اين روزها با اعلام نتايج انتخابات مجلس هفتم ، آخرين گروههائي كه از تحليل نتايج انتخابات بازماندهاند و آنرا به اعلام نتيجه نهائي موكول كرده بودند در اين گود وارد شدهاند شايد به زعم خويش پيام دريافتني اول اسفند را از لابلاي آرا بشنوند و راه آينده خويش را برگزينند . بازار تحليلها در اين روزها داغ بود . نكتهاي كه اما از همان شبانگاه اول اسفند هويدا بود شركت مردم در انتخابات بيش از حد انتظار مدافعان تحريم و بسيار اندكتر از انتظار 40 ميليوني محافظهكاران بود و اين نكتهاي است كه كنه و بن تحليل راي مردم را تشكيل ميدهد . مطالعه رويداد اول اسفند اما دو بخش مييابد كه اولي به چرائي شركت مردم ميپردازد و دومي به استراتژي آينده جناح راست و آينده سياسي اصلاحطلبان حكومتي و بيرون از حاكميت اختصاص دارد ؛
چرا نداي تحريم در جامعه آنچنان كه بايد طنينانداز نشد و گروههاي مردمي را به سوي خويش جلب نكرد ؟ از ابتدا هويدا بود كه شهرهاي بزرگ و سياسي كشور مشاركت اندكي خواهند داشت ؛ بالاتر بودن سطح سواد و فهم سياسي در بين عموم مردم ، عدم وجود قوميتهاي قدرتمند در شهرهاي بزرگ ، دسترسي سهل ساكنان شهرهاي بزرگ به رسانههاي مدرن از جمله اينترنت براي اقشار جوان و تحصيلكردگان و ماهواره براي خانوادهها كه به صورت رسانههاي مرجع در اين جمع ، ايفاي نقش ميكنند در كنار دسترسي به مطبوعات منتقد سياستهاي حاكميت و در نهايت جمعبندي شهروندان اين شهرها براي عدم شركت جستن در انتخابات نكتهاي نبود كه از چشم تحليلگران كه اكثرا خود ساكن شهرهاي بزرگ هستند به دور مانده باشد .
اما از همان ابتدا كه با گردن نهادن خاتمي و كروبي به « حكم حكومتي » عليرغم تمامي ادعاهاي پيشين در مورد عدم برگزاري انتخابات غير آزاد ، برگزاري انتخابات با چنين ويژگيهائي قطعي شد نگراني در مورد مشاركت در شهرهاي كوچك وجود داشت چرا كه در اين شهرها رقابتهاي قومي و محلي است كه جهتگيري راي ساكنان اين شهرها و روستاها را روشن ميسازد . كم نبوده است مواردي كه كانديداي اصلاحطلبي در اين شهرها سخنراني مينموده و از خاتمي و انديشهاش ( در آن سالها كه خاتمي و يارانش محبوبيتي زايد الوصف داشتند ) حمايت ميكرده و صداي سوت و كف و تشويقهاي حضار حمايت وسيع آنان را در ذهن متبادر ميكرده ، با اعلام نتايج انتخابات اما كانديداي جناح راست به راحتي پيروز ميشده است چرا كه « همشهري » يا « هم عشيره » ساكنان آن شهر بوده است !!!
از اين نكته گذشته تنها رسانهاي كه تا عمق روستاها و دورافتادهترين نقاط را تحت پوشش قرار ميدهد سيماي لاريجاني است . در انتخابات شوراها عليرغم سازماندهي تشكيلاتي منسجم و قوي جناح راست از انجا كه سردمداران اين جناح حال و هواي آن انتخابات را نيز همچنان شبيه انتخابات رياست جمهوري و مجلس ششم ميدانستند كوچكترين تلاشي براي به صحنه آوردن مردم نكردند و رسانههاي وابسته به آنان با سكوتي سنگين و نااميدانه به استقبال رايگيري دومين شوراهاي شهري رفتند . اين نااميدي آنچنان وسيع بود كه كيهان در واپسين روز تبليغات با انتشار كاريكاتوري جاي سُم عدهاي چهارپا را كه در حال ورود به ساختمان شوراها هستند به تصوير كشيد ؛ هنوز 48 ساعت از انتشار اين كاريكاتور نگذشته بود كه نتايج ، حكايت از عدم شركت گسترده مردم و پيروزي « ليست آبادگران » عنواني كه جناح راست براي خويش برگزيده بود ، مينمود و اين بود كه كيهان رسما عذرخواهي خويش را از نمايندگان محافظهكار انتخاب شده در سايه عدم شركت مردم ، اعلام كرد و تنها دليل عذرخواهي كيهان همان « محافظهكار » بودن منتخبين بود !
سكوت سنگين رسانه به اصطلاح ملي يعني سيما در اين قضيه كاملا مشهود بود امري كه به دليل نياز شديد محافظهكاران به شركت مردم در انتخابات مجلس هفتم براي رهائي از فشارهاي بينالمللي قابل تكرار نبود . از آن سو شركت گسترده مردم نتيجه را به سود اصلاحطلبان رقم ميزد پس سياستي در پيش گرفته شد و آن رد صلاحيت گسترده اصلاح طلبان بود تا شركت مردم در انتخابات به هر ميزان نتيجه مطلوب آنها را به دنبال داشته باشد . چنين شد كه از مدتها پيش سيما تبليغات سنگيني را آغاز كرد . در كنار مصاحبههاي جهتدار در كنار صفحات تلويزيون در تمامي شبكهها اعداد مختلف و اشكال متحركي به چشم ميخورد كه مرتبا نزديك شدن به زمان راي گيري را يادآور ميشد ؛ در كنار آن سانسور شديد تحصن نمايندگان ، در امن و امان بودن ملك را در دورترين نقاط كه تنها از پنجره سيما با دنيا ارتباط برقرار ميكنند و از آخرين اخبار مطلع ميشوند به بينندگان القا ميكرد .
همچنان كه در مقالهاي كه در صبحگاه اول اسفند نگاشتم آوردهام اصلاحطلبان در عموميت بخشيدن به اصلاحات و مخاطب قرار دادن عامه ناكارامد بودهاند . اگر براي ساكنان برخي شهرهاي كوچك و مناطق خاص برتريهاي قومي و علايق ديني و شرعي ارجح است در عين حال كه بايد با برنامهريزي بلندمدت پديده انتخابات و مشاركت سياسي را نه تكليفي شرعي و نه اثبات قدرت قومي بلكه استيفاء حق شهروندي تعريف و القا نمود در كوتاه مدت اما بايد از همان كانال و با در نظر گرفتن همان حساسيتها ( فقط براي شهرهاي كوچك و روستاها ) وارد شد و از همان نقطه حريف را از ميدان به در كرد . با در نظر گرفتن نتايج انتخابات شوراها و مجلس هفتم اكنون كاملا واضح است كه اصلاحطلبان در صورت تمايل به ادامه حيات سياسي نياز به تاسيس يك شبكه تلويزيوني و ماهوارهاي دارند تا اصلاحات را عموميت بخشيده و همگان را مخاطب خويش قرار دهند نه نخبگاني كه خود اكثرا سياست را به كنج انباريها نهادهاند و بيتفاوتي پيشه ساختهاند .
نگاهي به تاسيس و فراگير شدن راديو فردا نكتههاي آموزندهاي در برقراري ارتباط رسانه اي با شهروندان دارد . مردم و حتي بسياري از نخبگان از ارائه تحليل هاي طولاني ( نظير همين مقاله ) خسته شدهاند . راديو فردا با ارائه خبرهاي « كوتاه » و « جهت دار » و پخش موسيقي مداوم مطابق با تمامي سلائق عملا و در عين حال پرهيز از طرح شعارهاي متعدد و افراطي بهترين انتخاب اكثر شهروندان ايراني است . اين سه ويژگي در تاسيس شبكه راديوئي يا تلويزيوني جديد ميبايد مورد توجه ويژه قرار گيرد .
