شيوه سوگواري ملت ايران براي امام حسين(ع) را با تمامي انتقاداتي كه بر آن وارد است نميتوان يكسره "خود آزاري" ناميد. توصيف كلي چنين رفتارهايي ظرافتي خاص ميطلبد. نحوه برگزاري سوگواري هر ملتي ريشه در فرهنگ و تاريخ او دارد. به همين دليل مسلمانان خاور ميانه و مسيحيان اروپا به يك شيوه به سوگ نمينشينند. ميتوان به انتقاد نشست و از خشونتي كه در اين مراسمها رواج دارد مثنويها نوشت اما مگر قمهزدنها و به خونكشيدنها چند درصد سوگواريهاي ايرانيها را تشكيل ميدهد؟ نگارنده خود در شهري زندگي ميكند كه شهرستان نزديكش در كل كشور به قمهزني مشهور است. به حكم ديدههاي خود ميگويم تعداد جماعتي اينچنين بسيار اندكتر از چيزي است كه رسانههاي دنيا بازتاب ميدهند، جماعتي محدودند در محلههائي خاص؛
در ساليان پيش و در پي ممنوع شدن قمهزني در شهرستان يادشده، كار به زد و خورد مردم و پليس كشيده شد و جماعت خشمگين با فرياد "شاه حسين، حيدر" با قمههاي آخته بيتوجه به هشدار پليس به سوي مسجدها و محلهاي قمهزني روان شدند و كار به جائي رسيد كه در سالهاي بعد هيچ كس متعرض اين گروه اندك نشد. دليل شكست پليس در مقابل اين گروه همان بكارگيري ابزار زور و سركوب بود چيزي از جنس همان واژه "خود آزاري" و "رفتار بدوي" خواندن اين رفتارها كه نامي جز "بازي با عواطف" مردمان عادي ندارد. امسال هم از سر ناچاري آقاي قرائتي را به مراسم 22 بهمن فرستادند تا با لحني به ظاهر منطقي اما در واقع شكوهآميز و التماسگونه آنان را از اين كار منع كند.
اگر انتقاد از بر سر و سينه كوبيدن است پس تمام آنانكه در غم عزيزي از خود بيخود ميشوند به "خود آزاري" مشغولاند. مگر ميتوان به انساني كه گرفتار غم بزرگ فقدان عزيزي است امر و نهي كرد كه طبق كدامين الگو رفتار كند؟ رفتارهاي انساني را در اين موارد نميتوان به كلي با حكم "خود آزاري" محكوم كرد. چه انساني در فقدان عزيزي به ماتم نشسته باشد و چه به شوق سوختن در ميدان عشق حسين(ع) به عزاداري بپردازد در ميداني جز ميدان سوگواري بايد با او سخن گفت. همچنان كه با عاشقي شيفته كه حتي از جان براي معشوق ميگذرد نميتوان با منطق مباحثه كرد. بايد او را در جولانگاهي ديگر خطاب قرار داد آنهم نه با اين لحن و نه با اين واژهها؛ و اصولا او مخاطب اصلي ما نيست، او يا دل در گرو روحاني محله و كشور خويش دارد يا پيرو سنني است كه صدها سال است در اين سرزمين جاري است، تغيير سنن و آداب و فرهنگ يك قوم نيز يك شبه پديد نميآيد، همين است كه هرگز هيچ انقلابي قادر به تحقق وعده سعادت و خوشبختي ملت خود نشده است زيرا ساختار فرهنگ ملت فرصتي براي اصلاح و تغيير نداشته، تنها كلاهي رفته و تاجي نشسته؛
شكي نيست كه اين رفتارها اثر تبليغي وسيعي در جهان دارند و افكار عمومي دنيا را عليه ما بسيج ميكنند اما آيا شيوه انتقاد از اين رفتار آن هم توسط نخبگان جامعه اينچنين است؟ با صداي بلند فرياد زدن و خلق را به "خود آزاري" متهم ساختن كدام گره را خواهد گشود و دواي كدامين درد خواهد بود؟ منظور سخنم هم "واژه توصيفي" است و هم "نوع مواجهه"، وگرنه اين اصطلاح پُر بيراه نيست اما تنها در مورد قمه زدن و به خون كشاندن بدن عزاداران با زنجير و كارد و نظاير آن؛ قرار هم نيست وقتي جماعتي عامي (از نگاه ما) در برابرمان صف كشيدهاند، اعتقاد ريشهدارشان را اينچنين محكوم كنيم و با تندترين واژهها به جنگ اعتقادات مذهبيشان برويم زيرا بيترديد در مجاب كردن طرف مقابل شكست خواهيم خورد. در واقع توصيفهائي اينچنين روي ديگر سكه خطاي كساني است كه ميپندارند اگر تمام مفاهيم مدرن را از دل اسلام بيرون بكشند و برايشان سندي تاريخي-مذهبي دست و پا كنند كار اصلاح فرهنگ ملت جلو خواهد رفت.
