در میان اهالی این شهر، گروهی خط قرمز پررنگی میان این دو انسان كشیدهاند. گروهی از بام تا شام در دنیای حقیقی به دنبال درد نان هستند و شامگاه به خلوت خویش پناه میبرند تا جامهی آن انسان دیگر را بپوشند. این گروه هیچگاه این دو فضا را با هم نمیآمیزند، در هیچ گردهمائی وبلاگی شركت نمیكنند، چهره و نام خود را پنهان میكنند و از هر چه رابطهای میان این دو انسان برقرار كند میگریزند. در مقابل گروهی این دو انسان را در یك كالبد جمع كردهاند. میان شخصیت حقیقی و مجازی این گروه هیچ تفاوت و مرزی وجود ندارد جز "ابزارهای متفاوت ارتباط" و "نمودهای حضور و فعالیت" كه جزئی از طبیعت این دو فضا است. گروهی نیز میان این دو نفس میكشند و با نسبتی متفاوت خود واقعی و مجازی را درهم آمیختهاند.
چون تمام پدیدههای انسانی البته هیچ حكم "كلی"و "وبلاگشمول" بر این فضا جاری نیست و نمیتوان در قالب چند جمله، تعریفی جامع از این پدیده و انسانهای ساكنش ارائه كرد. نیمی از آفتهائی كه وبلاگستان را مبتلا كرده است در سرشت این فضا نهفته است! سرشتی كه "مجازی" بودن، "نادیدن خالق اثر" و در فرجام كار "بیاعتمادی"، بخشی از عناصر مهم آن را تشكیل میدهند و یكی از آن آفتها "ایمیلهای افشاگرانه" نام دارد!
آفت "افشاگری از راه ایمیل" پدیدهای است كه پارهای فعالان این عرصه با آن روبرو شدهاند. فرستنده ایمیل برخلاف افشاگری عمومی در نظرخواهیها یا وبلاگ، با لحنی دلسوزانه و از سر دوستی، به ترور شخصیت میپردازد. ضمیر ناخودآگاه بیشتر انسانها نیز مستعد پذیرفتن چنین سخنانی است. تنها كافی است فرستندۀ ایمیل با چند جمله، آبرو و پیشینه یك نفر را بر باد دهد و در پایان با جمله "نمیتوانم بیشتر از این موضوع را باز كنم" تیر خلاص را بر ذهن خوانندۀ انگشت به دهان مانده بزند!
اما آیا نادیدن وبنگاری كه در پس یك وبلاگ یا یك كالای اینترنتی نشسته است میتواند دلیلی برای داستانسرائی در وصف او و حملهور شدن بر او باشد؟ صد البته خیر! درست است كه این فضا "ناامن" و "غیر قابل اطمینان" است اما به همان اندازه دلیل و برهان برای كشف چهرۀ واقعی وبنگار نیز اندك است چرا كه دسترسی به بیشتر نویسندگان ممكن نیست مگر آنكه نویسنده یا صاحب یك وبلاگ، خود نشانههائی برای شناسائی خود برجای بگذارد. اینجاست كه دشواری امتحانی سخت پدیدار میشود.
بیشتر اهالی این شهر به حكم علاقمندی به اصل "هیچ كس مجرم نیست مگر آنكه خلاف آن اثبات شود" داد سخن میدهند و از حكومت و فرهنگ جامعه ناله سر میدهند كه:«آری، در این سرزمین، تنها بدلیل پوشیدن لباسی یا آراستن موئی یا گفتن كلامی انتقادی به یكباره انواع "تهمت و بهتان" بر سر انسان آوار میشود و تا به خود بیاید و قصد كند كه از حقوق پایمالشدهی خویش دفاع كند كوس رسوائی او را بر سر هر كوی زدهاند» اما همین گروه با دریافت اولین "ایمیل افشاگرانه" دستی زیر چانه میزنند و نگاه را به سقف میدوزند و تمام حس شیرین تیزهوشی و زرنگی را در ذهن آمادۀ خویش جمع میكنند و ناگهان هویت و شخصیت یك فرد نزد آنها میشكند و فرومیریزد و از فردا او "خائن و شارلاتان و دروغگو" لقب میگیرد. درد آنجاست كه نویسندگان پاكضمیری در این دام میافتند كه خود نام "اصلاح طلب" و "روشنفكر" بر پیشانی دارند و بنیان نظر و نقدشان "اصل برائت همه انسانها"ست. از اینجا سیكل معیوب و پایانناپذیری از افشاگریها شكل میگیرد و شایعه، قدرتمندترین رسانهی ایرانی، به كار میافتد. این آلودگی تا آنجا گسترش مییابد كه حتی وبنگارانی كه در یك قرار وبلاگی در كنار یكدیگر به گفتگو مشغولاند در لابلای كلمات و پستوهای ذهنشان به دنبال دلایلی میگردند تا به اثبات پیشفرض خود (احتمال خائن بودن طرف مقابل) بپردازند.
وقتی دنیای حقیقیِ فعالان مجازی، اینچنین دستخوش سوء ظن شود مگر میتوان توقع داشت كسانی كه از آمیختن دنیای حقیقی و مجازی گریزانند و یا ناتوان از حضور حقیقی هستند از این آفت در امان بمانند؟ وانگهی، مگر حضور و فعالیت یك وبنگار برای كشف اسرار دیگران است؟ اگر علت حضور در این میدان، گفتگو و نقد اندیشه و آموختن است و دستمایهاش خواندن و اندیشیدن و نوشتن، دیگر چه تفاوتی میكند كه نویسنده با كدام شخصیت خویش قلم میزند؟ هر انسانی در این دنیای مجازی (مانند دنیای حقیقی) باید مرز دوستی و رفاقت و صمیمیت میان خود و دیگران را به روشنی بشناسد و رابطهی خویش را متناسب با هدف حضور در این میدان تعریف كند كه اگر جز این باشد ممكن است در شناخت دوست و دشمن به خطا رود و پشیمانی را نصیب برد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!