موقعيت اصلاحطلبان حكومتي و شخص آقاي خاتمي در بدترين شرايط قرار دارد . آقاي خاتمي با پذيرش انجام چنين انتخاباتي و اصلاحطلبان حكومتي با پذيرش شركت در اين انتخابات و مشروعيت بخشيدن به آن تحت عنوان « ائتلاف براي ايران » عملا به عمر سياسي خويش در ميان اقشار جامعه پايان دادند و اين تنها رانت حكومتي است كه از اين پس حيات اين « مخالفان سر به راه » را تداوم ميبخشد . انتخابات اول اسفند ابطال رسمي اصلاحطلبي از درون بود و اگر باز كساني در اين انديشه باشند كه با حفظ ساختار كلي نظام به اصلاح و پيرايش آن بپردازند بر گوري ميگريند كه چنين معجزتي از آن برنميخيزد . اپوزيسيون جديدي كه از اين پس شكل خواهد گرفت حول دو محور عمده « جمهوري خواهي و مردم سالاري » و « جدائي نهاد دين از نهاد دولت » شكل خواهد يافت و در واقع به نزديكتر شدن جمهوريخواهان درون ايران و برون آن مدد خواهند رساند هر چند به دليل پيشينه فكري و سياسي دو گروه اتحاد آنها حداقل در اين مقطع تاكتيكي و نه استراتژيك خواهد بود .
محافظهكاران اما اكنون موقيعت دشوارتري دارند . آنان به دليل تركيب ناهمگون خويش همچنان سرگرم چالش بر سر پيروزي فراكسيونهاي معتدل يا افراطي هستند ؛ بنا بر اين كه كدامين فراكسيون پيروز شوند كه اين خود به جز قدرت چانهزني اين دو فراكسيون عمده مرهون نحوه مواجهه مردم با حاكميت يكدست شده جناح راست دارد ، استراتژي متفاوتي در پيش گرفته خواهد شد . در صورت پيروزي اهل اعتدال اين جناح كه سياستمداراني به شدت پراگماتيست و عملگرا هستند برقراري ارتباط با آمريكا ، اعطاي آزاديهاي اجتماعي و تزريق دلارهاي انباشته شده در صندوق ذخيره ارزي به بازار مصرف براي القا كارامدي اقتصادي آنان ( كه در عين كاهش اندك و موقتي قيمت ها ، تورم دهشتناكي را به دنبال خواهد داشت ) در دستور كار قرار خواهد گرفت ؛ موقعيت آنان اما در صورت پيروزي افراطيون اين جناح سختتر خواهد بود . در واقع آنان براي تضمين حداقل چند صباح ديگر حكومتداري نياز شديد به اتخاذ سياستهاي مورد نظر عملگرا ها دارند اما سياستهاي ياد شده با تمامي تبليغات و شالودههاي فكري كه در چند سال اخير براي هواداران صادق خويش ( نظير بدنه حزب الله ) تهيه ديدهاند در تضاد آشكار است بنابراين آنها از اين پس از اين منظر كه « حفظ نظام » و هر كاري كه بدان مدد رساند از « اوجب واجبات » است به ميان بدنه صادق خويش خواهند آمد تا با ارضا ظاهري خواستهاي آنان از حجم فروپاشي تشكيلاتي هواداران خويش بكاهند .
۱۳۸۲/۱۲/۱۰
۱۳۸۲/۱۲/۰۸
وبلاگنویسی و ویژگیهای آن
يكي از وبلاگنويسان محترم با ارسال ايميلي سوالاتي را راجع به وبلاگنويسي مطرح كرده و خواستار پاسخگويي شدهاند . هر چند ايشان عنوان كردهاند وبلاگ اينجانب چون بسياري از وبلاگهاي طرف پرسش ايشان به طور تصادفي انتخاب شدهاند اما نحوه اين تصادفي انتخاب كردن براي نگارنده مبهم است . به هر حال از آنجا كه طرح چنين پرسشهائي را مفيد براي جامعه وبلاگنويسان ايران زمين ميدانم به پرسشهاي ايشان پاسخ گفتهام :
1-چند وقت است كه وبلاگ مي نويسي ؟ ………… حدود دو ماه به طور فعال
2- ازچه طريقي با فضايي بنام وبلاگ آشنا شدي ؟ ………… از طريق يكي از دوستان وبلاگنويسم
3- چقدر به مسائل جانبي وبلاگت اهميت مي دهي؟ ( طراحي قابل وبلاگ ، لوگوي وبلاگ ، اسم وبلاگ ) ………… اين موارد بستگي به نظر نويسنده و موضوعي است كه وبلاگنويس آنرا پي ميگيرد . در عين حال كه وبلاگهائي كه تنها ظاهر زيبائي دارند و حرفي براي گفتن ندارند مطلوب نيستند وبلاگهائي هم كه داراي بار موضوعي بسيار قوي هستند ( در مورد هر موضوعي ) اما ظاهر فوقالعاده ساده و پيشپاافتاده دارند و از همان قالبهاي رايج و بسيار ساده تكراري بهره ميگيرند نيز به دليل عدم چشم نوازي ظاهري ، جذاب و گيرا نيستند . نگارنده اين وبلاگ در مورد ظاهر آن به چند نكته توجه داشته است : اول ظاهر وبلاگ نه در حد قالبهاي از پيش آماده ساده و تكراري و كليشهاي باشد و نه آنقدر شلوغ باشد كه مراجعه كننده را سردرگم كند اين بيشتر به نظر اينجانب و نوع موضوعات مطرح در اين وبلاگ كه غالبا سياسي است برميگردد . ثانيا به دليل نوع مطالب كه نياز به مطالعه خواننده دارد به هماهنگي رنگها براي مطالعه راحت تر و عدم خستگي چشم خوانندگان به عنوان يك پارامتر مهم نگاه كرده و ميكنم . انتخاب رنگ پس زمينه مقالات دقيقا با عنايت به همين موضوع بوده است هر چند وبلاگهاي با پس زمينه سياه در اين زمينه مطلوبتر هستند . در كنار دو عامل ياد شده همچنان چشمنوازي و طراحي زيباي وبلاگ را عامل تحريك كننده مناسبي براي خوانندگان ميدانم .
4- تا چه حد مشخصات واقعي خودت را در وبلاگ مطرح كردهاي ؟ ………… به طور كامل . در واقع اين وبلاگ از وبلاگهاي كاملا شناسنامه دار است كه از امتياز ناشناس ماندن خود را محروم كرده است .
5- چند وقت يكبار وبلاگت را به روز ميكني ؟ ………… حداكثر هر 4 روز يكبار مگر اينكه واقعا به دليل گرفتاريهاي شغلي يا خانوادگي قادر به نگارش مطلبي نباشم .
6- آيا فضاي وبلاگ براي تو امكان بيان حرفها و انديشه هايت را در زمينه مورد علاقه ات فراهم كرده است؟ (تا چه حد؟ ) ………… تا حد بسيار زياد . در واقع محدوديت بسيار كمي در اين حوزه وجود دارد . اما به دليل شناسنامه دار بودن وبلاگ و مشخص بودن نويسنده وبلاگ همچنان محدوديت دارم و نميتوانم برخي مسائل مورد علاقهام را مطرح كنم .
