برگهای تقویم را كه ورق میزنیم 14 تیر در برابرمان ظاهر میشود با دو كلمه توضیحی كه آن را از بقیهی روزها جدا میكند: روز قلم؛ شاید اگر با دیدن نام "قلم" خونی در رگی نجوشد و قطره اشكی از چشمی فرونریزد قطعاً حسرتهایی تازه میشود و آهی از دلی برمیآید. این روزها شاید غمبارترین سخن، حكایت اهل قلم باشد كه یكی از پرچمدارانش، دار خویش بر دوش گرفت و به میان اشباح تاریكخانه رفت و امروز در پای همان قلم كه دار مجازاتش شده است آرام آرام فرو میریزد و پر پر میشود. برای آنان كه در فضای سه سال نخست تولد دوم خرداد تنفس كرده باشد رایحهی خوش بهار دلكش مطبوعات از جنسی دیگر است. خاطرهای است كه انگار در هزار توی این حوادث روزمره گم شده است. ندایی است كه در پس زمان، تنها به گنگی و ابهام، ما را به خود میخواند. اما آن بهار شیرین نیز چونان تمامی بهاران این ملت زودگذر بود . امروز 14 تیر 84 است، سالها از آن دوران گذشته است اما نه قلم بر زمین مانده و نه قبیلهی قلم خالی شده است. گذشت زمان سربرآوردن نسلی نو از نویسندگان را باعث شد كه اگر چه دامنهی نفوذی محدودتر دارند اما به سهم خویش در رنج و درد قلمبدستان شریك شدهاند. نسلی كه به "وبنگاران (روزنامهنگاران اینترنتی)" شهرت یافتهاند.
فضای سایبر اما همچنان در بهت و حیرت نتایج انتخابات ریاستجمهوری گرفتار است. گروهی از وبلاگهای فعال در عرصهی انتخابات پس از سوم تیر، سكوت كردهاند و گروهی دیگر عملاً قلم را بر زمین گذاشتهند و صبر و انتظار پیشه كردهاند. مرزهای "ترس و وحشت" و "احتیاط و نجابت" امروز مخدوش شده است. در این میان وبلاگهای نویسندگان دور از وطن و نیز مستعارنویسان كمتر رنگ سكوت به خود گرفتهاند زیرا آنان بهنسبت نویسندگان شناختهشدهی ساكن ایران راحتتر قلم میزنند. ابهامهای نهفته در رویكردهای دولت تازه نسبت به وبنگاران، دلیل اصلی انفعال بخشی از وبلاگشهر است. اما آیا قرار بود نوشتن یا سكوت نویسندگان تابعی از نگاه دولت حاكم بر ایران باشد؟ اگر چنین باشد باید نتایج انتخابات را به فال نیك گرفت كه موجب شفافیت بخشی از وبلاگشهر شد و به پالودهشدن چندبارهی این فضا كمك كرد.
اما سوی دیگر واقعیت نیز گفتنی است. بهترین تحلیلها و نقدها در این مدت تنها در فضای سایبر امكان ظهور یافته است. بخشی از وبلاگستان به مسؤولیت اصلی خویش (به زعم خود) در برابر جامعه اشراف كامل دارد. درست به همین سبب در یكی از بدترین شرایط سیاسی-اجتماعی كه بسیاری از نیروهای فعال جامعه به كام انفعال یا انزوا كشیده شدهاند درعمل این وبلاگشهر است كه همچنان با نفسهای عمیق فكری، پیكرهی اندیشهورزی را زنده نگاه داشته است. اما آیا فضای عمومی وبلاگشهر نیز چنین است؟ یقیناً خیر! وبلاگستان فارسی امروز در تعلیق فرو رفته است. صبر و انتظار واژهی مؤدبانهای برای ترس و وحشت شده است. ترسی كه زاییدهی جهل است: جهل و ناآگاهی و بیاطلاعی از آنچه بر سر دنیای سایبر خواهد آمد و بر سر فعالان این عرصه، همانها كه به "وبلاگنویس" مشهور شدهاند؛ واژهای كه در ذهن برخی، مترادف "زندانی" است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!