جناب آقاي خاتمي رياست محترم جمهوري اسلامي ايران
با احترام و ادب
در اين روزهاي سخت و طاقت فرسا براي اهالي قلم كه بعد از شكسته شدن قلمشان به سنگ تعزير و چماق تكفير عرصه رسانه مكتوب را رها كردهاند و به دامان دنياي آزاد و مجازي پناه آوردهاند تا تراواشات ذهن و قلمشان را بيواهمهاي از سانسور و فيلتر در اختيار تشنگان حقيقت و انديشه قرار دهند چشم به دهان مبارك شما داشتيم شايد نجوائي زمزمه گونه به اعتراض بلند كنيد تا قلب زخم خوردهمان را مرهمي موقتي – هر چند بي اثر – باشد. شك دارم اين جملات به خاطرتان مانده باشد اما شايد يادآوري آنها غبار فراموشي از روي آينه ذهنتان بزدايد باشد اندكي تنها اندكي به سكوت خويش در برابر دستگيري فرزندان ايران و فعالان اينترنتي و گروگان گيري پدرانمان فكر كنيد : « من به عنوان رئيس جمهور در پيشگاه قرآن كريم و در برابر ملت ايران به خداوند قادر متعال سوگند ياد ميكنم كه پاسدار مذهب رسمي و نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي كشور باشم و … … و از آزادي و حرمت اشخاص و حقوقي كه قانون اساسي براي ملت شناخته است حمايت كنم. … … با استعانت از خداوند و پيروي از پيامبر اسلام و ائمه اطهار (ع) قدرتي را كه ملت به عنوان امانتي مقدس به من سپرده است همچون اميني پارسا و فداكار نگاهدار باشم و آنرا به منتخب پس از خود بسپارم »
آنهنگام كه اين جملات را با لحني نه چندان مقتدرانه و اميدوار ميخوانديد آيتالله شاهرودي با لبخند هميشگياش در كنارتان ايستاده بود و به شما مينگريست. گوئي در ذهن خويش به كلماتي ميانديشيد كه بر زبان شما جاري ميشد و طنز تلخي آلوده به لعن و نفرين كه گذشت زمان بر اين كلمات و بر شانههاي نحيف شما سوار ميكرد. شما نه تنها رئيس « جمهور » كه « رئيس جمهور » نيز نمانديد. گام به گام به عقب بازگشتيد و فرزندان و حاميان خود را تنها گذاشتيد. در اوج گرفتاري روشنفكران و دانشجويان و نويسندگان و آزادگان در زنجير خودكامگان – همانان كه تنها جرمشان يا هويدا كردن اسرار بود يا دگرانديشي و تفكر بر طريقي جز آنچه ايدئولوژي رسمي شما و نظام مطلوبتان خواستار است - تنها به گفتن « تاسفي » خشك و خالي و البته بيفايده بسنده كرديد. آيا اين بود پايبندي به سوگندي كه آنروز ياد كرديد براي حفظ حرمت اشخاص و حقوق افراد ؟ اين بود پاسداري از قانون اساسياي كه در اصل 23 تفتيش عقايد را محكوم ميداند و به بند كشيدن متفكرين را تنها به جرم متفاوت انديشيدن مذموم ؟
جناب آقاي خاتمي
امروز روز بعثت پيامبر گرامي اسلام است همان پيامبري كه خدايش به « قلم » و « به آنچه مينگارند » سوگند ياد ميكند و در اولين كلام از پيامبرش ميخواهد كه « بخوان » ، همان پيامبري كه پيامبر رحمت و عطوفت و مهرباني است ، هم او كه حتي در برابر سختترين دشمنيها و كينه جوئيها لب به نفرين نميگشايد و به عيادت دشمن آشتيناپذير خود كه در بستر مرگ اسير شده است ميرود ، با يتيمان چون پدري مهربان رفتار ميكند و اشك غم از چشم دردمندان پاك ميكند ، هم او كه شما و امثال شما به بر تن كردن جامهاش مباهات ميكنيد و آنرا فضيلتي بزرگ براي خويش ميشماريد و برخيتان فخر ميفروشيد و امتياز ميطلبيد، هم او كه اسلامي را به عنوان دين سعادتبخش عرضه كرد كه من و شما خود را پيرو آنرا ميدانيم اما اسلام ما كجا و اسلام شما كجا ؟ ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است ، تجلي حلم و بردباري و تحملي كه اسلام و پيامبر در قرآن ، مسلمانان را به آن فراميخوانند و پيشوايان دينياش همگي و در صدر آنها امام علي (ع) خود را ملتزم بدان ميدانستند اينچنين بود ؟ حكايت خوارج و آزادي فعاليتشان تا زماني كه دست بسوي شمشير دراز نكرده بودند داستان و افسانه نيست . معناي آيه قرآن كه مسلمانان را به شنيدن نظرات گوناگون و برگزيدن بهترين آنها براي پيروي فراميخواند در بند كردن نويسندگان دگرانديش است ؟ اين است معناي آن جامعه مدني كه وعده كوشش براي تحققش را ( به تقليد از مدينة النبي ) ميداديد؟ راستي به خاطر داريد آخرين بار كي اصطلاح – البته شنيع و بيادبانه – جامعه مدني را بر زبان خود جاري ساختيد؟ البته كه اين نحوه حكمراني و برخورد با نويسندگان بيپناه همان است كه امام علي در توصيف ويژگي حكومتهاي عادل برشمرده است كه « حكومتي بر طريق عدل است كه در آن مظلوم حق خويش را از ظالم بي لكنت زبان ( از ترس آزار خويش ) طلب كند » و كيست كه فريادهاي تريبونهاي تبليغي براي مفتخر كردن نظام به صفت « حكومت عدل علي » را فراموش كند.