7- آيا فضاي وبلاگ براي تو امن و مورد اعتماد است؟ ( چقدر مسائل شخصي و نظرات خصوصي خود را در آنجا بيان ميكني؟ ) ………… همچنان كه پيش از اين گفتم به دليل مشخص بودن نويسنده اين وبلاگ ، اينجا كاملا امن و قابل اعتماد نيست . مشي بنده مطرح كردن مسائل خصوصيام كه خواننده بسياري را جلب ميكند ، نيست .
8- تا چه حد در نوشته هايت در وبلاگ دست به خودسانسوري ميزني؟ ………… به دليل سياسي بودن اكثر مطالب مجبور به اينكار هستم ، آنهم در بسياري موارد !
در مدت وبلاگ نويسي ات از ميزان خودسانسوري ات كم شده يا بيشتر شده ؟ ………… به ميزان اندكي ، كم شده است .
9- چقدر در نوشته هاي وبلاگت از خط قرمزهاي جامعه عبور ميكني ؟ ………… تا حدي كه ناچار به خودسانسوري مطالبم شوم و زهر نيش قلمم را بيش از اندازه ظرفيت جامعه و حاكمان بيابم .
10- آيا وبلاگ نويسي براي تو هويت جديدي جداي از هويت و شخصيت واقعي ات بوجود آورده ؟ ………… در واقع خير ، چون هويت وبلاگي بنده و هويت واقعي ام تفاوتي ندارد . اما موجب يافتن دوستان بسيار عزيزي شده است كه هرگز در دنياي واقعي قادر به يافتن آنها و برقراري ارتباط با آنها نبودم .
11- آيا اين هويت جديد را خودت بوجود آورده اي؟ چقدر به هويت خودت نزديك يا دور است ؟ ………… همان هويت اصلي است . فرقي ندارد . هويت افراد در اينترنت بر اساس گفته ها و نوشته هاي آنها خود به خود حاصل ميشود .
12- آيا اين هويت جديد از طرف مخاطبين وبلاگت بوجود آمده يا تشديد شده ؟ …………خير . چنين اتفاقي نيافتاده است .
۱۳-وبلاگ نويسي و وبلاگ گردي تا چه ميزان از تو زمان ميگيرد ؟ آيا جز اوقات فراغت تو محسوب مي شود ؟ ………… بله . به دليل آنكه شغل من كاملا متفاوت با مطالبي است كه مينويسم تنها در اوقات فراغت قادر به نوشتن يا وبگردي هستم .
1۴- آيا وبلاگ نويسي و وبگردي برايت تبديل به يك عادت شده؟ هر از چند گاهي به وبلاگهاي ديگران سر مي زني؟ ………… متاسفانه تا حدي تبديل به عادت شده . هر چند جلوي خودم رو ميگيرم اما بعضي وقتها تا چند ساعت فقط در وبلاگها و سايت ها گشت ميزنم . در مورد وبلاگهاي مورد علاقهام چه آنها كه لينكشان در وبلاگم موجود است چه آنها كه نيست تقريبا هر شب سر ميزنم .
1۵- آيا دروبلاگ خواني گزينش خاصي داري؟ وبلاگهاي خاص و مشخصي را ميخواني ؟ …………. بله دقيقا . چون هر وبلاگ داراي مطالب زياد و در عين حال لينكهاي مرتبطي است كه مطالعه انها مدتها وقت ميگيرد . به وبلاگهائي سر ميزنم كه واقعا حرفي براي گفتن داشته باشند . نگاه نو و جديد و تازه . مثالش همين لينكهائي است كه در وبلاگم آوردهام .
1۶- در خواندن وبلاگها چقدر وبلاگهاي جديد و تصادفي ميخواني ؟ ………… در موقع وبگردي زياد پيش ميآيد . بسياري از وبلاگها يا سايتهائي كه به دنبالشان بودهام در همين وبگرديها يافتهام .
1۷- آيا در وبلاگت link وبلاگهاي ديگران را گذاشته اي ؟ اگر بله ، با چه معياري اين وبلاگها رو انتخاب كردهاي ؟ ………… بله . اولا نزديك بودن به افكار نويسنده ؛ ثانيا داشتن مطالبي كه بنده بسيار به آنها علاقمندم اما به دلايلي قادر به بيان آنها نيستم يا شيوه بيان دوستان شيواتراست . به طور مثال در زمينه شعر ، شعرگونهها ، مسائل سياسي و اجتماعي و …
1۸- آيا وبلاگ نويسي بر روابط اجتماعي تو تاثير داشته؟ آيا منزوي تر شده اي ؟ يا بلعكس ؟ ………… اينترنت به طور عام و وبلاگنويسي به طور خاص انزواي اجتماعي را به همراه دارد . در واقع موجب ميشود فرد پاي كامپيوتر ميخكوب شود و فقط در دنياي مجازي سير كند . اثر چت از اين دو نيز بيشتر است .
1۹- آيا در مدت وبلاگ نويسي ، تا به امروز جذب گروه ها و حلقه هاي وبلاگي شده ايد ؟ ………… در مواردي نظير امضاي بيانيهها بله . اما غير از آن خير .
۲۰- آيا تا بحال در قرارهاي وبلاگي حضور داشته اي ؟ ………… خير
2۱- آيا قرارهاي وبلاگي و ملاقاتهاي حضوري تاثيري در نوشته هايت داشته ؟ …………
2۲- آيا وبلاگ نويسي و حضور در اين فضا ،تاثيري در روش گفتگو و پذيرش افكار جديد ، براي تو داشته است؟ چقدر تحمل نظرات مخالف در تو بالا رفته ؟ ………… اصولا به تعامل افكار معتقدم اما بيشك فضاي وبلاگنويسي به دليل دو طرفه بودن ، ظرفيت تحمل افراد را تا حد قابل ملاحظهاي بالا ميبرد . بنده نيز از اين امر مستثنا نيستم .
2۳- چرا وبلاگ مي نويسي؟ …………. اين پرسش بسيار كلي مطرح شده است به اين معني كه چرا مثلا كار ديگري نميكني يا چرا سايت راه نمياندازي و … اما براي اين قلم كه كمتر جاي ديگري را براي بيان افكار و تحليلهاي خويش مييابد و كمترين محدوديت در زمينه ارتباط دو طرفه آنهم با قشر فهيم و تحصيلكرده را وبلاگ ميداند و مسدود شدن سايت ها مانع از آن ميشود كه امكان پر سهولت وبلاگ را رها كند وبلاگنويسي بهترين راه « وجود داشتن و رشد كردن » است .
2۴- تا چه حد امكان برقراري ارتباط با جنس مخالف در وبلاگ برايت اهميت دارد؟ ارتباط دوستانه ،آزاد و غير رسمي ………… به هيچ وجه اهميتي برايم ندارد .
2۵- آيا وبلاگ براي تو موقعيت جديدي براي ارتباط با جنس مخالف (پسر/دختر) بوجود آورده است؟ ………… خير ، به هيچ وجه .
2۶- بنظر تو وبلاگ نويسي در ايران همچون برخي پديده ها يك تب اجتماعيست؟ ………… براي كساني كه صرفا برايشان طبق مد رفتار كردن مهم است يا تنها ميخواهند بودن خود و تاثير گذاريشان را به اثبات برسانند وبلاگ يكي از بهترين ابزارهاست . اما چون ساير پديدههاي اجتماعي پس از مدتي تب آن نيز ميگذرد و اهالي واقعي اين عرصه ميمانند و خوانندگانشان . 26- فكر ميكني چرا جوانها وبلاگ مي نويسند؟ ………… وبلاگنويسي مختص جوانها نيست اما براي جوانها جائي بهتر از وبلاگ براي ابراز وجود و بيان آزادانه عقايدشان بيدغدغه نصيحت و مزاحمت بزرگان و حاكمان وجود ندارد . رايگان بودن را هم به آن بيفزائيد كه جوانان امروز اكثرا وضع شغلي و در نتيجه مالي خوبي ندارند .
