در ميان تمام صفات متمايز ايرانيان با استعداد و صاحب صلاحيت كه از تقدير ناميمون روزگار و پيشاني نوشتهي سياهشان به سيه روزي مدام و تكرار سرنوشت غمبارشان گرفتار آمدهاند يكي هم حكايت « خود اكثريت پنداري » فعالان ايراني است، خواه اين ايراني آزادهي اهل منطق، نشسته بر ايوان مقوله فرهنگ باشد خواه تكيه زده بر جايگاه سياست و چه اندر درمان دردهاي اجتماع و اقتصاد. تفاوتي نميكند … چه از هر گروه و فرقهاي بپرسي خود را اكثريت مطلق معرفي ميكند و داد سخن ميدهد كه از از هر كرانه ايران پرسش آغاز كني مردمان را در سوز و گداز ياري « ما » ميبيني و دلسپرده آرمان بلندمرتبه – و البته افسونگر و اغواگر - گروه والا عزت « ما » كه از نامساعدي شرايط و ناملايمات روزگار اكثريت حاميمان خاموش گشتهاند و سر در لاك سكوت فرو بُردهاند.
براي خانم البته محترمي كه سنگيني روسري را بر سر خويش چون ضربه پتك بر سندان ميبيند البته جز اين اعتقادي نميماند كه تمامي زنان ايران با رنجي بزرگ مواجهند به نام « اجبار حجاب » و اين حكومت وقت است كه به مدد وابستگان خويش بساط آزادي زن را برچيده و همگان را مجبور به اطاعت خويش ساخته است و فرياد و ناله كه بشتابيد و اين غم سنگين « اكثريت زنان » ايراني را درمان بجوئيد كه بالاتر از اين دغدغه و نگراني نزد زنان ايراني وجود ندارد !!!
براي دانشجوي سر در علم و فنآوري فرو برده و آشنا با دنياي مدرن البته كه سنگيني اختناق و استبداد بزرگترين رنجها تصوير ميشود و چه ملالي از اين بالاتر كه سخنت هنوز بر زبان جاري نگشته در كامت خشك شود و شمشير قلمت در غلاف سكوت بپوسد و به تاريخ اسلافش بپيوندد. البته كه براي چنين دانشجوي روشنفكر آزادهاي به هر سوي ايران كه نظر كني فوج مردمانِ تشنه آزادي و دموكراسي را خواهي ديد كه به مدد تيزي نيزه حاكمان يا به عشق نان يا ز ترس جان دَم فرو بستهاند و گرنه اگر كار مُلك به رفراندومي گره بخورد گروه گروه مردمان، تنها نظامي دموكراتيك را برخواهند گزيد بيهيچ پسوند و پيشوند و اما و اگر و شك و شبههاي كه خواست « اكثريت » مردم و دغدغه اصلي و خواسته بنياني « همه » مردم ايران آزادي و دموكراسي است .
براي جوان پرشور انقلابي ديروز كه از صدقه روزگار صد رنگ و ريا در پيچ و خم زندگي خويش درمانده و نه از غنايم جنگ و پستهاي مملكتي نصيبي برده و نه پرچمِ آرمان خويش را كه به عشقش در روزگار جواني جان بر كف دست نهاده بود و راهي جبههها شده افراشته و محقق ميبيند البته كه بزرگترين دغدغه كم رنگ شدن ارزشهائي است كه او و يارانش را به مصاف آتش و خون فرستاد و اين « اكثريت » مردم ايرانند كه لب به دندان ميگزند و خون دل ميخورند كه كجا رفت فضاي ملكوتي نخستين سالهاي پيروزي انقلاب و جنگ و چه بايد كرد با موج دريدن حريم ارزشها و هنجارهاي اسلامي و انقلابي و از چه راه بايد دين خدا را بار ديگر عزت و اعتبار بخشيد ؟
براي پدر زحمتكشي كه نان همسر و فرزند را به سختي و با مرارت از دسترنج خويش فراهم ميكند و همواره سرافكنده و شرمسار فرزندان است كه هيچگاه ميوه نوبرانهاي در دست به خانه وارد نميشود و شبي چون ساير انسانهائي كه حداقل در ظاهر شبيه آنانند به رستوران نميروند و هر شش ماه يكبار بوي روح افزاي گوشت را در فضاي خانه استشمام ميكنند البته كه بزرگترين دغدغه « اكثريت » ايرانيان تامين قوت و غذا است و قيمت سر به فلك سائيده اقلام غذائي و مطلع غزل زندگي « همه » مردم گراني است و تورم .
بدين فهرست بيافزائيد گروههاي دور افتاده از مردمي كه به تبليغ مرام خويش – كمونيسم - مشغولند و غافلند از الفباي ساختار اجتماعي-فرهنگي ايرانيان و در اين وانفسا درگير انشعاب و انشقاقند و كارگران و توده مردم را همراه خويش ميبينند و طرفدار و پيرو دو آتشه مكتب رنگ و رو رفته و امتحان پس دادهي خويش !!! اين فهرست البته بدين جا ختم نميشود و عاقل به يك اشاره بسنده ميكند كه مُشت نمونه خروار است و آخرين كمدي اين به خطا رفتنهاي مضحك آمدن منجي دروغيني بود كه در كنار تمام عقايد و اظهار نظرهاي بيمايهاش اكثريت ايرانيان را در سوز دوران سروري و مكنت پيش از اسلام ميبيند و در عشق ظهور هخائي ديگر !!!
تا ايرانيان بياموزند كه هر يك وزني مخصوص خود دارند و تنها به همان اندازه مجازند از قدرت و ثروت و منزلت و حكومت اين لحاف چهل تكه سهم ببرند و ادعاي اكثريت داشتن را جز در ميدان اوهام و تخيل بايد به مدد سند و مدرك زنده اثبات كرد در بر همان پاشنه خواهد چرخيد كه در تمامي اين سالها چرخيده است كه … هر چه بر ما رود از سستي و ناداني ماست / گله از بخت بد و چرخ فلك عين خطاست !!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!