم امردادماه روشنگری با ارزشی کردند. (دوشنبه 7 شهریور صفحه اندیشه روزنامه شرق به نقل از بیبیسی) آثار و کتابهای مانوی بسیاری در آسیای مرکزی- که امروز در خاک کشور چین و جمهوریهای تازه به استقلال رسیده میباشد- پیدا شده است. حتی امروزه نیز بسیاری از باورهای مردمان بالکان و حتی اروپای مرکزی ریشه در آیینهای ایرانی مانوی و مهرپرستی دارد. کریسمس شب یلدای ایرانی است. چه کسی نمیداند که حکمت خسروانی یا اشراق سهرودی دنباله میترائیسم است. این همه کتابهای به خط و زبان پهلوی موجود مانند دینکرد، وندیداد و ... پس اوهام است که در آن همه علوم زمان خود را از حقوق، پزشکی و نجوم و .... برای ما به یادگار گذاردهاند در حالی که بسیاری از آنها متاسفانه سوزانده شد.ایران امروز تنها قسمتی از گستره بزرگ ایران فرهنگی است که شامل فرارود آمودریا، هندوکش، بلوچستان، قفقاز، میان رودان و آسیای صغیر است و این یک واقعیت فرهنگی تاریخی غیر قابل انکار است و نباید آنرا با یک اندیشه شونیستی ضد انسانی و ضد بشری آمیخت. زیرا فرهنگ و دستاوردهای فرهنگی بشری فارغ از گوناگونی نژادی و زبانی و گویشی و دینی را باید پاسداری کرد و گرامی داشت. بنابراین دستاوردهای هندوان و تازیان و ترکان و اروپاییان و چینیان و غیره همه دارای ارزش هستند. ما از همه اثر گرفتیم و بر دیگران اثر گذاشتهایم. در این جایگاه سلجوقیان ترکمن که سالهای بسیار بر ما حکومت کردهاند واقعیت تاریخی ما هستند و خصایل انسانی و کارهای بزرگ خواجه نظام الملک و حسن صباح که با هم دشمن بودند برای ما ارزشمند و کارهای زشت آنها از نظر ما ناپسندند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!