27- بنظر تو اگر در مراقبتها و محدوديتهاي اجتماعي در ايران تغيير ايجاد شود ، ميزان استفاده جوانان از اينترنت ( وبلاگ ) تغيير ميكند ؟ ………… براي كساني كه به علت محدوديتهاي اجتماعي به وبلاگ رو آوردهاند ، بله ، تغيير ميكند اما براي سايرين تاثيري ندارد چون ماهيت موضوعاتي كه آنها پيگيري ميكنند متفاوت است . اصولا يكي از مهمترين دلايل وبلاگنويسي عدم پذيرش جوانها در گروه ها و محافل و حلقههاي فكري مورد علاقه آنان است كه آنها را از شكوفائي استعدادشان محروم ميسازد اما در وبلاگ و اينترنت اين نوشتهها هستند كه سخن ميگويند نه ظاهر نويسنده يا سن و سال او يا ….
1-چند وقت است كه وبلاگ مي نويسي ؟ ………… حدود دو ماه به طور فعال
2- ازچه طريقي با فضايي بنام وبلاگ آشنا شدي ؟ ………… از طريق يكي از دوستان وبلاگنويسم
3- چقدر به مسائل جانبي وبلاگت اهميت مي دهي؟ ( طراحي قابل وبلاگ ، لوگوي وبلاگ ، اسم وبلاگ ) ………… اين موارد بستگي به نظر نويسنده و موضوعي است كه وبلاگنويس آنرا پي ميگيرد . در عين حال كه وبلاگهائي كه تنها ظاهر زيبائي دارند و حرفي براي گفتن ندارند مطلوب نيستند وبلاگهائي هم كه داراي بار موضوعي بسيار قوي هستند ( در مورد هر موضوعي ) اما ظاهر فوقالعاده ساده و پيشپاافتاده دارند و از همان قالبهاي رايج و بسيار ساده تكراري بهره ميگيرند نيز به دليل عدم چشم نوازي ظاهري ، جذاب و گيرا نيستند . نگارنده اين وبلاگ در مورد ظاهر آن به چند نكته توجه داشته است : اول ظاهر وبلاگ نه در حد قالبهاي از پيش آماده ساده و تكراري و كليشهاي باشد و نه آنقدر شلوغ باشد كه مراجعه كننده را سردرگم كند اين بيشتر به نظر اينجانب و نوع موضوعات مطرح در اين وبلاگ كه غالبا سياسي است برميگردد . ثانيا به دليل نوع مطالب كه نياز به مطالعه خواننده دارد به هماهنگي رنگها براي مطالعه راحت تر و عدم خستگي چشم خوانندگان به عنوان يك پارامتر مهم نگاه كرده و ميكنم . انتخاب رنگ پس زمينه مقالات دقيقا با عنايت به همين موضوع بوده است هر چند وبلاگهاي با پس زمينه سياه در اين زمينه مطلوبتر هستند . در كنار دو عامل ياد شده همچنان چشمنوازي و طراحي زيباي وبلاگ را عامل تحريك كننده مناسبي براي خوانندگان ميدانم .
4- تا چه حد مشخصات واقعي خودت را در وبلاگ مطرح كردهاي ؟ ………… به طور كامل . در واقع اين وبلاگ از وبلاگهاي كاملا شناسنامه دار است كه از امتياز ناشناس ماندن خود را محروم كرده است .
5- چند وقت يكبار وبلاگت را به روز ميكني ؟ ………… حداكثر هر 4 روز يكبار مگر اينكه واقعا به دليل گرفتاريهاي شغلي يا خانوادگي قادر به نگارش مطلبي نباشم .
6- آيا فضاي وبلاگ براي تو امكان بيان حرفها و انديشه هايت را در زمينه مورد علاقه ات فراهم كرده است؟ (تا چه حد؟ ) ………… تا حد بسيار زياد . در واقع محدوديت بسيار كمي در اين حوزه وجود دارد . اما به دليل شناسنامه دار بودن وبلاگ و مشخص بودن نويسنده وبلاگ همچنان محدوديت دارم و نميتوانم برخي مسائل مورد علاقهام را مطرح كنم .
7- آيا فضاي وبلاگ براي تو امن و مورد اعتماد است؟ ( چقدر مسائل شخصي و نظرات خصوصي خود را در آنجا بيان ميكني؟ ) ………… همچنان كه پيش از اين گفتم به دليل مشخص بودن نويسنده اين وبلاگ ، اينجا كاملا امن و قابل اعتماد نيست . مشي بنده مطرح كردن مسائل خصوصيام كه خواننده بسياري را جلب ميكند ، نيست .
8- تا چه حد در نوشته هايت در وبلاگ دست به خودسانسوري ميزني؟ ………… به دليل سياسي بودن اكثر مطالب مجبور به اينكار هستم ، آنهم در بسياري موارد !
در مدت وبلاگ نويسي ات از ميزان خودسانسوري ات كم شده يا بيشتر شده ؟ ………… به ميزان اندكي ، كم شده است .
9- چقدر در نوشته هاي وبلاگت از خط قرمزهاي جامعه عبور ميكني ؟ ………… تا حدي كه ناچار به خودسانسوري مطالبم شوم و زهر نيش قلمم را بيش از اندازه ظرفيت جامعه و حاكمان بيابم .
10- آيا وبلاگ نويسي براي تو هويت جديدي جداي از هويت و شخصيت واقعي ات بوجود آورده ؟ ………… در واقع خير ، چون هويت وبلاگي بنده و هويت واقعي ام تفاوتي ندارد . اما موجب يافتن دوستان بسيار عزيزي شده است كه هرگز در دنياي واقعي قادر به يافتن آنها و برقراري ارتباط با آنها نبودم .
11- آيا اين هويت جديد را خودت بوجود آورده اي؟ چقدر به هويت خودت نزديك يا دور است ؟ ………… همان هويت اصلي است . فرقي ندارد . هويت افراد در اينترنت بر اساس گفته ها و نوشته هاي آنها خود به خود حاصل ميشود .
12- آيا اين هويت جديد از طرف مخاطبين وبلاگت بوجود آمده يا تشديد شده ؟ …………خير . چنين اتفاقي نيافتاده است .
۱۳-وبلاگ نويسي و وبلاگ گردي تا چه ميزان از تو زمان ميگيرد ؟ آيا جز اوقات فراغت تو محسوب مي شود ؟ ………… بله . به دليل آنكه شغل من كاملا متفاوت با مطالبي است كه مينويسم تنها در اوقات فراغت قادر به نوشتن يا وبگردي هستم .
1۴- آيا وبلاگ نويسي و وبگردي برايت تبديل به يك عادت شده؟ هر از چند گاهي به وبلاگهاي ديگران سر مي زني؟ ………… متاسفانه تا حدي تبديل به عادت شده . هر چند جلوي خودم رو ميگيرم اما بعضي وقتها تا چند ساعت فقط در وبلاگها و سايت ها گشت ميزنم . در مورد وبلاگهاي مورد علاقهام چه آنها كه لينكشان در وبلاگم موجود است چه آنها كه نيست تقريبا هر شب سر ميزنم .
