اخطار : اعليحضرت ظاهرا فراموش كرده است كه تاج و نگين پادشاهي را نه از شكم مادر با خود آورده است و نه حكم فرمانروائي مطلق از جهان ناپيداي ارواح در دست دارد . او بايد به ياد داشته باشد كه سلطنتاش فقط موكول به قبول يا رد مردم است . مردمي كه او را انتخاب كرده ، قادر است كَس ديگري را به جاي او بنشاند . ……
براي ذهن بيدار ايرانياني كه هنوز خفتگي و رخوت تاريخ ، چونان موريانه اركانش را از درون تهي نساخته است نه جملات فوق ناآشنايند و نه مخاطبش و نه دليل تاكيد و تكرارش و نه انطباقش با اكنون ؛ به تغيير چند عبارت ، نداي همان اصلاحطلبان حكومتي امروز را ميشنويم كه اگر چه با چشماني هراسناك از غضب ميرغضب اما با فرياد بلندي كه بيشتر به نجوائي نصيحتگونه شبيه است تا ناله بلند آزاديخواهي ، لب به انتقاد گشودهاند . جملات فوق بخشي از يك بيانيه انقلابي در دوران انقلاب مشروطيت است ؛ همان جملاتي كه قرني است درگير و دار الفبايش ماندهايم و دنيا … بهتر است خود را به غفلتي عمدي بزنيم كه دنيا در اين صد سال چه جهشها كرده و خود را قرنها جلو كشيده است و ما نه در آرزوي جهش كه در سوداي گامي كوچك ماندهايم .
1- نه تنها براي آن طبقه فرودستي كه در كنار اربابان خويش به اعتراض برخواستند كه براي بسياري از علماي ديني و تجار نيز مفهوم « عدالتخانه » شفاف و واضح نبود ، آنان نه پيش از آن چنين عبارتي شنيده بودند و نه تجربهاي از مجلس مشورتي داشتند ، همين بود كه هر كس مُراد دل خويش از آن عدالتخانه موعود ميجست و مشروطيت را بدان تعبير ميكرد ، گروهي آنجا را محلي براي تعيين نرخ كالا ميپنداشتند و گروهي ملجا و پناه براي دادن عريضه و شكايت بردن از والي ستمكار ، در نگاه گروهي ديگر احكام معطل مانده ديني بود كه اينجا جامه عمل ميپوشيد و لباس شريعت منور را بر تن جامعه ميآراست . همين ناشناخته ماندن مفهوم عدالتخانه بود كه روشنفكران و علماي روشنضمير را در استقرار نظام نوپا ناكام گذارد چه نه قادر بودند تودههاي مردمي را براي ياري جنبش توجيه و بسيج كنند كه هر كس به سودائي آمده بود از دل خويش و نه قادر بودند غايت جنبش و فوايدش را براي جمعيت بيسوادي كه چشم بر دهان روحاني و دست به فرمان ارباب داشت ترسيم سازند ، حاصل آن بود كه پس از 15 سال بار ديگر استبداد بر جامعه مسلط گردد و تمامي دستاوردها را بر باد دهد .
2- « مشروطيت » خود بيش از هر واژهاي به شرح خويش ميپردازد ، مشروطه آمده بود تا قدرت را محدود و مشروط به مشورت مردم و نمايندگانش سازد ، مشروطهخواهان تنها دولت را برازنده و تواننده براي اصلاح وضع مملكت ميديدند و همين بود كه محدود ساختن قدرت مطلقه پادشاهي را پي گرفتند و آميختنش را با اراده مردمي ، طلب كردند و البته ناكام ماندند ، چه در نهايت سلطنت را موهبتي الهي دانستند كه از جانب مردم به شاه تفويض شده است . مشروطه خواهي در نفس خويش اصلاحات از بالا را ميجويد ؛ گوئي دولت يگانه تنگهاي است كه كاروان اصلاح، ناگزير به عبور از آن است حتي اگر بارها و بارها سنگهاي پرتاب شده از دو سوي ديواره راديكاليسم و محافظهكاري صد راهش شود و از كشته در اين وادي تنگ و تاريك پُشته ساخته شود .
