آسمان اخم كرد
گريست
و زمين آغوش گشود
تا كه همخوابه شود
با عطر دل انگيز ياس
با اشك آبي آسمان
با هر چه كه « نيست »
روئيد آنروز
سرخ ، زرد ، سپيد
دستها را گشود
تا از سرشاخه آسمان
ستاره را تحفه سازد
و زمين آنروز
همچنان باكره بود
و دگر بار آغوش گشود …
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!