1۵- آيا دروبلاگ خواني گزينش خاصي داري؟ وبلاگهاي خاص و مشخصي را ميخواني ؟ …………. بله دقيقا . چون هر وبلاگ داراي مطالب زياد و در عين حال لينكهاي مرتبطي است كه مطالعه انها مدتها وقت ميگيرد . به وبلاگهائي سر ميزنم كه واقعا حرفي براي گفتن داشته باشند . نگاه نو و جديد و تازه . مثالش همين لينكهائي است كه در وبلاگم آوردهام .
1۶- در خواندن وبلاگها چقدر وبلاگهاي جديد و تصادفي ميخواني ؟ ………… در موقع وبگردي زياد پيش ميآيد . بسياري از وبلاگها يا سايتهائي كه به دنبالشان بودهام در همين وبگرديها يافتهام .
1۷- آيا در وبلاگت link وبلاگهاي ديگران را گذاشته اي ؟ اگر بله ، با چه معياري اين وبلاگها رو انتخاب كردهاي ؟ ………… بله . اولا نزديك بودن به افكار نويسنده ؛ ثانيا داشتن مطالبي كه بنده بسيار به آنها علاقمندم اما به دلايلي قادر به بيان آنها نيستم يا شيوه بيان دوستان شيواتراست . به طور مثال در زمينه شعر ، شعرگونهها ، مسائل سياسي و اجتماعي و …
1۸- آيا وبلاگ نويسي بر روابط اجتماعي تو تاثير داشته؟ آيا منزوي تر شده اي ؟ يا بلعكس ؟ ………… اينترنت به طور عام و وبلاگنويسي به طور خاص انزواي اجتماعي را به همراه دارد . در واقع موجب ميشود فرد پاي كامپيوتر ميخكوب شود و فقط در دنياي مجازي سير كند . اثر چت از اين دو نيز بيشتر است .
1۹- آيا در مدت وبلاگ نويسي ، تا به امروز جذب گروه ها و حلقه هاي وبلاگي شده ايد ؟ ………… در مواردي نظير امضاي بيانيهها بله . اما غير از آن خير .
۲۰- آيا تا بحال در قرارهاي وبلاگي حضور داشته اي ؟ ………… خير
2۱- آيا قرارهاي وبلاگي و ملاقاتهاي حضوري تاثيري در نوشته هايت داشته ؟ …………
2۲- آيا وبلاگ نويسي و حضور در اين فضا ،تاثيري در روش گفتگو و پذيرش افكار جديد ، براي تو داشته است؟ چقدر تحمل نظرات مخالف در تو بالا رفته ؟ ………… اصولا به تعامل افكار معتقدم اما بيشك فضاي وبلاگنويسي به دليل دو طرفه بودن ، ظرفيت تحمل افراد را تا حد قابل ملاحظهاي بالا ميبرد . بنده نيز از اين امر مستثنا نيستم .
2۳- چرا وبلاگ مي نويسي؟ …………. اين پرسش بسيار كلي مطرح شده است به اين معني كه چرا مثلا كار ديگري نميكني يا چرا سايت راه نمياندازي و … اما براي اين قلم كه كمتر جاي ديگري را براي بيان افكار و تحليلهاي خويش مييابد و كمترين محدوديت در زمينه ارتباط دو طرفه آنهم با قشر فهيم و تحصيلكرده را وبلاگ ميداند و مسدود شدن سايت ها مانع از آن ميشود كه امكان پر سهولت وبلاگ را رها كند وبلاگنويسي بهترين راه « وجود داشتن و رشد كردن » است .
2۴- تا چه حد امكان برقراري ارتباط با جنس مخالف در وبلاگ برايت اهميت دارد؟ ارتباط دوستانه ،آزاد و غير رسمي ………… به هيچ وجه اهميتي برايم ندارد .
2۵- آيا وبلاگ براي تو موقعيت جديدي براي ارتباط با جنس مخالف (پسر/دختر) بوجود آورده است؟ ………… خير ، به هيچ وجه .
2۶- بنظر تو وبلاگ نويسي در ايران همچون برخي پديده ها يك تب اجتماعيست؟ ………… براي كساني كه صرفا برايشان طبق مد رفتار كردن مهم است يا تنها ميخواهند بودن خود و تاثير گذاريشان را به اثبات برسانند وبلاگ يكي از بهترين ابزارهاست . اما چون ساير پديدههاي اجتماعي پس از مدتي تب آن نيز ميگذرد و اهالي واقعي اين عرصه ميمانند و خوانندگانشان . 26- فكر ميكني چرا جوانها وبلاگ مي نويسند؟ ………… وبلاگنويسي مختص جوانها نيست اما براي جوانها جائي بهتر از وبلاگ براي ابراز وجود و بيان آزادانه عقايدشان بيدغدغه نصيحت و مزاحمت بزرگان و حاكمان وجود ندارد . رايگان بودن را هم به آن بيفزائيد كه جوانان امروز اكثرا وضع شغلي و در نتيجه مالي خوبي ندارند .
27- بنظر تو اگر در مراقبتها و محدوديتهاي اجتماعي در ايران تغيير ايجاد شود ، ميزان استفاده جوانان از اينترنت ( وبلاگ ) تغيير ميكند ؟ ………… براي كساني كه به علت محدوديتهاي اجتماعي به وبلاگ رو آوردهاند ، بله ، تغيير ميكند اما براي سايرين تاثيري ندارد چون ماهيت موضوعاتي كه آنها پيگيري ميكنند متفاوت است . اصولا يكي از مهمترين دلايل وبلاگنويسي عدم پذيرش جوانها در گروه ها و محافل و حلقههاي فكري مورد علاقه آنان است كه آنها را از شكوفائي استعدادشان محروم ميسازد اما در وبلاگ و اينترنت اين نوشتهها هستند كه سخن ميگويند نه ظاهر نويسنده يا سن و سال او يا ….
۱۳۸۲/۱۲/۰۱
این چنین سر بریدن، چرا؟
روزهاي منتهي به هر انتخابات روزهاي پر اضطرابي براي بازيگران اين صحنه است ؛ هر يك از كانديداها سعي در رو كردن آخرين برگهاي برنده دارند و از تمامي توان خويش براي جلب راي مردم و حذف رقيب بهره ميجويند. قطب زاده كانديداي نخستين دوره انتخابات رياست جمهوري درست در واپسين روز تبليغات برگ برندهاي را به زعم خويش بر زمين زد تا پيروزي را ارمغانش سازد. اعلام خبر دستگيري شاه در پاناما توسط قطب زاده هر چند بسياري را حيرت زده ساخت، تائيد و تكذيبهاي مقامات پاناما و مشاوران قطب زاده كه راهي پاناما شده بودند اما نتوانست وصال شاهد پيروزي را براي او حاصل كند.
پخش سراسري و رايگان نشريه يالثارات الحسين در هفتههاي منتهي به دوم خرداد كه در آن خاتمي و مجمع روحانيون به بوفهاي كور و جغدان شوم تشبيه شده بودند آخرين گروه از مردمي را نه تنها براي برگزيدن كانديداي اصلح كه اصولا براي شركت در انتخابات مردد بودند متقاعد نمود كه در پاي صندوقهاي راي حاضر شده و نام خاتمي را در جامه پاسخ « نه » بزرگ به « امر حاكميت » بر برگهها ثبت نمايند. پيش از آن اما دو روزي تحريريه « سلام » طعم توقيف را چشيده بودند . در آستانه انتخابات مجلس پنجم به ناگاه خبر توقيف سلام دو روز مانده به پايان مهلت تبليغات اعلام شد . هر چند اين توقيف چندان دوام نياورد و لابيهاي روحانيون مبارز تريبون را از محاق خارج ساخت اما نشان داد كه محافظهكاران حكومتي تا چه حد براي نيل به مقصود جسورانه و بيپروا شمشير آخته در دست تمامي پردهها و حريمها را ميدرند.
