۱۳۸۳/۰۹/۲۷

درمان سياست زدگي، نوشتن از عشق نيست

دوست گرانقدر و فرزانه‌ام جناب آقاي مجيد زهري در يادداشتي از سياست‌زدگي حاكم بر وبلاگ‌هاي فارسي ابراز تعجب فرموده‌اند و پرسيده‌اند چرا جاي « عشق » در ميان يادداشت‌هاي وب‌نگاران خالي است. كوشش مي‌كنم به اين پرسش پاسخي كوتاه دهم :
1- اگر معيار نگاشتن از موضوع عشق را موضوع بندي وبلاگ‌ها در سايت پرشين بلاگ كه 70 درصد وبلاگ‌هاي فارسي را در خويش جاي داده است قرار دهيم از اتفاق موضوع عشق جزو موضوعات اصلي اكثريت بالائي از وبلاگ‌هاست كه در اين زمينه خانم‌ها به حكم طبيعت خويش البته پيشتازند. با اين حساب موضوع « عشق » به عنوان موضوعي كليشه‌اي و مطابق فهم عموم، هرگز در ميان يادداشت‌هاي وب‌نگاران فارسي زبان مهجور نمانده است.
2- اگر از زاويه يادداشت‌هاي « يك » وب‌نگار به موضوع نگاه كنيم صورت مساله عوض مي‌شود. در واقع مي‌توان پرسيد چرا شخصي چون مجيد زهري يا مسعود برجيان يا ديگران كه سياست و انديشه جزو دغدغه‌هاي آنهاست كمتر مجال مي‌يابند درباره موضوعي ديگر جز سياست، مقاله و يادداشتي بنويسند ؟ پاسخ اين پرسش اما روشن است. در مُلك ايران زمين به حكم آنكه حكومتي سراسر رافت و رحمت و مهرباني و عطوفت بر سرير قدرت نشسته است‌ و به سبب آنكه هر چيز در جاي خويش محكم و پر صلابت ايستاده است !!! هر روز و هر روز دست تقدير زمينيان حاكم و محكوم بر ايران حادثه‌اي مي‌آفريند و سيل خروشان مقاله و تحليل اهل نظر است كه به راه مي‌افتد كه البته به خودي خود مذموم نيست اما وقتي اين سيكل حادثه‌آفريني و تحليل و موضعگيري هر روزه شود ديگر مجالي براي نويسنده باقي نخواهد گذاشت كه اصولا به موضوعي ديگر بيانديشد چه رسد به آنكه بخواهد در آن زمينه قلم بزند و مطلبي دلچسب و خاص ارائه كند. جايگاه وب‌نگاراني كه در اين ميان براي قلم خود محدوديتي قائل شده‌اند كه لزوما تحليل غالب را تكرار نكنند و به جاي جويدن خورده‌هاي ديگران، خود خوراكي در خور آماده كنند و از زاويه‌اي ناديده به موضوع مورد بحث بنگرند كار دو چندان سخت‌تر مي‌شود زيرا دو چندان بايد وقت نهاد و مطالعه كرد و به تفكر نشست، آنگاه قلم در دست گرفت و صفحه كاغذ الكترونيكي را سياه كرد .
3- براي ايرانياني كه استبداد در تار و پودشان جا خوش كرده است و صحنه دستيابي به قدرت، خشونت‌بارترين صحنه جدال آنهاست از اتفاق بايد صلح و عشق و تحمل را نه به معناي همه كس فهم آن كه در ميان موضعگيري‌ها و تحليل‌هاي سياسي‌ اين مردم ريشه‌اي كرد. وب‌نگاراني كه در عرصه انديشه و سياست، قلم مي‌زنند بسيار اندكند و به حكم استيلاي استبداد بر ذهن و روان‌شان صد البته تحمل‌شان ناچيز. اگر بتوان براي وبلاگ‌نويسي پارسي‌زبانان يك ويژگي يگانه نام برد همان « تمرين دموكراسي » و « تحمل ديگران » است. بگذريم از وبلاگ‌هاي به ظاهر سياسي كه گرد و غبار شعار‌هاي دهان پر كن و غير عملي در فضا مي‌پراكنند و تحليل‌هاي عاميانه را بازمي‌نمايانند و از دريچه يا همه يا هيچ و سياه يا سپيد رويدادهاي اطراف خويش را نظاره مي‌كنند. پس از گذشت ساليان، وب‌نگاران ايراني آموخته‌اند در اين عرصه چگونه يكديگر را دوست داشته باشند اما در عين حال از يكديگر انتقاد كنند و شيوه تفكر همديگر را به نقد بكشند. در اين ميدان است كه هر نويسنده‌اي به حكم مسؤوليتي كه بر دوش خويش حس مي‌كند و صادقانه، بر اساس آن و از ديدگاه خود، به تحليل و نگارش مي‌نشيند ارزشمند و قابل احترام است و صد البته شايسته دوست داشتن كه دردمند است و در پي درمان. اين تحمل و احترام متقابل وب‌نگاران دُر گرانبهائي است که اگر در ميان جامعه نيز ترويج شود و در تمام ابعاد زندگي ايرانيان جاري گردد درد ايرانيان چاره شده است.
4- يكي از معاني توسعه سياسي « رهائي از رنج هميشه در صحنه بودن » است. هنگامي كه سياست « تمام » دغدغه « اكثريت » مردم باشد به ماشين انهدام زندگي شخصي مبدل مي‌گردد. سياست در كشورهاي توسعه يافته علاقه و تخصص معدودي است. در اين كشورها نه هر روز، آبستن وقوع رويدادي سياسي است كه زير جهان زبر كند و نه سياست‌ورزي معنائي مساوي با مرگ دارد. احزاب محبوب‌تر به قدرت مي‌رسند و در پايان دوران حاكميت خويش، در صورتي كه معيارهاي مورد نظر راي‌دهندگان را برآورده نكرده باشند به راحتي از قدرت كنار گذاشته مي‌شوند. نه روزنامه‌نگاري در هراس مي‌افتد از اينكه رشد بيش از حد تورم را با اتكا به آمار مستند نشان دهد و فاتحه حزب حاكم را بخواند و نه موسسه آمارگيري خود را ملزم به آمار سازي براي نشان دادن موفقيت حزب و گروه حاكم مي‌داند. مردم نيز زندگي شخصي خويش را پي مي‌گيرند و از دور دستي بر آتش دارند و در هنگام تعيين سرنوشت، پاي صندوق راي حاضر مي‌شوند. تمام اين پاراگراف را كه وارونه كنيد به شرح وضعيت فعلي ايران مي‌رسيم. براي مردمي كه هنوز بايد بياموزند و فرهنگ خويش را اصلاح كنند و درد تاريخي‌شان درماني بنياني شود تا آينده‌اي دور بايد نوشت و روشنگري كرد و آموزاند. اين وظيفه البته بيشتر وقت يك نويسنده انديشمند و دردمند را خواهد گرفت و اين راه ناگزير اوست كه دردمند است و در پي درمان.

