۱۳۸۳/۰۷/۰۱

بابا آب داد اما به خاك سرد گورستان

بابا ديگر آب نخواهد داد ، بابا ديگر نان نخواهد داد ، فرزند بابا در خاك خفته است ، پسر بابا تمام اميدش در زندگي بود ، به خاطر او برمي‌خاست به عشق او از صبح تا به شب مي‌دويد ، عرق مي‌ريخت ، فحش هاي رئيس كارگاه را تحمل مي‌كرد تا پسر درس بخواند و مايه افتخار او شود تا چون او كارگري توسري‌خور نباشد ، فرزند او ديگر توان راه رفتن ، توان برخاستن ، توان لبخند زدن به روي صورت خسته پدر ، توان گريه كردن براي غربت روز اول مدرسه … ديگر ناي هيچ حركتي ندارد ؛ فرزند دلبند او مرده است ، او را كشته‌اند ، به او تجاوز كرده‌اند جسدش را سوزانده‌اند استخوانهاي باقيمانده‌اش را خُرد كرده‌اند و با خون به زمين ريخته شده او تمام عقده‌هاي فروخورده‌شان را جبران شده ديده‌اند، بخت با قاتل يار نبود كه چون ديگران از مهلكه بگريزد بي‌آنكه كسي او را بازخواست كند ، بخت با اين كودكان يار بود كه پسري زنده ماند تا راز اين جنايت برملا شود .
بخواب پسرم ، آرام بخواب ، ديگر دست هيچ كس به تو نخواهد رسيد ، چقدر در اشتباه بودم ، مي‌پنداشتم اگر به خاطر تو از بام تا شام خستگي را شرمنده كنم شرمنده تو نخواهم شد ، چقدر اشتباه مي‌كردم ، اگر زنده مي‌ماندي و بزرگ مي‌شدي شايد به دانشگاه مي‌رفتي ، درس مي‌خواندي و از همه چيز سر درمي‌آوردي ، با اين حساسيت روح لطيفت مگر مي‌توانستي چشم بر وقايع اطرافت ببندي ،‌ آنوقت يا بايد پشت در دادگاه‌ها در جستجويت به هر كس و ناكس التماس مي‌كردم يا محل دفن جسدت را نشانم مي‌دادند و نام تو هم به خيل فداشدگان راه ايران مي‌پيوست ، ديگر كسي حتي نامت را نيز بر زبان نمي‌آورد ، چقدر پيشاني بلند بوده‌اي بابا ، امروز همه از شماها مي‌گويند ، مي‌دانم فقط همين چند روز است و پس از آن به بايگاني راكد اذهان سپرده مي‌شويد اما همين چند روز را هم غنيمت بدان پسرم.
بخواب پسرم ، سال نو تحصيلي آغاز شده است ،‌ امسال ديگر دغدغه كيف و كفش و لباست را ندارم ،‌ امسال ديگر منتظر درس خواندن‌هايت نيستم ، امسال ديگر گوش‌هايم را پي بابا آب داد بابا نان داد تيز نخواهم كرد ،‌ امسال بابا نان مي‌دهد اما به گنجشك‌هائي كه تو هر روز نان خشكيده خيس‌خورده برايشان آماده مي‌كردي … امسال بابا آب مي‌دهد اما به خاك سرد گورستان ، همانجا كه باقيمانده جسد سوخته‌ات را به يادگار گذاشته‌ايم …
آسوده بخواب پسرم ، سردار قاليباف بيدار است ، آسوده بخواب پسرم رئيس جمهور بيدار است ،‌ حكومت اسلامي بيدار است ،‌ مهد اخلاق و مكارم معنوي بيدار است ،‌ امنيت اجتماعي که مهم نيست تنها امنيت ملي مهم است تنها حفظ حکومت مهم است ، آسوده بخواب پسرم چشمان مردم تمام دنيا از پيشرفت‌ كشور ما پر از لهيب شعله حسادت است ، آسوده بخواب پسرم ، الان كام تشنه‌ات را با اين آب سيراب خواهم كرد ،‌ مي‌دانم شعله‌هائي كه تو را سوزاند خيلي داغ بوده است ،‌ حتما تشنه‌اي ، منتظر باش پسرم ، بابا آب خواهد داد ….

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!