توقيف نشريات در همين نقطه متوقف نشد ؛ به دنبال درج نامه سعيد امامي در روزنامه سلام كه پيشنهاد محدود ساختن مطبوعات در آن آمده بود « سلام » براي هميشه به تاريخ پيوست تا ياد اولين روزنامه منتقد پس از حوادث دهه نخست انقلاب و حادثه كوي دانشگاه كه در پي اين توقيف به وقوع پيوست در اذهان به يادگار ماند . توقيف فلهاي مطبوعات در بهار 79 اما حكايت ديگري بود . سخنراني رهبري نظام آنروز پيامي روشن داشت : اين مطبوعات با تيترهاي مشابه و مطالب يكسان از يك مركز هماهنگ ميشوند ؛ اين مطبوعات پايگاه دشمنند . دادستان تنها تا نيمه شب توانست خود را كنترل كند . در چشم برهم زدني روزنامهها يكي پس از ديگري زنجير شدند تا شمار آنها از 90 گذشت و ايران بزرگترين زندان روزنامهنگاران و مسوولان آن سرآمدترين دشمنان آزادي مطبوعات نام گرفتند و جهانيان به صراحت از اين عناوين در گزارشهاي سالانه خويش اسم ببرند . توقيف مطبوعات اما همچنان روندي مستمر داشته و به رويهاي معمول تبديل شده است آنچنان كه در ابتداي انتشار روزنامه شرق كه « متفاوت » از ساير نشريات اصلاح طلب به ناگاه به مرجعي براي نخبگان تحصيلكرده تبديل گشت همگان در اين آرزو بودند كه : اي كاش ديرتر توقيف شود ….
تنها دو روز به آغاز راي گيري انتخابات مجلس هفتم باقي بود ، شرق و ياس نو اقدام به چاپ قسمتهائي از نامه نمايندگان به رهبري كردند . پيش از آن اما شايع شده بود كه حسن روحاني - كانديداي انتخابات رياست جمهوري آينده از سوي محافظهكاران – به صورت شفاهي از روزنامهها خواسته است كه از درج اين نامه پرهيز كنند . اين درخواست البته سابقه داشت ؛ هنگامي كه امام جمعه اصغهان كه عنوان قديميترين امام جمعه ايران را نيز در كنار حمايتهاي خويش از اصلاحطلبان به همراه دارد با صدور نامهاي خطاب به مردم ايران برائت خويش را از بسياري از اقدامات و برنامههاي حاكميت در طي سالهاي پس از انقلاب اعلام داشت ، شوراي عالي امنيت ملي براي اولين بار طي نامهاي روزنامهها را از درج سخناني له يا عليه آيتالله طاهري بر حذر داشت . حاصل اما بياعتنائي كيهان و رسالت و جمهوري اسلامي و انتشار ارگان جبهه مشاركت به صورت سفيد و در آخر توقيف آزاد بود . ارسال نامه 135 نماينده مجلس به رهبري نيز واكنش مشابهي را از سوي شوراي عالي امنيت ملي به دنبال داشت . در هر دو اقدام ارسال نامه و تصميم گيري شورا خارج از عرف و ظاهرا بدون اطلاع رئيس آن – شخص رئيس جمهور – صورت گرفته بود .
شرق با در پيش گرفتن مشياي متفاوت هر چند به صورت حلقه اي بسته از برخي خواص سياستمدار و روزنامهنگار كه با بيمهري نسبت به خارجين اين حلقه همراه بود به بنيان سازي فكري پروسه مدرنيسم در ايران همت گماشته بود . شرق اما چندين روز پيش از توقيف بحراني را از سر گذرانده بود كه كمتر نگاهي متوجه آن شد . در روزنامه شرق مورخ 26 بهمن صفحه 13 در مقاله احياي اسلامي به قلم آنتوني گيدنز ذيل بررسي بنيادگرائي ديني آمده است : درگذشت آيت الله خميني در 1989 ضربهاي براي عوامل افراطي و محافظهكار ايران بود . هر چند جانشين او آيت الله علي خامنهاي حمايت رهبران مذهبي قدرتمند را جلب كرد اما محبوبيت او به طرز فزايندهاي در ميان شهروندان ايراني كه از رژيم سركوبگر و نابسامانيهاي مزمن اجتماعي آزرده خاطر هستند ، رو به افول است . هر چند شرق در روز بعد بدون اشاره به مطلب ياد شده ، عذرخواهي نمود اما كاملا مشخص بود كه اين روزنامه با درج چنين مقالهاي هر چند به صورت ترجمه ، خط قرمز عرفي مطبوعات در انتقاد از رهبري را درنورديده است امري كه با چاپ نامه نمايندگان هر چند به صورت سانسور شده ادامه يافت و منجر به توقيف آن شد . اما پرسشي كه باقيست اين است كه هدف و پيام دادستاني تهران ، شيخ حسن روحاني و به عبارت صحيحتر محافظهكاران از اين اقدام چيست ؟
اگر به دقت بنگريم اقداماتي از اين دست در آستانه انتخاباتي صورت ميگيرد كه يا نتيجه آن از پيش مشخص نباشد و رقبا در رقابتي تنگاتنگ به حذف سايرين ميانديشند يا آنكه قرار بر اين باشد پس از انتخابات اقدامات خاصي صورت پذيرد كه « كنترل فضاي سياسي » ذيل آن تعريف ميشود . نتايج اين انتخابات از پيش مشخص است اما آنچه به كابوس محافظهكاران مبدل گشته تعداد راي دهندگان است . از همين رو خبرهائي كه در روزهاي منتهي به انتخابات از تقلب و چاپ شناسنامههاي تقلبي در افغانستان و پاكستان و كشف شناسنامههاي جعلي در اسلام شهر تهران و برنامههاي مشابه در شهرهاي بزرگ منتشر ميشد خشم مخالفان را برانگيخت تا آنجا كه با مسدود كردن سايت امروز و هك شدن سايت رويداد ميزان حساسيت محافظهكاران كاملا روشن شده است .
بنابراين برنامه كاملا روشن است ؛ اولا با اين توقيف بار ديگر به مطبوعات پيام داده ميشود كه حد مردمسالاري ديني مورد تاكيد آقايان شامل انتقاد به رهبري نميشود و آنچنان كه از پاسخ مرتضوي به ندامتنامه مديرمسؤول شرق كاملا هويدا است رفع توقيف از شرق نيز حداقل تا 10 روز پس از انتخابات و اعلام نتايج و درآمدن « نتيجه مطلوب » ادامه خواهد داشت تا شرق و البته ياس نو كه به شرط نوشتن ندامتنامه وعده رفع توقيف گرفته است « وامدار » محافظهكاران باقي بمانند . هر چند روشن است رفع توقيف از اين روزنامهها و اصولا ميزان آزاديهاي سياسي پس از انتخابات به تعداد راي دهندگان بستگي مستقيم دارد . چه در صورت ضرورت تقلب در آرا ، زبانها بريده و قلم ها شكسته خواهد شد و در همين راستا پروسه انعطاف و سازش با خارج و سركوب و اختناق در داخل در دستور كار قرار ميگيرد . پلمپ شدن دفتر جبهه مشاركت در آستانه انتخابات در همين راستاست ؛ نكتهاي كه اما از پس اين حوادث روشن است درس جديدي است كه اصلاحطلبان بايد بياموزند . گذاشتن همه تخم مرغها در سبد جنبش دانشجوئي و مطبوعات و تبديل اين دو به تنها بالهاي پرنده اصلاحات در حالي كه هر دو از كمترين سپر حفاظتي بهرهمند هستند به خلع سلاح شدن اصلاح طلبان پس از تيرماه 1378 و بهار 1379 انجاميد . راه اندازي سايت هاي اينترنتي اگرچه مؤثر بود اما اصلاحطلبان همچنان در عموميت بخشيدن فرايند اصلاحات در ميان عامه و مخاطب ساختن آنان ناكام بودهاند ، از همين رو ضرورت ايجاد يك شبكه ماهوارهاي با پوشش اپوزيسيون جديد شامل اصلاحطلبان درون ايران و جمهوري خواهان خارج و به طور كلي همه آناني كه اصلاحات ساختارشكن و تغيير قانون اساسي را راه برون رفت از اين مرحله ميدانند بيش از پيش به يك ضرورت مبدل گشته است.