جناب آقاي خاتمي
بارها و بارها تكرار كردهايد كه خط قرمز شما حفظ نظام جمهوري اسلامي و اصلاحات است و نيامدهايد تا اپوزيسيون اين نظام باشيد ، حتي اگر اين سخن شما را هم « صادقانه » فرض كنيم آيا اين طريق صحيح و كارا براي حفظ و اصلاح نظام مطلوب شماست ؟ شما كه سالها كنج كتابخانه ملي به مطالعه تاريخ اقوام و ملل نشسته بوديد در كدامين كشور و سرزمين و مقطع تاريخي نمونهاي سراغ داريد كه به بند كشيدن اهل قلم و انديشه ، قوام و دوام حكومتها را تضمين كرده باشد ؟ گيرم چند صباحي بيشتر بر اريكه قدرت تكيه زدهاند و شربت شيرين حكمراني و فرمان راندن را چند روزي بيشتر مزمزه كردهاند ، با نفرت تاريخ و بدنامي ابدي چه كردهاند ؟ چه دستاورد قابل افتخاري داشتهاند جز ويراني و ويراني و ويراني و قرنها بازگشت در دل تاريك تاريخ به خاطر خود محوري حاكمان و اصرار بيمنطقشان در ادامه خطاهايشان و به علت مُهر سكوتي كه بر لب منتقدان و دلسوزان زده شده است ؟ عاقبت رژيم صدام و بيابانهاي مملو از اجساد غير قابل شناسائي مخالفانش را از ياد بردهايد ؟ از شما انتظار ندارم به فكر خوشنام ماندن در تاريخ باشيد كه ميدانم نيستيد و اگر بوديد رفتار سياسيتان جز اين بايد ميبود كه هست اما رعايت حرمت و دوام همان نظامي كه خود را حافظش معرفي ميكنيد و آن لباس كه قرار بود انسان پوشندهاش « حجت اسلام » و « نشانه اسلام » باشد دست كم واكنشي متفاوت ميطلبد .
جناب آقاي خاتمي
مبادا فكر كنيد معتقدم كاري از دستتان برميآيد و دستورتان نفوذي دارد و موضعگيريتان از حد لبخند و اخم فراتر ميرود ، نه ، هنوز عقل و انديشهام تا بدين حد زايل نشده است كه فرجام پيگيري پروندههاي معروف سالهاي اخير پيش چشمانم است و به ويژه پروندههاي قتلهاي زنجيرهاي كه به گفته آقاي كروبي به نقطهاي رسيده است كه ديگر قابل پيگيري نيست و عاقل به يك اشارت بسنده ميكند اما دست كم با اعتراضي كوتاه و نامهاي محترمانه به برخي مقامات ميتوانستيد نارضايتي خود را از گروگانگيري پدري به جرم نويسندگي پسر و بازداشت مسؤولان فني سايتهاي خبري نشان دهيد. براي حكومتي كه راننده تاكسياي را به جرم نصب جمله « عصر ديكتاتوران مستبد به پايان رسيده است » در درون تاكسياش به حكم چوب بلند كردن و فرار كردن گربهي دزد به محاكمه ميكشد و اتهامي مطرح ناشده را به جرمي اثبات شده در حق خويش تبديل ميكند البته كه انتظاري جز چنين برخوردهائي نيست. اما به عنوان انساني آزاده و آفريدهي خداي محمد از شما كه به حكم دستار مشكي كه بر سر داريد منتسب به خاندان محمد هستيد متواضعانه ميخواهم اگر نه يك انسان ، لااقل رئيس باشيد نه رئيس « جمهور » كه جمهور مردم ايران با شما و صبر فرصتسوز شما و شانههاي نحيفتان كه تحمل تشر بزرگان را ندارد وداع كردهاند ، « رئيس » جمهور نظامي باشيد كه تحت قدرت رؤساي شماست . گشودن لب به اعتراض و نگاشتن چند خط نامه كمترين كاري است كه ميتوانيد نه از روي « لطف » كه به حكم « وظيفه » در برابر بازداشتشدگان اخير انجام دهيد. سخن در اين باب بسيار است اما من نيز سر سودائي را چسبيده به جسم زميني ميپسندم و قلم را در حال بوسه سجده بر كلمه حقيقت .
جناب آقاي خاتمي
از قضاوت تاريخ و خشم ملت و آه دل و اشك ماتم مظلومان و ستمديدگان در اين روزهاي شادي كه ايام غم بسياري از خانوادههاي دستگير شدگان است بهراسيد و از ياد مبريد كه …
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
ثبت اســـت بر جريده عالــم دوام مـــــــــا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!