۱۳۸۳/۰۲/۲۵

مارمولك در لباس روحانيت مي‌خزد

1- روحانيت در پناه حكومت ؛ شمشير چموش صفويه در آغوش روحانيت آرام گرفت :
فرزندان شيخ صفي‌الدين اردبيلي دريافته بودند كه راه حكومت بر مردم ايران در ربودن قلب روحانيوني است كه اكثريت شيعه اين سرزمين را راهبري مي‌كنند ،‌ روحانيوني كه از دنيا و زخارف آن به دور بودند و « لباس پيامبر » به تن داشتند پس چنين شد كه جنبش انقلابي شيعه براي نخستين بار حكومتي را از در دوستي با خويش يافت و انقلابي بودن وانهاد ؛ روحانيت مقامي بلند مرتبه در دستگاه صفويه يافت و در شمار منابع مشروعيت بخش و حافظ قدرت تُرك‌هاي اردبيلي درآمد هر چند در اندك مواقعي ميان حكم « شاه » و « شيخ الاسلام » اختلاف پديدار مي‌شد و حكم به برتري راي پادشاه داده مي‌شد .
روحانيت شيعه در اين سالها آنچنان در عالي‌قاپو آسوده بود كه درد بسيار مردم را به فراموشي سپرده بود اگر چه معدودي از اين قوم را علمي بود و عزمي كه كار ملت اصلاح كنند و شيخ بهائي از همين طايفه بود اين خدمات اما مانع از آن نشد كه سالها بعد دكتر شريعتي سخت بر شيخ بهائي نتازد و او را مؤيد استبداد شاهي نداند .

2- حكومت در پناه روحانيت ؛ رضاخان تكيه دولت را پناه خويش گرفت :
رضاخان نيز براي رسيدن به كرسي پادشاهي بايد از همان راه مي‌رفت كه صفويه رفت پس به تكيه دولت پناه آورد و گل بر سر ماليد ، مدال شمشير ذوالفقار به گردن انداخت و چنين كثيري را فريفت ؛ در آستانه در تكيه بر ملتي خوشامد گفت كه سالها بعد در تبعيدش از ايران لعنت و نفرين نثارش ساختند از آن همه ظلم و جور كه در حق ايرانيان روا داشت در ازاي امنيتي كه برقرار ساخت براي منافع خويش و اربابانش و از آن تحفه امنيت راه‌ها و گذرگاه‌ها ملت بخت‌برگشته را نيز نصيبي بود از آسودگي هر چند اندك .
رضاخان اما پس از وزارت و صدارت و حكومت مشي رياكارانه خويش فروگذاشت و شمشير را نه بر گردن براي پاسداشت ذوالفقار كه آخته و بُران در دست به سوي ملتي نشانه رفت كه تا ديروز به قهر از جفاي همين ملت كه او را قدر نمي‌دانند از تهران رفته بود تا به بازآمدنش قاجاريه منقرض گردد و پهلوي تولد يابد . هم او به تقليد از همزاد ترك خويش هم‌لباسي اقشار جامعه را وجهه همت خويش ساخت پس همگان را لباس وارداتي كت و شلوار پوشانيد تا لباس بزار و نجار و مطبخي به گوشه‌اي افكنده شود و لباس از حرفه تمايز يابد . روحانيون اما در اين دوره مقاومتي دو چندان كردند چنان كه لباس خويش در كيسه‌اي مي‌نهادند و در بيرون از شهر دور از چشم ماموران رضاخان مجالس بحث حوزوي تشكيل مي‌دادند ، چنين حرمت لباس روحانيت چند برابر شد چرا كه نه تنها روحانيون مورد غضب حكومت وقت قرار گرفته بودند و به ناچار محبوب دل عامه مردم كه بر پوشيدن و حرمت نهادن لباسي پاي مي‌فشردند كه آن را منتسب به پيامبر مي‌دانستند و البته قداستي پيدا كرده بود اين قبا و عبا و عمامه در اين گريز و گرفتاري .

3- روحانيت عين حكومت ؛ بهمن 57 روحانيت تمام قد در جايگاه قدرت ايستاد :
اين بار روحانيت آمده بود كه قدرت را به تمامي به دست بگيرد بي آنكه شريكي براي خويش بتراشد در اين راه اما از علوم و پيشرفت‌هاي روز نيز بي‌بهره نبود چنان كه مي‌دانست بايد بر آزادي زنان در رعايت حجاب تكيه كند و رعايت حقوق اقليت‌هاي سياسي چپ و كمونيست و همه اين وعده‌ها به كناري نهد در وقت محكم شدن صندلي صدارت روحانيت . اينها را اما در تعامل با روشنفكران غير روحاني‌اي آموخته بود كه امواج انقلاب ضد پادشاهي آنها را هم مسير ساخته بود پس لباس روحانيت نماد حكومت و قدرت گشت و ربع قرن طول كشيد تا كسي جرات كند نه در رد روحانيت كه در دفاع از او در همين ساختار به صراحت تابوئي را بشكند كه سالها پيش در « كشور نهاني » كه ايرانيان درون خانه‌هاي خويش ساخته بودند تا در آن آسوده زندگي كنند شكسته بود . ايراني مخفي كه كمتر تابوئي را به رسميت مي‌شناسد .

4- رضا مارمولك در لباس روحانيت ؛ قداست لباس بار ديگر بر پرده نمايان شد :
حتي اگر كمال تبريزي قصد آن داشته است كه بر مظلوميت اقليتي از روحانيت بپردازد كه از غنايم حكومت يكدست روحانيون تحفه‌اي نصيبشان نشده جز فحش‌ها و متلك‌هاي كوچه و بازار و نه در رشوه‌هاي نفتي شريك بوده‌اند و نه در پاكسازي نظام از آنانكه تعهدي به پدرسالاي روحانيت نداشته‌اند ،‌ اما راه را باز هم به خطا رفته است و همان كرده است كه روحانيت در تمامي اين سالها خواسته است : تقدس و حرمت الهي لباس روحانيت . روحانيت نيك دريافته است بقاي خويش به لباسي است كه عوام مقدسش مي‌داند و متدينين بازار شايسته انواع وجوه شرعي تا پيوند روحانيت و سرمايه‌داري تجاري سنتي افزون و محكمتر گردد و منافع متقابل اين دو در پناه وهم زدگي عوام تامين گردد . فرو كاستن عيوب فراوان عملكرد روحانيت در اين ربع قرن در قالب فيلمي كه براي پاسخ به دل مشغوليهاي اهل انديشه اثري ماورائي و اغواگرايانه براي اين لباس به تصوير كشيده شده كه دزدي را زاهد و پاك سرشت مي‌سازد شايد شكستن تابوي تصوير رسمي حكومت از لباس روحانيت باشد – البته براي دفاع از روحانيت – اما جوابي است به خطا به پرسشي كه قرني است جامعه ايران را گرفتار خويش ساخته است : روحانيت از « تبليغ دين » روزي مي‌خورد و خود را نماينده خداي مي‌داند براي هدايت عموم ، تقدس خويش را مجوزي مي‌پندارد براي حاكميتي تام و تمام و سركوب مشروع دگرانديشان و دگرباشان ، و اين همه از مقدس پنداري همان لباس است و همان سفره ارتزاق نه از اقليت داشتن روحانيون مظلوم و تقدس بر باد رفته لباس روحانيت .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!