پي نوشت :
دوست گرانمايه آقاي مجيد زهري در ادامه مطلب مورد اشاره پي‌نوشتي نگاشته‌اند. براي مخاطباني که اين يادداشت را مطالعه مي‌کنند مي‌افزايم که از قضا معناي گاه‌شمار و تفاوتش با ‌گاه‌نگار را نيک مي‌دانم اما به دو دليل بي‌اشاره به اين تفاوت، مطلب فوق را به سماع قلم سپردم. نخست محتواي يادداشت دوست گرانمايه است که از گلايه از سياست زدگي وبلاگ خود و وبلاگ‌هاي ديگران آغاز مي‌شود و به شکوه از بازگفتن از سياست و نوع توليدات فکري جوانان و سياست‌زدگي مردم خاتمه مي‌يابد. اگر با اين ديد به يادداشت نگاه کنيم چندان دور از انتظار نخواهد بود اگر کسي جاي خالي عشق به سبب سياست‌زدگي را‌ در مطالب مطرح در يک وبلاگ يا مجموعه وبلاگ‌ها به عنوان موضوع مورد انتقاد نويسنده محترم برداشت کند‌. دوم آنکه بيراه نيست اگر مجموعه وبلاگ‌ها را جلوه خواست‌هاي جوانان بدانيم و آنها را معيار آنچه در درون دنياي جوانان مي‌گذرد قرار دهيم. به همين دليل گاه‌نگار ( وبلاگ ) را بازتابي از گاه‌شمار زندگي جوانان فرض کردم و در ابتدا پرسش دوست عزيزم را بازنويسي کردم. در ادامه اما کوشيدم از زواياي گوناگون به قضيه نگاه کنم: هم عشقي نويسي رايج در وبلاگ‌ها و هم عشق ورزيدن به معناي عام آن. اگر منظور نويسنده محترم را آنچنان که در پي‌نوشت آورده‌اند معناي عام آن بدانيم در بخش سوم و چهارم يادداشت پاسخ خود را البته از ديد اين قلم خواهند يافت. چرا که در جامعه‌اي که حکومت و فرهنگ عامه بوئي از عشق ورزيدن و محبت انساني ندارد و روابط حاکم بر آن جامعه در همه ابعاد سرشار از خشونت و حذف رقيب است نمي‌توان عشق ورزيدن را در گاه‌شمار جوانانش بازنويسي کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!