نخستين گروه از جوانان ايراني دانشآموخته دارالفنون كه راهي فرنگ شدند تا علم بياموزند و راه و رسم پيشرفت را مشق كنند، در بازگشت ديگر آنگونه نبودند كه رفته بودند. آداب تجدد آموخته و عزم تغيير و اصلاح داشتند، به جاي بستن شال بر كمر، كراوات به گردن ميزدند و به جاي نهادن كلاهي بر سر و عبائي بر دوش از كت و شلوار رسمي استفاده ميكردند. از آزادي و دموكراسي سخن ميگفتند و كمتر ميدان علمياي را مقدس ميدانستند. آنها البته مفتون پيشرفت غرب شده بودند و معدودي از آنان پس از بازگشت همچنان به دين اجدادي خويش پايبند ماندند . هسته اصلي تجدد خواهي ايرانيان با همه معايبي كه برايش برميشمرند در همين جا شكل گرفت و دارالفنون در تمام سالهاي پس از تاسيس نامآوراني آفريد كه نه تنها عليه سلطنت شاهي مبارزه ميكردند كه با روحانيت نيز ميانهاي نداشتند. اينان البته بيشتر دل در گرو انديشه چپ داشتند. در آن دوران روشنفكري با ماركسيسم پيوندي مفهومي يافته بود و هنوز جلال آل احمد و دكتر شريعتي به ميدان قلم نيامده بودند تا اسلام را به جاي ماركسيسم به عنوان علم مبارزه معرفي كنند و از دل دين محمد ، ايدئولوژي و سلاح مبارزه بتراشند. اگر چه دكتر شريعتي و يارانش نيز با دين به مصاف استبداد رفتند اما در همان ابتدا دريافتند بيش از دشمن روبرو ، دوستي كه در قفا است را دريابند، چنين بود كه شريعتي « مذهب عليه مذهب » را نگاشت و بر متحجران و برخي روحانيون، سخت تاخت تا كار بدانجا رسد كه آنها نيز حسينيه ارشاد را يزيدخانه اضلال بنامند و پدران و مادران را از شريعتي و امثال او بر حذر دارند.
جدال روشنفكران و روحانيون اما سابقهاي طولاني دارد چه حتي شاعري چون حافظ نيز در تمامي اشعار خويش بر محتسب و زاهدنما ميتازد و فرياد ميزند : اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد؛ حافظ هم عصر امير مبارزالدين است كه دين را سپر ظلم و جولان خويش ساخته است. تاسيس دارالفنون اما نقطه عطفي در اين جدال بود. اين بار روشنفكري و نقد رويه روحانيت رسمي نه در ايران كه از اروپا آغاز شد و اين ميراث سفر دانشآموختگان دارالفنون بود.
دارالفنون تنها به آموزش جوانان ايراني بسنده نكرد بلكه به دستور ناصرالدين شاه به كار ترجمه كتب اروپائي همت گماشت. نتيجه اما آنگونه نبود كه در ذهن شاه نقش بسته بود. شاه براي تجليل از سلطنت خويش سفارش ترجمه اين كتابها را داده بود اما حاصل كار، نشان دادن فقر ايران و ثروتمندي اروپائيان بود و تفاوت فاحشي كه ميان منش شاهان ايران وجود داشت با شاهان اروپائي. شاه بيآنكه بخواهد راه روشنگري جامعه و سقوط خود را گشوده بود. اين راه اما دوامي نداشت. پس از موفقيت نهضت تنباكو ، شاه دانست كه قدرت حركت عوام در دست كيست و براي روحانيت حسابي جدا گشود. روحانيتي كه از زمان جنگهاي ايران و روس عملا در حكومت شريك شد. شاه توسعه دارالفنون و تمام نوآوريهاي خطرناك را متوقف ساخت كه ميدانست اگر جز اين كند بار ديگر فتوائي ديگر از راه ميرسد و همه رشتهها را پنبه ميكند.
از ميان آنانكه با ديكتاتوري ناصرالدين شاه از در مخالفت درآمدند سيد جمال الدين بيش از سايرين مشهور است چه او بيداري تمامي سرزمينهاي اسلامي را در سر داشت. سيد جمال اما در مواجهه با جامعه استبداد زده ايراني با دو گروه تاثيرگذار طرف بود. نخست روشنفكراني كه همگي نامي و نقشي از دارالفنون داشتند و گروه دوم روحانيون. او در مبارزه خويش هر دو گروه را مخاطب قرار داد و استدلالهاي خويش را به صورت مخلوطي از عقايد مذهبي و غير مذهبي بيان ميداشت. از يكسو روحانيون را به مبارزه با غرب كافر ميخواند و از سوئي ديگر روشنفكران را به مبارزه عليه امپرياليسم دعوت ميكرد. از ميگساري مقامات و آمد و شد آنان با غيرمذهبيها انتقاد ميكرد اما بلافاصله اينها را اموري شخصي معرفي مينمود و به غارت منابع ملي كشور اعتراض ميكرد. اينها تنها گوشهاي از جامعه دوپارهي ايراني در عهد سيد جمال است. دو گروهي كه اگرچه در بسياري اوقات رو در روي دشمن مشترك ايستادهاند اما هيچگاه وحدتي ميانشان ايجاد نشد.
بزرگترين يادگار دارالفنون اما « اميركبير » و « قانون » بود. اولي بنيانگذار دارالفنون بود و دومي زاده ذهن معلم دارالفنون؛ ملكم خان اگر چه در مدرسه كاتوليكهاي فرانسوي اصفهان تحصيل كرده و مهندسي خود را از فرانسه گرفته بود اما در بازگشت راهي دارالفنون شد تا شاگرداني از جنس خود تربيت كند. « دفتر تنظيمات » با الگوبرداري از اصلاحات در عثماني و در زير سايه ذهن خلاق اروپا ديدهاي چون « ملكم خان » اولين طرح اصلاحاتي بود كه در تاريخ معاصر كشور تهيه شد تا نام دارالفنون نه فقط براي آفرينش نسلي نوين كه براي گام نهادن اين نسل در راه نجات كشور در تاريخ ايران زمين ثبت شود. « قانون » اما لغت ديگري بود كه ملكم خان ابداع كرد تا آنرا هم از احكام مذهبي ( شريعت ) و هم از مقررات قديمي دولتي ( عرف ) متمايز كرده باشد. اين واژه اما يادگار اصلي دارالفنون و همزاد مشروطيت گشت و صد سال پس از آن مردم ايران در دوم خرداد به نداي همان واژه نام خاتمي را بر برگهها نوشتند.
احتياط ملكم خان در طرح غايت منظور خويش اما سودي نداشت. به زودي او رو در روي روحانيت قرار گرفت و اعتراف كرد از احكام موافق مذهبي تنها براي رسيدن به هدف نهائي خويش استفاده كرده و در نهان بدانها اعتقادي ندارد. اختلاف او اما با روحانيت بالا گرفت و او كتاب « خاطرات يك سياح » را خلق كرد كه نخستين هجونامه روحانيت است. در اين كتاب او ارباب قدرت و اهل دربار و مقامهاي مذهبي را به باد انتقاد گرفت. اين كتاب اما در زمره برجستهترين كتب ادبي فارسي نيز شمرده ميشود.
… ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!