3- تمام آنانكه در اين يك بيش از يك قرن بر سامان گرفتن كار اين مُلك همت گماشتند بر « فتح دولت » و آغاز اصلاحات از « آن » دل بسته بودند ، از عباس ميرزا تا قائم مقام فراهاني و امير كبير و حتي مصدق . در آغاز جنبش مشروطه طبقه سياسي- اجتماعي وجود نداشت كه اصولا ميزان سواد و دانشآموزي بسيار اندك بود ، آنچه بود طبقات اقتصادي-اجتماعي بود و همين بود كه همه چيز يا به اقتصاد و متوليانش ختم ميشد يا به اقتصاد و متحدانش . بازار و روحانيت رهبري جنبش را بر عهده داشتند و توهين به يكي و سرايتش به ديگري جرقه نخستين پيدايش آن واقعه شد . روشنفكران بعدها به جنبش پيوستند و به زودي از آن گسستند چرا كه قدرت تاثيري نداشتند و پشتيبانشان كه طبقهاي سياسي-اجتماعي باشد اصولا هنوز متولد نشده بود كه به حمايت برخيزد .
4- سعيد حجاريان ضمن انتقاد از اكبر گنجي كه جمهوريخواهي را هم استراتژي و هم تاكتيك ميداند خود بر تاكتيك « مشروطه خواهي » و محدود ساختن نهادهاي انتصابي تاكيد ميكند و چنين بار ديگر بر طبل اصلاحات از بالا ميكوبد . نظريهپرداز برجسته جبهه دوم خرداد چندي پيش اما با انتقاد از بهره نگرفتن از بدنه نيروهاي هوادار جبهه دوم خرداد به نگارش مقالاتي پرداخت و سخت بر سازماندهي نيروها تاكيد كرد و از سازمانهاي اقماري حزب سخن گفت . همان هنگام اما نيروهاي جوانتر به انتقاد برخواستند كه فرجام چنين سازماندهي چيزي جز ايجاد دايرههاي هم مركزي به مركزيت برجستگان دوم خردادي نخواهد بود چرا كه اصولا اصلاحطلبان تاكنون به بازبيني نقش بدنه هوادار خويش در تحولات جاري نپرداختهاند و همواره سوار بر امواج نيروهاي فداكاري كه نه تنها بار اصلي جنبش را به دوش ميكشند كه در نهايت بيپناهي، بالاترين هزينهها را نيز متحمل ميشوند خود را به آغوش معشوقه « قدرت » رساندهاند ؛ حجاريان به جاي آنكه بر تربيت و بالندگي نسلي نو از هواداران اصلاحات و رشد و تكميل طبقه متوسط جديد همت كند بار ديگر به اصلاح و فتح دولت دل خوش كرده است و به ايجاد زنجيرههاي سازماني از اين هواداران دل سپرده است تا در موقع هجمه دولت تامه و خودكامه سپري محكمتر در دست داشته باشد .
5- يكي از مهمترين دلايل شكست جبهه دوم خرداد آن بود كه اين جريان هرگز نتوانست نمايندگي طبقهاي را به صورت تام و تمام بر عهده گيرد . اگر چه همواره بر نمايندگي طبقه متوسط جديد تاكيد ميورزيد اما از مطالبات اقتصادي همين طبقه و لايههاي فرودستي كه خواستهاي اقتصاديشان به مراتب فزونتر از آرمانهاي سياسيشان – والبته به مراتب قابل تحققتر - است غفلت ورزيد ، حتي به توسعه صنعت به عنوان يكي از مهمترين منابع درآمدي و مؤلفههاي تعريفي طبقه متوسط جديد ايران بهاي آنچنان داده نشد . پس چاره كار در همت نهادن بر شناختن طبقات سياسي-اجتماعي و طبقات اقتصادي-اجتماعي هوادار اصلاحات و كوشش بر متحد كردن اين دو است ، در كنار آن اما تلاشي دو چندان ميطلبد تا بازسازي فكري و سياسي نسلي را وجهه همت خويش سازيم كه قرار است مديران آينده كشور شوند و بار جنبش و اصلاحات – اين بار از پائين - را به دوش بگيرند.
به جاي پاسداشت سنت گريه بر تاريخ و قلم عفو كشيدن بر كردههاي خويش ، به محاسبه سود و زيان اين سالها مشغول شويم تا به قول آن ظريف اهل قلم در سالروز مشروطيت به شنيدن و خواندن يك واقعه به هزار روايت در نيفتيم و گريه سر ندهيم كه تاريخ تكرار ميشود ؛ براي يكبار هم كه شده از مشي خويش عدول كنيم و درسي از تاريخ بياموزيم و البته به كارش بنديم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!