۱۳۸۳/۱۰/۲۹

هاشمي، خط قرمز يا فرشته نجات؟ / دايه دلسوزتر از مادر؟!

بخش نخست مقاله … تكرار حديث آنچه ميان اكثريت اصلاح‌طلبان و هاشمي پديد آمد ‌تكراري و ملال انگيز است اما بي‌ترديد روياروئي تمام عيار دگرانديشان با هاشمي، نقطه عطفي در تاريخ اصلاحات بود و امواج تاثيرش وقايع امروز را نيز دستخوش دگرگوني ساخته است. قطعي شدن ورود هاشمي رفسنجاني به عرصه انتخابات آرامش هر دو جناح سياسي ايران را بر هم زده است. اگر گروهي از محافظه‌كاران كه بنيادگرا نام گرفته‌اند فرياد برمي‌آورند و او را از وارد شدن در اين ميدان برحذر مي‌دارند گروهي ديگر كه خود را اصول‌گرا و در واقع سنت‌گرا مي‌دانند، همچنان در حال تفكر‌ند تا متحد پيشين را با ترفندي از صحنه برانند بي‌آنكه اين متحد ديرين به رقيبي قدرتمند تبديل شود كه راست‌گرايان تجربه رقابت با او را در ديماه 74 و به هنگام صدور اولين بيانيه كارگزاران سازندگي چشيده‌اند. انتخاب ولايتي البته تنها روزن خروج از اين بحران است. هاشمي امروز تنها مانع بر سر راه حاكميت يكدست راست است نه از آن رو كه رقيب فكري راست‌گرايان است كه او در تمامي سالهاي پس از انقلاب در اردوي اصلاح‌طلبان جائي نداشته است بلكه او مي‌داند نخستين كسي كه به پاي اين حاكميت يكدست قرباني خواهد شد او و يارانش خواهند بود. هاشمي از ياد نبرده است در هنگام تولد گروه كارگزارن نمايندگان راست‌گراي مجلس چهارم كه بر داغ كردن تنور انتخابات و ورود همه گروه‌ها تاكيد مي‌كردند چگونه برآشفتند و تا آنجا پيش رفتند كه سخن از طرح عدم كفايت سياسي رئيس‌جمهور راندند.
آشفتگي جبهه اصلاح‌طلبان اما دگرگونه است. رشته ائتلاف شكننده دوم‌خرداد اكنون گسسته شده است. كارگزاران و خانه كاگر و حزب كار از مجموعه اصلاح‌طلبان جدا شده‌اند و به راه خود مي‌روند و جز مشاركت و مجاهدين، ساير گروه‌ها از نامزدي كروبي حمايت مي‌كنند اما اين تمام ماجرا نيست. گروهي همچنان براي نامزدي هاشمي به دنبال دليل مي‌گردند و بي‌آنكه آشكارا او را تبليغ كنند با ظرافت مي‌كوشند از هاشمي جانبداري نمايند. سردبير محترم شرق پيش از مقاله خود كه هاشمي را به انتخاب ميان اصلاح‌طلبان و محافظه‌كاران فراخواند ستون سرمقاله را به استاد خويش سپرد تا او يادآور سخن تاريخي مرتضي مرديها و صادق زيباكلام باشند. هماناني كه به هنگام انتقادهاي تند و تيز گنجي و يارانش، به دوم خرداديان يادآور شدند روزي خواهد رسيد كه از كار خويش پشيمان مي‌شوند و گروهي مي‌كوشند فرارسيدن آن روز را اثبات كنند در حالي كه گنجي هنوز در گوشه زندان لبخند مي‌زند.
