دكتر عباس میلانی در پیشگفتار كتاب «تجدد و تجدد ستیزی»، تجدد را همزاد انقلابی علمی معرفی میكند و آنگاه مقالهنویسی را مولود و نمود تجدد میخواند، او در ادامه مقالهنویسی را ملازم فردگرائی معرفی میكند كه خود زائیده و زایندهی تجدد است. نویسنده برای ادعای خویش به تغییر شیوهی تبادل افكار و نتایج پژوهشی اهل تحقیق، پس از آغاز عصر نوزایش و تجدد اشاره میكند كه باعث شد ساختار گفتگو و نگارش از كلیگوئی و كتابنویسی به مقالهنویسی و نكتهیابی جزئیات تغییر شكل دهد.
با اشاره به چنین واقعیتی است كه میتوان به مقایسهی نوشتههای بسیاری از نویسندگان ساكن ایران با نویسندگان غربی یا تربیتیافتگان مكتب فكری آنان نشست. اگر چه از آغاز انتشار نخستین روزنامهی ایرانی بیش از صد سال میگذرد و ایرانیان جنبش تاریخی مشروطیت را در پی آشنائی با دنیای غرب در كشور خویش تجربه كردهاند و نخستین عصر طلائی مطبوعات ایرانی در همین دوره به وقوع پیوسته، اما آنها همچنان در بیان آنچه در ذهن خود دارند با دیوارهای سنگین تكلف و پُرگوئی و حاشیهروی و قلمفرسائی بیدلیل دست و پنجه نرم میكنند.
حتی تجربهی دو عصر طلائی دیگر برای مطبوعات ایرانی (آغازین سالهای پیروزی انقلاب اسلامی و سالهای پس از دوم خرداد) نیز نتوانست برای چنین درخت آفتزدهای درمانی بیابد. از اتفاق، تداوم نیافتن این دورانهای طلائی خود به قطع روند آگاهیبخشی تاریخی انجامید كه به نوبهی خویش حاشیهرویهای كسالتآور بسیاری از نوشتهها در بازگوئی حوادث تاریخی را توجیه میكند.
هنوز در نگاه بسیاری، نویسندهی توانا نویسندهای است برخوردار از نثری زیبا و كلامی شیوا و نوشتاری بلند و توصیفهای دلپسند. تنها نكتهی منفی چنین نوشتههائی آن است كه خوانندهی بختبرگشتهی جستجوگر، سرانجام پس از تلف كردن عمده وقت خود، از جان كلام نویسنده سردرنمیآورد و ناچار میشود یا به بارخوانی نوشته بپردازد یا به ناتوانی و كندذهنی خویش در برابر یك نویسندهی چیرهدست لعنت بفرستد و مطالعهی مقالهی دیگری را بیآغازد.
اگر گفتهی دكتر میلانی را بپذیریم كه «عقل و زبان سالم ملازم یكدیگرند و زبان نه صرفاً وسیلهی بیان تفكر كه جزئی از ذات خود تفكر است» آنگاه بایسته است كه به علل رواج چنین سبك نوشتاری پرداخته و راه چارهای برای آن یافته شود. در نگاه اول میتوان پریشانحالی ذهن نویسندگان یا ناتوانی آنان در تحلیل رویدادهای تاریخی را به عنوان دلیل چنین رویكردی ذكر كرد. اما تمام واقعیت غیر از این است. جامعهی استبداد زدهی ایرانی كه سالها طعم اختناق را چشیده، آموخته است كه هر سخن و نكتهی نغز را در صد لفافه و لعاب به مخاطب عرضه كند. مخاطب نیز در گذر از قرنها حكومت سرنیزه، به خوبی پیام پنهان یك بیت شعر یا حكایت كوتاه را درك میكرده است. اما ماندگاری این شیوه با پیچیدگیهای حوادث امروز و كمحوصلگی و شتابزدگی زندگی مدرن همخوانی ندارد.
خوانندهی امروز كه در عصر انفجار اطلاعات و اخبار به دنبال تحلیل حوادث و موشكافی پیوستگی وقایع مختلف میگردد، زمانی برای درآویختن با عبارات پیچیده و كلمات دوپهلو و صدمعنا ندارد. از این گذشته طبع بیهمت نویسندگان و ذات رفاهطلب ایرانیان نیز هر دو به این بیماری دامن میزنند و آن را استمرار میبخشند. بیشتر مقالهنویسان ایرانی نوشتههای خود را با بازگوئی حوادث گذشته آغاز میكنند و البته گاه گریزی هم از آن نیست زیرا حافظهی ایرانی نه آن وقایع را به یاد میآورد (زیرا روند اطلاعرسانی افت و خیزهای فراوانی داشته است) و نه تحلیلی منصفانه و فارغ از تبلیغات ایدئولوژیك و متعصبانه به دست او رسیده است. از این رو نویسندگان ما بیش از آنكه تحلیلگر و پژوهشگر باشند روایتگرند و قصهگو و مناسب گذران وقت!
برای مثال كافی است نوشتههای محمد قوچانی را در كنار نگاشتههای احمد زیدآبادی نگاه كنیم و یا نوشتههای بیشتر نویسندگان دور از وطن را با اكثر قلمبدستان ساكن ایران قیاس كنیم. گروه نخست در هر یادداشت یا مقاله یكراست به سراغ موضوع مورد نظر میروند و با نگارش نكات و دلایلی روشن و واضح، به تحلیل موضوع مورد بحث میپردازند. در مقابل گروه دوم آنچنان به پر و پای موضوع، شاخه و برگ میچسبانند كه تنهی درخت در میان حاشیهگوئیها گم میشود و خواننده در این میان، سرگردان و سرخورده رها میشود. حتی فراتر از مقالهنویسی میتوان از كتاب آگاهندهای چون «سقوط اصفهان» یاد كرد كه مثال آموزندهای است از نثر ساده و روان در كنار تحلیلی عمیق و پرمعنا آنهم در قالب صفحاتی اندك.
بر سیاههی عللی كه در بالا ذكرش رفت میتوان به ناآشنائی گروهی از نویسندگان، با ساختار مقاله و گزارش مدرن نیز اشاره كرد. این گروه در كنار كسانی كه یكسره خود را اسیر قالبهای مرسوم میكنند و آنچنان در چنبرهی فُرم گرفتار میآیند كه از بازشكافی اصل موضوع درمیمانند به نوبهی خود به گسترش زبان غیر قابل فهم و بیمحتوای رایج امروز كمك شایانی كردهاند. آموزش ساختارهای مقالهنویسی مدرن و آگاهیبخشی مستمر تاریخی-تحلیلی كه امروز به مدد سایتها و وبلاگها و قابلیتهای فراوان آنها به سهولت انجامشدنی است یكی از بهترین راههای برونرفت از این وضع اسفبار است.
در همین زمینه:
● تفاوت روزنامهنگاری سایبر و مكتوب به قلم مسعود برجیان
● سقوط روزنامهنگاری به قلم مجید زهری
● از فرهنگ شفاهی تا فرهنگ مكتوب و مدرن به قلم مجید زهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!