۱۳۸۴/۰۱/۰۴

گنجی و رنجی مدام

از روزهای پیش از عید كه دكتر مهاجرانی یادداشتی به یاد اكبر گنجی نوشت هر روز این ایام نوروز را با یاد او سپری كرده‌ام. اولین بار نام او را در مجله وزین و پرمحتوائی كه منتشر می‌ساخت دیدم. او و بسیاری از نویسندگان آن مجله، بعدها در روزنامه‌های دوم خردادی به روشنگری پرداختند و در میان نخبگان ایرانی نامی شدند. از آن جماعت اهل قلم، بیشترشان امروز یا در چهار گوشه جهان آواره‌اند یا در كنج انزوای اجباری، شمشیر قلم‌شان در غلاف سكوت می‌پوسد؛ "نگاه نو" در كنار "كیان" محل گردآمدن روشنفكران و نخبگان بود. پایه‌های تئوریك جنبش دوم خرداد (اگر بتوان آن را جنبش یا حركتی اجتماعی نامید) در همانجا ریخته شد. مقالات و یادداشت‌های آن مجله هنوز پس از گذشت این سال‌های پر فراز و نشیب، خواندنی و قابل تامل‌اند. چنان كه نوشته‌های روشنفكران عصر مشروطه چنین‌اند! وقتی وضعیت امروز را اینچنین می‌بینم از تكرار پاره‌ای سخنان، هراس به دل راه نمی‌دهم و به این بهانه كه سال گذشته یا چندی پیش به اشاره‌ای، سخنی را بر صفحه كاغد نقش كرده‌ام از بازگفتنش طفره نمی‌روم. مگر مغز و هسته‌ی تحلیل تاریخ ایران را واژه "تكرار" تشكیل نمی‌دهد؟! بگذریم.
او بیش از تمام زندانیان مشابه رنج مدام زندان را تحمل كرده است، از درون سلولش "صدای سرفه‌های تاریخ" می‌آید و باز هم با این همه رنج و درد از شاداب‌ترین زندانیان است. از این نظر در میان زندانیان كم‌نظیر است. جز این هم نباید باشد. چنین نویسنده‌ای كه با آگاهی تمام، قلم را در دست گرفت و رازها و اسراری را افشا كرد كه هیچ‌كس، آری هیچ‌كس جرات بازگوئی آنها را به خود نمی‌داد مگر می‌تواند در تمام لحظاتی كه مشغول نوشتن و نورافشاندن بر تاریك‌خانه‌ها بود از فرجام كار بی‌خبر مانده باشد؟ آیا جز این است كه او می‌دانست نوشتار او "بازی با مرگ" است؟ گنجی در تمام دورانی كه با شور و شوق می‌نوشت به "عهد ازلی قلم" می‌اندیشید. او "نقش تاریخی" خود را در پیشبرد جنبش دموكراسی‌خواهی ایرانیان، تمام و كمال انجام داد، همین است كه امروز اینگونه آرام و خُرسند است.
گنجی قیمت و بهای این زندان را نیك می‌داند. كسی كه "رسالت تاریخی" خود را به درستی شناخته و "صلیب مرگ" خویش را بر دوش كشیده خوب می‌فهمد این زندان و انزوا به كدام بهانه و علت، در تقدیرش رقم خورده است و چه باك، وقتی رسالت تاریخی به بهترین وجه به انجام رسیده باشد و به جای گام‌های آهسته، جنبش اصلاحات با آن نوشته‌ها جهش‌ها كرده باشد. فایده دادگاه عبدالله نوری مگر جز گام‌های بلند جنبش اصلاحات و فرو ریختن دژ نفوذناپذیر بسیاری از تابوها بود؟ رویكرد ‌نسبتا عقلانی امروز حاكمیت ایران نسبت به مساله فلسطین جز وضعیت منطقه و فشارهای بین‌المللی، حاصل درهم شكستن خط قرمزهای مصنوعی و خودساخته در حوزه سیاست خارجی است. خط قرمزهائی كه عبدالله نوری در روزنامه‌ی خرداد آنها را درنوردید و در دادگاه از آن انتقادها، با شیواترین بیان دفاع كرد.
گنجی اما باز هم یگانه است. هم او، هم مخالفانش و هم مردم می‌دانند دلیل در بند افكندن او چیست. كنفرانس برلین و مضحكه حزب كمونیست كارگری و دیگر گروه‌ها در آن جلسه همه بهانه‌ای بیش نبود. حاصل آن همه كند و كاو و اشاره‌ی او شاید امروز تازگی نداشته باشد كه زمانه نو شده است و ذائقه‌ها دگرگون گشته و گشودن آن پرونده به قصد یافتن بانیانش چندان رغبتی در كسی ایجاد نمی‌كند اما حاصل كار در تاریخ معاصر ایران بی‌نظیر است. اثبات سر برآوردن خشونت‌بارترین اعمال از قلب منحرف‌ترین قرائت‌ها از دین و دریدن چهره عریان تزویر، یادگار كوچكی در تاریخ روشنفكری ایران نیست.
نام گنجی اما دل‌ها را پر از حسرت می‌كند، بار دیگر كتاب‌هایش را ورق می‌زنم. آه حسرت در هوا می‌پاشم و غبار غم چهره‌ام را درهم فرو می‌برد. به مقاله‌هایش چشم می‌دوزم. گوئی نمی‌توانم باور كنم روزگاری نه چندان دور، در این سرزمین، مقاله‌هائی بر این سبك و سیاق منتشر می‌شد و آتش بر جان هر شوریده‌ای می‌زد، هم درباره پرونده قتل‌های زنجیره‌ای و هم در نقد محافظه‌كاران و بیش از همه آنجا كه ریشه‌ی فرهنگ تاریخی این خاك را به تیغ قلم از پیرایه‌ها می‌زدود و چقدر در این راه بی‌پروا بود. به راستی كه عنوانی برازنده بر كتاب‌هایش نهاده است: آسیب‌شناسی گذرا بر دولت دموكراتیك توسعه‌گرا. با دیدن چنین كتاب‌هائی است كه می‌گویم "حسرت" و "تكرار" دو واژه كلیدی تحلیل شكست‌های ایرانیان است؛ حسرتی بر گذشته نوستالژیك و حسرتی بر آینده‌ی پیچیده در ابهام.
گنجی اما هنوز زنده است. هنوز در فضای "تفكر" نفس می‌كشد. انتشار "مانیفیست جمهوری خواهی" نشان داد گنجی با تمام رنج و انزوائی كه در آن گرفتار آمده باز هم به بازبینی راه رفته و موشكافی راه پیش رو همت گماشته؛ گنجی هنوز هم سوژه‌ساز است و پُر از شوریدگی كه اقتضای یك روح ناآرام جز این نیست. گنجی، گنجی عظیم در انبان حافظه تاریخی مردمان این سرزمین است. گنجی كه زمان نتوانست غبار كهنگی و روزمرگی و فراموشی بر سر و رویش بنشاند اگر چه با بسیاری از نام‌آوران تاریخ چنین كرد. و اكنون زمزمه مام میهن را می‌شنوم كه چون مادر حسنك وزیر مردانه می‌نالد: بزرگا مردا كه این پسرم بود ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!