پاسخ به انتقاد جزئي از رفتار ماست ، بايد باشد ، ميدانم که نيست !
محمد ميگويد وبلاگت ديگر خودماني نيست ، ديگر با مخاطبانت سخن نميگوئي ، ديگر آن صميمت روزهاي پيشين را نداري
راست ميگويد ، مدتهاست هر آنچه مينويسم بايد مقاله باشد ، بايد تحليلي باشد ، بايد سخني نو داشته باشد ، بايد در حد مقالات محمد قوچاني باشد ، بايد .... ، بايد .... ، وگرنه معني ندارد در آن حد خودماني بنويسم ، اصلا در شان من نيست !
ميگويم ( به خودم ميگويم ... طبق عادت مشغول گفتگو و رايزني با خودم هستم ! ) نه ، خودماني نوشتن از شان کسي نميکاهد ، گفتن از روزمرگيهاي زندگي است که براي قلمت سرافکندگي ميآفريند و تحقيرت ميکند ، گفتن از اينکه امروز کجا بودهاي و با که بودهاي و چه خوردهاي ... بعضيها وبلاگ را با دفترچه خاطرات که نه با دفتر گزارش روزانه اشتباه ميگيرند بعد هم نامش را ميگذراند خودماني نوشتن ... وبلاگي نوشتن !!!
نه عزيز دل برادر !!! خودماني نوشتن از دل برآمدن ميخواهد ... چفدر بگويم اين دل بيصاحب شده وامانده را قفل و زنجير نکن ، بيا اين هم نتيجهاش ... اصلا ديگر نميتواني خودماني بنويسي ... رفتهاي در لاک مقاله نويسان بزرگ و تحليلگران سياسي ، کسر شان ميداني که از خودت بنويسي و احساست ، عارت ميشود با اين لحن بنويسي ، بعد مينشيني و ميگوئي چطور بائوبا کامنتهائي به آن زيبائي براي محمد ميگذارد و براي اين قلم ... بگذريم ... نه خودت قضاوت کن ... اگر اينجور نيست بگو ، خجالت نکش
اينکه پايان اين دادگاه خانوادگي چه شد بماند ... نظر شما خواننده عزيز چيست ؟ همانطور است که محمد ميگويد ؟ چند وقت است که با من همراهيد ؟ نظر محمد را تائيد ميکنيد ؟ راه حل را در چه ميدانيد ؟ به قول اهل اصطلاح : چه بايد کرد ؟
محمد ميگويد وبلاگت ديگر خودماني نيست ، ديگر با مخاطبانت سخن نميگوئي ، ديگر آن صميمت روزهاي پيشين را نداري
راست ميگويد ، مدتهاست هر آنچه مينويسم بايد مقاله باشد ، بايد تحليلي باشد ، بايد سخني نو داشته باشد ، بايد در حد مقالات محمد قوچاني باشد ، بايد .... ، بايد .... ، وگرنه معني ندارد در آن حد خودماني بنويسم ، اصلا در شان من نيست !
ميگويم ( به خودم ميگويم ... طبق عادت مشغول گفتگو و رايزني با خودم هستم ! ) نه ، خودماني نوشتن از شان کسي نميکاهد ، گفتن از روزمرگيهاي زندگي است که براي قلمت سرافکندگي ميآفريند و تحقيرت ميکند ، گفتن از اينکه امروز کجا بودهاي و با که بودهاي و چه خوردهاي ... بعضيها وبلاگ را با دفترچه خاطرات که نه با دفتر گزارش روزانه اشتباه ميگيرند بعد هم نامش را ميگذراند خودماني نوشتن ... وبلاگي نوشتن !!!
نه عزيز دل برادر !!! خودماني نوشتن از دل برآمدن ميخواهد ... چفدر بگويم اين دل بيصاحب شده وامانده را قفل و زنجير نکن ، بيا اين هم نتيجهاش ... اصلا ديگر نميتواني خودماني بنويسي ... رفتهاي در لاک مقاله نويسان بزرگ و تحليلگران سياسي ، کسر شان ميداني که از خودت بنويسي و احساست ، عارت ميشود با اين لحن بنويسي ، بعد مينشيني و ميگوئي چطور بائوبا کامنتهائي به آن زيبائي براي محمد ميگذارد و براي اين قلم ... بگذريم ... نه خودت قضاوت کن ... اگر اينجور نيست بگو ، خجالت نکش
اينکه پايان اين دادگاه خانوادگي چه شد بماند ... نظر شما خواننده عزيز چيست ؟ همانطور است که محمد ميگويد ؟ چند وقت است که با من همراهيد ؟ نظر محمد را تائيد ميکنيد ؟ راه حل را در چه ميدانيد ؟ به قول اهل اصطلاح : چه بايد کرد ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!