قوچاني با آنكه سخت بر طرح رفراندوم مي‌تازد و تمامي اجزايش را به نقد مي‌كشد اما از كنار نامزدي هاشمي به راحتي عبور مي‌كند. ديگر نه اثري از فايده و بهره رياست‌جمهوري اوست - آنچنان كه در مورد رفراندوم پرسيده بود - و نه خرده‌اي بر دوران حكومت هاشمي گرفته مي‌شود - آنچنان كه زير و بم طرح رفراندوم را به باد انتقاد گرفته بود - ديگر نه تاريك‌خانه‌ها اهميتي دارند و نه سعيد امامي‌ و فلاحيان‌ كه عباي خويش را به عباي هاشمي سنجاق كرد و دست‌كم تاكنون خود را رهانده است. همه چيز در هاشمي خلاصه مي‌شود: مرد بحران ها، نامي كه هاشمي خود براي خويش برگزيد. هاشمي اما پس از خاتمي چه خواهد كرد؟‌ ماموريت او چيست و اصولا هاشمي پس از خاتمي در هيات كدام منجي يا سياستمدار تاريخي قرار است ايفاي نقش كند؟ آيا او مي‌آيد كه «آخرين دايه» دموكراسي باشد آنچنان كه قوچاني در توصيف مهندس موسوي گفته بود؟ آيا او مي‌آيد كه راه ناتمام خاتمي را به پايان برساند؟ و اگر آري آيا راه استقرار دموكراسي در ايران تنها از پل اصلاحات اقتصادي و تقويت بخش خصوصي مي‌گذرد؟ و توفيق هاشمي در اين زمينه چه ميزان بوده است؟ تجمع 80 درصد ثروت كشور در دست 20 درصد مردم پاسخ روشني به اين پرسش نيست؟ حتي اگر پايبندي هاشمي به قواعد بنياني بازي سياسي و دموكراسي را وانهيم و به پرسش نگيريم، آيا هاشمي تاكنون حتي به اشاره، از برخوردهاي صورت گرفته با آزادانديشان انتقاد كرده است؟ آيا از تعطيلي ركن چهارم دموكراسي ابراز ناخرسندي كرده است؟ اين سكوت نشانه چيست؟‌ قوچاني البته از كنار تمامي اين پرسش و پاسخ‌هاي روشن مي‌گذرد،‌ شرق انگار به راهي درغلتيده كه از ابتداي انتشار «ماموريت شرق» خوانده مي‌شد: تطهير هاشمي و زمينه‌سازي براي بازگشت او.
اصلاح‌طلبان اكنون بدترين شرايط سال‌هاي اخير را تجربه مي‌كنند. كليد شركت يا عدم شركت در انتخابات رياست جمهوري پيش رو در همان واژه «آخرين دايه» نهفته است. اما اين آخرين دايه هر كه باشد «هاشمي» نيست. او در صف اصلاح‌طلبان نبوده است كه اكنون دلسوزتر از مادراني كه بيشترين ضربه‌ها را در طي سال‌هاي گذشته در راه رشد اين نوزاد نوپا متحمل شدند، مدعي تيمارداري طفل نوپاي دموكراسي باشد. او فرشته نجات نيست كه اصلاحات را از باتلاقي كه در آن گرفتار شده، برهاند. او خود يكي از هدف‌هاي اصلاحات بوده است، نه به عنوان شخص هاشمي، بلكه در قامت شخصيت يك سياستمدار پرابهام در عملكرد خويش و خانواده، مادام‌العمر در حكومت و تكيه زده بر مسندي غيرانتخابي و انتقادناپذير در عرصه نقد گذشته؛ اين‌‌ها زوائد يك جامعه پويا هستند و دموكراسي مي‌آيد كه آنها را بپيرايد. حتي اگر پراگماتيسم و عمل‌گرائي را راهبرد اصلاح‌طلبان براي ماندن و تداوم راه بدانيم هاشمي خط قرمزي است كه عبور از آن هويت اصلاح‌طلبانه يك گروه را نقش بر آب مي‌كند.
نگارنده البته هرگز بر سر آن نيست نقش گنجي را در اين انتخابات بازي كند. از اتفاق بر اين نظرم كه بايد با نقدي كاملا آرام مرز خويش را با هاشمي روشن سازيم اما هرگز هاشمي را از نامزدي انتخابات منصرف نكنيم. او مايه آشفتگي جبهه محافظه‌كاران در رسيدن به تصميم نهائي است و به شكستن راي كانديداهاي همسو با اين گروه كمك مي‌كند. هاشمي البته در ميان كشمكش‌هاي وحدت‌سوز گروه‌هاي دوم‌خردادي جايگاه قابل اعتنائي ندارد. نيز در شرايط ناگزير او انتخابي عقلاني ميان «بدتر» و «بدترين» است و سياست چيزي جز عالم ممكن‌ها نيست!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!