اينجا ديگر مجال فلسفهبافيهاي نخبهگرايانه و روشنفكرمآبانه من و شما نيست. از اقليت خودنمائي كه به سودائي جز عزاداري، پاي در اين محافل مينهند بگذريم. اكثريت شركتكنندگان، حداقل در شركت جستن در اين مراسم صادقاند. به قضاوت تاثير اين سوگواري در فرداي زندگيشان نيز نمينشينم كه قادر به صدور حكمي كلي نيستم. نفس برگزاري چنين مراسمي هم ربطي به پيشرفت و اصلاح فرهنگ مردم ندارد كه آنرا با صفت "شيعه گري" محكوم كنيم. نيز ميدانيم هيچ كس به گريهي ما نيازي ندارد و اين مراسمها تنها براي يادآوري و درسآموزي است.
روشنفكر اگر جهان را دگرگونه ميبيند و دگرگونه ميخواهد و اگر الگوهاي رفتاري جديدي را ترسيم ميكند بايد پيش از هر چيز به واكاوي هسته بپردازد نه پوسته؛ او بايد به ريشههاي يك "ناهنجاري به هنجار تبديل شده" در جامعه بپردازد، بيآنكه با بركشيدن تيغ، "عامه" را بر مسند متهم رديف اول بنشاند و او را به شورش وادارد و كدامين اهل مطالعه است كه نداند فرجام شورش "عوام" جز به نفع مسندنشينان ضد پيشرفت نبوده است و اولين قربانيان اين شورشها، روشنفكران و آزاديخواهان و اصلاحجويان بودهاند؟ اين خطاي بزرگي است كه هنوز روشنفكران عرفي ايراني مرتكب ميشوند. نهاد مذهب با همه پيرايهها و خرافهها و شاخ و برگهاي انحرافي همچنان يكي از قدرتمندترين نهادهاي فرهنگي-تاريخي ايراني است و ناديده گرفتن آن تنها ناديدن "تمام واقعيت" است.
نفي ريشهاي مذهب چاره كار نيست. گام نخست آن است كه با قلم منطق به انتقاد از ريشهها بپردازيم. رويش اين الگوهاي به ظاهر غير امروزي مرهون همان ريشه هاست. با نقد ريشهها، اين رفتارها نيز موضوعيت خويش را از دست ميدهد و از رونق ميافتد و ديگر كسي ياراي ايستادگي در برابر فرهنگ و عرف نوين جامعه را ندارد. فتواي جديد آقاي منتظري كه حدود ارتداد را بسيار فراتر از دايره تنگ پيشين بُرد جز بر اثر انتقادها و بحثهاي منطقي روشنفكران و انتقادهاي روشنشان پديد نيامد. اين قلم منتقدان بود كه هر يك ضربهاي بر اين پيكره سنگين و فربه وارد ساختند و اينك به بار نشستن نتايجش را نظارهگرند. اين قلم، خود را در جبهه روشنفكران ديني نميبيند كه بخواهد نيش قلم را به جانب روشنفكران عرفي بگيرد اما نفي واقعيت جامعه و محكوميت يك جمع آنهم با چنين توصيفي، جز بُريدن از جامعه و بياثري كوشش اصلاحطلبانه و رماندن عامه حاصلي نخواهد داشت. اينچنين است كه حتي جواني كه به بسياري از دستورهاي معمولي اسلام چون نماز پايبند نيست و مي و مطرب را ممنوع نميداند، حسين(ع) را ستوني بيبديل و قابل اعتماد براي تكيه كردن ميبيند، هم او از اين "توهين" برميآشوبد كه او از عزاداري تنها بر سينه زدن را آموخته و به عشق حسين و به ياد مصيبتي كه بر او رفته گريستن را؛
"آزادي" چيزي جز آزادي مذهب و اعتقاد و عقيده نيست. آزادي نيز نه با نفي مذهب و يا حتي جلوههاي زشت و زيباي آن كه با تحولي در روح يك نسل پديد ميآيد. نسلي كه مرزي روشن ميان حريم شخصي و اجتماع ميكشد و ميآموزد حق ندارد هيچ اعتقادي را به اجتماع تحميل كند و باوري را نامحترم بداند، اينگونه است كه "خود آزادي" جلوهگر ميشود. آري، بار ديگر نگاهها به زيباترين دموكراسي جهان، دموكراسي آمريكائي دوخته ميشود، جائي كه مذهب و دموكراسي در مقامي برابر قرار دارند و با صلح، در كنار يكديگر زندگي ميكنند. مذهب به نام دموكراسي پس زده نميشود تا فرانسهي مهد دموكراسي ريشخند مردم جهان شود و دموكراسي به نام مذهب نابود نميگردد تا همه جهان عليه بنيادگراها بسيج شوند. روشنفكران ديني با تمام چالشهاي بزرگ تئوريك و عملي كه در پيش رو دارند اما هنوز با زباني نزديكتر به زبان ملت سخن ميگويند. در ميان دو تيغه متحجران مذهبي و روشنفكران لائيك، روشنفكران ديني و سكولارهاي مومن ايستادهاند. آينده ثابت خواهد كرد بخت اين گروه براي اصلاح جامعه با تمام نقصها، بيش از سايرين خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!