اين مقاله در سياه سپيد به چاپ رسيده است .
پخش سراسري و رايگان نشريه يالثارات الحسين در هفتههاي منتهي به دوم خرداد كه در آن خاتمي و مجمع روحانيون به بوفهاي كور و جغدان شوم تشبيه شده بودند آخرين گروه از مردمي را نه تنها براي برگزيدن كانديداي اصلح كه اصولا براي شركت در انتخابات مردد بودند متقاعد نمود كه در پاي صندوقهاي راي حاضر شده و نام خاتمي را در جامه پاسخ « نه » بزرگ به « امر حاكميت » بر برگهها ثبت نمايند. پيش از آن اما دو روزي تحريريه « سلام » طعم توقيف را چشيده بودند . در آستانه انتخابات مجلس پنجم به ناگاه خبر توقيف سلام دو روز مانده به پايان مهلت تبليغات اعلام شد . هر چند اين توقيف چندان دوام نياورد و لابيهاي روحانيون مبارز تريبون را از محاق خارج ساخت اما نشان داد كه محافظهكاران حكومتي تا چه حد براي نيل به مقصود جسورانه و بيپروا شمشير آخته در دست تمامي پردهها و حريمها را ميدرند.
توقيف نشريات در همين نقطه متوقف نشد ؛ به دنبال درج نامه سعيد امامي در روزنامه سلام كه پيشنهاد محدود ساختن مطبوعات در آن آمده بود « سلام » براي هميشه به تاريخ پيوست تا ياد اولين روزنامه منتقد پس از حوادث دهه نخست انقلاب و حادثه كوي دانشگاه كه در پي اين توقيف به وقوع پيوست در اذهان به يادگار ماند . توقيف فلهاي مطبوعات در بهار 79 اما حكايت ديگري بود . سخنراني رهبري نظام آنروز پيامي روشن داشت : اين مطبوعات با تيترهاي مشابه و مطالب يكسان از يك مركز هماهنگ ميشوند ؛ اين مطبوعات پايگاه دشمنند . دادستان تنها تا نيمه شب توانست خود را كنترل كند . در چشم برهم زدني روزنامهها يكي پس از ديگري زنجير شدند تا شمار آنها از 90 گذشت و ايران بزرگترين زندان روزنامهنگاران و مسوولان آن سرآمدترين دشمنان آزادي مطبوعات نام گرفتند و جهانيان به صراحت از اين عناوين در گزارشهاي سالانه خويش اسم ببرند . توقيف مطبوعات اما همچنان روندي مستمر داشته و به رويهاي معمول تبديل شده است آنچنان كه در ابتداي انتشار روزنامه شرق كه « متفاوت » از ساير نشريات اصلاح طلب به ناگاه به مرجعي براي نخبگان تحصيلكرده تبديل گشت همگان در اين آرزو بودند كه : اي كاش ديرتر توقيف شود ….
تنها دو روز به آغاز راي گيري انتخابات مجلس هفتم باقي بود ، شرق و ياس نو اقدام به چاپ قسمتهائي از نامه نمايندگان به رهبري كردند . پيش از آن اما شايع شده بود كه حسن روحاني - كانديداي انتخابات رياست جمهوري آينده از سوي محافظهكاران – به صورت شفاهي از روزنامهها خواسته است كه از درج اين نامه پرهيز كنند . اين درخواست البته سابقه داشت ؛ هنگامي كه امام جمعه اصغهان كه عنوان قديميترين امام جمعه ايران را نيز در كنار حمايتهاي خويش از اصلاحطلبان به همراه دارد با صدور نامهاي خطاب به مردم ايران برائت خويش را از بسياري از اقدامات و برنامههاي حاكميت در طي سالهاي پس از انقلاب اعلام داشت ، شوراي عالي امنيت ملي براي اولين بار طي نامهاي روزنامهها را از درج سخناني له يا عليه آيتالله طاهري بر حذر داشت . حاصل اما بياعتنائي كيهان و رسالت و جمهوري اسلامي و انتشار ارگان جبهه مشاركت به صورت سفيد و در آخر توقيف آزاد بود . ارسال نامه 135 نماينده مجلس به رهبري نيز واكنش مشابهي را از سوي شوراي عالي امنيت ملي به دنبال داشت . در هر دو اقدام ارسال نامه و تصميم گيري شورا خارج از عرف و ظاهرا بدون اطلاع رئيس آن – شخص رئيس جمهور – صورت گرفته بود .
شرق با در پيش گرفتن مشياي متفاوت هر چند به صورت حلقه اي بسته از برخي خواص سياستمدار و روزنامهنگار كه با بيمهري نسبت به خارجين اين حلقه همراه بود به بنيان سازي فكري پروسه مدرنيسم در ايران همت گماشته بود . شرق اما چندين روز پيش از توقيف بحراني را از سر گذرانده بود كه كمتر نگاهي متوجه آن شد . در روزنامه شرق مورخ 26 بهمن صفحه 13 در مقاله احياي اسلامي به قلم آنتوني گيدنز ذيل بررسي بنيادگرائي ديني آمده است : درگذشت آيت الله خميني در 1989 ضربهاي براي عوامل افراطي و محافظهكار ايران بود . هر چند جانشين او آيت الله علي خامنهاي حمايت رهبران مذهبي قدرتمند را جلب كرد اما محبوبيت او به طرز فزايندهاي در ميان شهروندان ايراني كه از رژيم سركوبگر و نابسامانيهاي مزمن اجتماعي آزرده خاطر هستند ، رو به افول است . هر چند شرق در روز بعد بدون اشاره به مطلب ياد شده ، عذرخواهي نمود اما كاملا مشخص بود كه اين روزنامه با درج چنين مقالهاي هر چند به صورت ترجمه ، خط قرمز عرفي مطبوعات در انتقاد از رهبري را درنورديده است امري كه با چاپ نامه نمايندگان هر چند به صورت سانسور شده ادامه يافت و منجر به توقيف آن شد . اما پرسشي كه باقيست اين است كه هدف و پيام دادستاني تهران ، شيخ حسن روحاني و به عبارت صحيحتر محافظهكاران از اين اقدام چيست ؟
اگر به دقت بنگريم اقداماتي از اين دست در آستانه انتخاباتي صورت ميگيرد كه يا نتيجه آن از پيش مشخص نباشد و رقبا در رقابتي تنگاتنگ به حذف سايرين ميانديشند يا آنكه قرار بر اين باشد پس از انتخابات اقدامات خاصي صورت پذيرد كه « كنترل فضاي سياسي » ذيل آن تعريف ميشود . نتايج اين انتخابات از پيش مشخص است اما آنچه به كابوس محافظهكاران مبدل گشته تعداد راي دهندگان است . از همين رو خبرهائي كه در روزهاي منتهي به انتخابات از تقلب و چاپ شناسنامههاي تقلبي در افغانستان و پاكستان و كشف شناسنامههاي جعلي در اسلام شهر تهران و برنامههاي مشابه در شهرهاي بزرگ منتشر ميشد خشم مخالفان را برانگيخت تا آنجا كه با مسدود كردن سايت امروز و هك شدن سايت رويداد ميزان حساسيت محافظهكاران كاملا روشن شده است .
