از گذشتههاي دور به ما آموختهاند دوست راستين را جز در موقع نياز نميتوان شناخت. تنها در هنگام بروز مشكل و دشواري است كه ميتوان دوستيِ رفيقي را آزمود و دريافت چقدر در ادعاي معرفت خويش، صادق است. امشب كه نگاهي به سايتهاي خبري و وبلاگهاي پرمخاطب انداختم جز چند يادداشت كوتاه كه آنها نيز با نگاهي متعجب، ناباورانه از خبر دستگيري آرش سيگارچي خبر داده بودند مطلبي نديدم. بياختيار درد كهنه باز در سينهام زنده شد. دردي كه به سدي عظيم در برابر پيشرفت جوانان تبديل شده است. جوان ايراني مجبور است به جاي آنكه كالاي خويش را در ميدان رقابت عرضه كند و در مسابقهاي جوانمردانه پلههاي ترقي را طي نمايد از روابط ويژه با بُتهاي مشهور بهره گيرد. اين روالي است كه مبناي جدائيناپذير تمامي روابط انساني ايرانيان گشته است. حكايت اهل قلم نيز جزئي از اين ماجراست. اگر از قبيله مشهوران باشي هر سخنت خريداني دارد و موجها ايجاد ميكند و تحليلها در پي دارد. اما اگر صادقانه و بيپيرايه قلم بزني، اگر دقيقترين سخنان را بر زبان آوري و تيزهوشانهترين تحليلها را نيز ارائه كني باز محكوم ميشوي كه در سايه آنكه «دود چراغ خورده است» خود را پنهان كني و از اين حريم خارج نشوي كه حق «بزرگان» ضايع نشود و تو پابرهنه به ميان ميدان ندوي. احترام پيشكسوتان البته واجب است اما نه آنجا كه راه را تنها براي انديشهها و قلمهاي «سفارش شده» ميگشايند. پارسا صائبي از نويسندگان زبردست و عزيز وبلاگ وزين فانوس به نيكي جان كلام را و آنچه در ذهن نگارنده بود نوشتهاند.
امروز روز آزمون همه بزرگان وبلاگستان فارسي و دنياي مجازي ايرانيان است. سكوت نسبي رسانههاي خبري فارسي در مقايسه با بازتابهاي ويژهاي كه خبر دستگيري نويسندگان پيشين داشت سوالبرانگيز است. آيا پاداش استقلال سيگارچي از حوزههاي قدرت، بيمهري و بايكوت خبري است؟ آرش سيگارچي چه كم از اميد معماريان و روزبه ميرابراهيمي و حنيف مزروعي و سايرين دارد؟ تلخي ماجرا آنجاست كه از دستگيرشدگان پيشين، معدودي وبلاگنويس بودند و اين پرونده به هر دليل به نام وبنگاران تمام شد و برخي از آنها پس از آزادي، در دنياي وبلاگ گام نهادند. جناب آقاي ابطحي كه با شور و حرارت اين پرونده را پيگيري ميكنند چرا در اين مورد سكوت كردهاند؟ ديگر نويسندگان مشهور چرا زبان در كام كشيدهاند؟ منتظر كدام تائيد و تكذيب هستند؟ آرش سيگارچي در زندان است و بزرگان اهل قلم ( جز جناب بيژن صف سري ) هنوز سرگرم استخاره و شايد تحليل اين خبر پيچيده هستند! آري، سيگارچي زنداني است، خيلي هم زنداني است! با اين تائيد، صحت خبر را باور فرموديد؟
سايت خبري پرمخاطب و پرمحتواي «خبرنامه گويا» چرا از كنار خبر دستگيري سيگارچي و وثيقهي غير قابل باور او ميگذرد؟ آيا اخبار بازداشت آرش سيگارچي جايگاه ويژهاي در خبرنامه گويا ندارد؟ همانجا كه چندي عكسهاي اميد معماريان و ميرابراهيمي و مزروعي و ديگران به حق نشسته بود و خبرهايشان لحظه به لحظه اعلام ميگشت؟ وبنگاران پرمخاطب چرا سكوت كردهاند؟ جز لينكي به وبلاگ او و اعلام خبر دستگيرياش، چه نمود قابل ذكري در وبلاگستان فارسي ديده ميشود؟ اين سكوت گورستاني كه بر دنياي مجازي سايه افكنده نشانه چيست؟ آيا توافقي پنهاني در ميان است كه نويسندهاي كه از اتفاق اينبار واقعا وبلاگنويس است و سردبير يك روزنامه محلي، ميدان را ترك كند و به عنصري سوخته بدل شود؟ بازداشتشدگان پيشين چرا در مورد او سكوت كردهاند؟ نتايجي كه از پرسشها نصيبم ميشود تاسفبرانگيزتر از آنند كه در موردشان بنويسم.
پينوشت :
آنچه در پي ميآيد ، واکنشهاي اوليه آنهايي است که دغدغه در بند بودن يکی از اهالي قلم را داشتند؛ ساير واکنشها را در اينجا ببينيد.
جناب بيژن صف سري، وبلاگ روزگار ما: آرش سيگارچي ، هم قبيله اي در بند
جناب مجيد زهري: چرا عدّهاي از آرش سيگارچي حمايت نميکنند؟
پارسا صائبي، وبلاگ گروهي فانوس: بشکنيم اين سد را
محمد واعظي، وبلاگ اين خانه سياه است: بت ها مُرده اند ، آرش تنهاست ...
خبرنامه گويا: آخرين وضعيت آرش سيگارچي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!