پیش از این در یادداشتی به بررسی گزینهی تحریم پرداختم. در فاصلهی انتشار آن مطلب تا كنون چند تحول عمده روی داد. اول آنكه دكتر معین رد صلاحیت شد و سپس در عرض كمتر از 24 ساعت صلاحیت خود را بازیافت. دیگر شكی باقی نمانده است كه آنچه روی داد سناریویی برای تهی ساختن تمام آن چیزی بود كه معین بدان میبالید: "مخالفت با حكم حكومتی". تأئید دوباره او بسان سنگی كه در مردابی فرو افتد، چندپارگی حاكم بر اصلاحطلبان - به معنای اعم كلمه- را دو چندان كرد و آرایش نیروها را به طرز شگفتی درهم ریخت. كمتر كسی اما به این نكته اشاره كرد كه حكم حكومتی-اگر از لحاظ حقوقی نامهی رهبری را حكم حكومتی بدانیم- نه خطاب به معین كه خطاب به شورای نگهبان بود و معین هیچگاه تعهدی در برابر گردن نهادن دیگر نهادها به چنین دستوری نداده بود. معین اما با صدور بیانیهی صریح خویش كه با راهكارهائی كاملاً عملی همراه بود، توپ را به زمین حریف برگرداند و بازی را وارد مرحلهی بعدی كرد. اكنون چند گروه مشخص در میدان انتخابات در برابر هم ایستادهاند:
1- هواداران هاشمی و قالیباف:
بخشی از جامعهی خسته از تنش و التهاب سیاسی و رنجور از ناامنی اقتصادی كه آن را یكسره محصول نزاعهای سیاسی میداند رو به سوی "اسطورههای اقتدار" نهاده است. هاشمی و قالیباف هر یك نمادی از اقتدارند. اقتداری كه بسیاری در عطش آن میسوزند. با درك همین نیاز است كه قالیباف خود را "رضاخان حزباللهی" مینامد و هاشمی كلید رابطه با آمریكا را در لای مشت خویش میفشارد و برق چشمان ایرانیان را به نظاره مینشیند و درست در همین نقطه است كه برخی از اصلاحطلبان دیروز با تحلیلی سراسر خطا از رویاروئی "هاشمی و رهبری" او را تنها حریف لایق این میدان معرفی میكنند. این گروه میپندارند هاشمی تنها كسی است كه می تواند در برابر رهبری بایستد غافل از آنكه چنین رو در روئی هرگز اتفاق نخواهد افتاد و حتی اگر چنین شود كسی كه از این جدال مغبون و شكستخورده بازمیگردد مردم ایران هستند نه یكی از طرفهای درگیر. این نزاع حتی اگر اتفاق افتد جز حول محور منافع شخصی و محفلی نیست، تنها رهاورد این نبرد خیالی، دودی است كه نصیب چشمان خطاكار تحلیلگران امروز میرود.
2- حامیان تحریم:
اگر از گروهها و جریانهای فكری كه به سنت گذشته، انتخابات را تحریم میكنند بگذریم در برابرمان گروههای دیگری میماند كه در سالهای اخیر به ویژه پس از انتخابات شوراها راه مبارزه برای آزادی و دموكراسی را در تحریم دیدهاند. راهكار اصلی این گروه تبدیل تحریم به جنبشی فراگیر و پایدار است كه مشروعیت مردمی نظام را هدف بگیرد و با خالی شدن پشتوانهی نظام، خواستهای خود را به كرسی بنشاند. اصلیترین خطای محاسباتی این گروه، ناتوانی از تشكیل جنبشی فراگیر با محوریت تحریم است. در واقع از آنجا كه در ایران چهار نوع انتخابات مختلف برگزار میشود (مجلس، شوراها، ریاست جمهوری و خبرگان رهبری) كه برای دو مورد اول همواره شهرهای كوچك شاهد مشاركت عمومی بالا و برای آخری كل كشور شاهد بیتفاوتی صنفی –نسبت به حزب صنفی روحانیت- است جنبش تحریم، گفتمانی فراگیر ایجاد نمیكند كه بتوان به كمك آن گام بعدی را –كه تاكنون نه اعلام شده و نه راهكاری اجرائی برای آن پیشنهاد شده- آگاهانه برداشت.
3- هواداران دكتر معین:
نقطهی عطف حركت دكتر معین بیانیهی او بود كه در پی برگزاری نشست هواداران او از سراسر كشور در تهران صادر شد. در آن بیانیه بر نكاتی انگشت گذاشته شده بود كه در تاریخ جنبش اصلاحات بینظیر است. استفاده از تمامی كسانی كه در این سالها متحمل رنج و زندان و حقكُشی شدهاند و از حقوق اجتماعی خویش محروم ماندهاند گام كوچكی نیست. سخن بزرگی است كه نشان میدهد اصلاحطلبان حكومتی حداقل به بخشی از خطاهای خویش پی بردهاند. این بیانیه آشكارا مرز میان آنان و روحانیون مبارز را پررنگتر كرد و این نیز نكتهی مثبتی است كه سرانجام روزی این فرزندان باید سر از اطاعت تشكل مدعی پدری برمیتابیدند و آن روز فرا رسیده است. گام دوم پس از آن بیانیه، پیوستن راندهشدگان دیرین نظام به جریان انتخابات بود. حمایت نهضت آزادی و نیروهای ملی-مذهبی از معین از پدیدههای نادری است كه نباید دست كم گرفته شود زیرا این نخستین بار است كه مخالفان قانونی نظام و جریان اصلاحطلب درون حاكمیت طی یك توافق مشخص و مدون، به یك نقطهی مشترك میرسند. در واقع حتی اگر معین پیروز میدان نشود گامهائی كه نیروهای سیاسی در این كارزار برای همكاری و همدلی بسوی یكدیگر برداشتند ماندگار خواهد شد.
آرایش نامزدهای انتخابات به گونهای است كه اولاً شركت در انتخابات را گریزناپذیر میسازد زیرا فردائی به غایت تاریك در پس انتخاب هاشمی یا قالیباف در انتظار ایرانیان است كه گمان نمیكنم برای این ادعا نیازی به اقامهی دلیل باشد و در ثانی گزینهای چون معین را با امتیازی غیرقابل مقایسه با سایر كاندیداها در صدر مینشاند.
اما تمام هواداران معین به بخشی از بدنهی جنبش اصلاحات و نیروهای ملی-مذهبی محدود نمیشود. در این دایره گروه دیگری نیز وجود دارد: سكولارها؛ اكنون میتوان از جدائی دین از سیاست دفاع كرد اما فرایند عرفی شدن دین و سیاست را در عصر دولت معین پیگرفت، میتوان خط امام را مفهومی به تاریخ پیوسته خواند اما این انتقاد را در عصر دولت معین كه خود بیش از تمام یارانش خط امامی است مطرح ساخت. میتوان با معین مخالف بود اما اطمینان داشت كه تنها در زیر سایهی دولت معین میتوان انتقاد از دولت و حاكمیت را آشكارا بیان كرد. میتوان معین را برگزید و مباهات كرد كه او نخستین دولتمردی است كه در عصر فراموشی آرمانهای اولیهی انقلاب و فرونشستن غبار جنگ قدرت در نخستین سالهای پیروزی، با منتقدان قدیمی پشت یك میز مینشیند و "همراه" میشود. معین شعار خاتمی را عملی ساخت آنجا كه میگفت: "معاند را به مخالف و مخالف را به موافق" تبدیل كنیم با این تفاوت كه او "مخالف را نیز منتقد و هممسیر میشناسد" و سرانجام انتخاب معین گامی دیگر برای تحقق حاكمیت دوگانه و نگهداشتن استخوان لای زخمی است كه در فرجام كار باید به سود اصلاحطلبان درمان شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!