بنابراين برنامه كاملا روشن است ؛ اولا با اين توقيف بار ديگر به مطبوعات پيام داده ميشود كه حد مردمسالاري ديني مورد تاكيد آقايان شامل انتقاد به رهبري نميشود و آنچنان كه از پاسخ مرتضوي به ندامتنامه مديرمسؤول شرق كاملا هويدا است رفع توقيف از شرق نيز حداقل تا 10 روز پس از انتخابات و اعلام نتايج و درآمدن « نتيجه مطلوب » ادامه خواهد داشت تا شرق و البته ياس نو كه به شرط نوشتن ندامتنامه وعده رفع توقيف گرفته است « وامدار » محافظهكاران باقي بمانند . هر چند روشن است رفع توقيف از اين روزنامهها و اصولا ميزان آزاديهاي سياسي پس از انتخابات به تعداد راي دهندگان بستگي مستقيم دارد . چه در صورت ضرورت تقلب در آرا ، زبانها بريده و قلم ها شكسته خواهد شد و در همين راستا پروسه انعطاف و سازش با خارج و سركوب و اختناق در داخل در دستور كار قرار ميگيرد . پلمپ شدن دفتر جبهه مشاركت در آستانه انتخابات در همين راستاست ؛ نكتهاي كه اما از پس اين حوادث روشن است درس جديدي است كه اصلاحطلبان بايد بياموزند . گذاشتن همه تخم مرغها در سبد جنبش دانشجوئي و مطبوعات و تبديل اين دو به تنها بالهاي پرنده اصلاحات در حالي كه هر دو از كمترين سپر حفاظتي بهرهمند هستند به خلع سلاح شدن اصلاح طلبان پس از تيرماه 1378 و بهار 1379 انجاميد . راه اندازي سايت هاي اينترنتي اگرچه مؤثر بود اما اصلاحطلبان همچنان در عموميت بخشيدن فرايند اصلاحات در ميان عامه و مخاطب ساختن آنان ناكام بودهاند ، از همين رو ضرورت ايجاد يك شبكه ماهوارهاي با پوشش اپوزيسيون جديد شامل اصلاحطلبان درون ايران و جمهوري خواهان خارج و به طور كلي همه آناني كه اصلاحات ساختارشكن و تغيير قانون اساسي را راه برون رفت از اين مرحله ميدانند بيش از پيش به يك ضرورت مبدل گشته است.
اين مقاله در سياه سپيد به چاپ رسيده است .
۱۳۸۲/۱۱/۳۰
۱۳۸۲/۱۱/۲۹
نامه ۱۰۰۰ فعال فعلی و سابق جنبش دانشجویی در تحریم انتخابات
اخبار گويا :
« به نام خدا »
جنبش اجتماعي مردم ايران سرافراز از يک قرن فعاليت خستگي ناپذير بااتکاء به پشتوانه گران سنگ و ارزشمند تاريخي خويش در حالي به مرحله نوين مبارزه و تلاش گام ميگذارد که ناخرسند از پايمال شدن پتانسيلهاي ملي و سرمايههاي اجتماعي در پاي برنامه عقيم و محکوم به شکست اصلاحات حکومتي (پروژه دوم خرداد)، طلوع آفتاب اميد خود را در افق اصلاح از بيرون و تغييرات ابعاد حقيقي و حقوقي ساختار قدرت جستجو ميکند.
گسترش فقر، فحشا و فساد، تشديد روزافزون شکاف طبقاتي، رشد بيکاري و عدم اشتغال فزاينده، رشد ملموس ناهنجاريهاي اجتماعي، اعتياد و جرائم، کاهش نرخ اميد به آينده در مردم، مهاجرت بيبازگشت نخبگان و فرار مغزها، قرباني شدن مذهب در پاي برخوردهاي سياسي، سست شدن پايههاي اخلاق ومعنويت و انسانيت در مناسبات اجتماعي، انسداد سياسي، ناديده گرفتن حرمت و کرامت انساني شهروندان در حوزه خصوصي و اجتماعي و نقض گسترده حقوق بشر و آزاديهاي مدني، بي تاثير بودن خواست و اراده ملت در ادراه امور، آئينه تمام نماي ناتواني و استيصال حاکميت و عدم کارآمدي ساختار اداري و اقتصادي و سياسي حاکم در حل مسائل و مشکلات اساسي کشور در حوزههاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي است.
علاوه بر اين، لجاجت و ديرپايي محافظه کاران بعنوان فرادستان ساختار حکومت جمهوري اسلامي در حفظ پايگاههاي خود حتي به قيمت ذبح منافع ملي در پاي امتيازات خارجي، ايستادگي در مقابل تحقق مطالبات مردم و تحولات حقيقي، تعطيلي جمهوريت نظام، تعرض و تجاوز به حقوق شهروندان، سلب آزادي و ممانعت از فعاليت دگرانديشان، سرکوب امنيتي و قضايي ديدگاههاي مخالف و منتقد و انسداد در قانونگذاري ومحدود کردن دامنة انتخاب مردم از يک سوو ناتواني اصلاح طلبان حکومتي بعنوان فرودستان ساختار قدرت (به رغم برخورداري از حمايت تمام و کمال مردم و فعالين جامعة مدني)، عدم شايستگي و تناسب جبهه دوم خرداد و به ويژه شخص رئيس جمهور در رهبري جنبش اجتماعي، ناتواني تاکتيک حاکميت دوگانه و فشار از پايين و چانه زني از بالا در گسترش فرآيند دموکراتيزاسيون و تعارضات و تنگناهاي ساختاري قانون اساسي از سوي ديگر جايي براي فعاليتهاي پارلمانتاريستي و تداوم راهبرد اصلاح از درون و صرف سرمايههاي اجتماعي مردم در پاي حاکميت از طريق شرکت در انتخابات باقي نميگذارد.
امروز برآناني که برغم تمامي موانع پيش رو و نبود چشم انداز اميدوار کننده، پاي به عرصه کانديداتوري و تبليغ مشارکت در انتخابات اعم از مشروط و نامشروط گذاشتند، با رد صلاحيتهاي گسترده غيرقانوني صورت گرفته وپافشاري شوراي نگهبان در تبديل انتخابات به انتصابات، به خوبي روشن شده است که رويکرد پارلمانتاريستي در ساختار کنوني، نه تنها دربهاي آزادي، مردم سالاري و توسعه را به روي مردم نمي گشايد بلکه با مشروعيت بخشي به حاکميت اقتدارگرا و تقويت برخوردهاي سرکوبگرانه و تحديدکننده آن، فرايند تحقق مطالبات مردم را بيشتر به بند خواهد کشيد و استعفاي 125 نماينده مجلس خود مؤيد ناکارآمدي اين رويکرد در ساختار متصلب فعلي ميباشد.
بنابراين دو راهي تاريخي پيش رو در انتخابات مجلس هفتم ميدان خوبي براي شناخت همراهان واقعي مردم ميباشد که در آن ديگر جايي براي بندبازي و ماهيت دوزيستي وجود ندارد و کنشگران سياسي با انتخاب بين مردم و قدرت سرنوشت و جايگاه آينده خود را در جنبش اجتماعي ايران و افکار عمومي تعيين خواهند نمود.
لذا ما امضاکنندگان اين نامه در چنين شرايطي، سياست عدم شرکت در انتخابات و امتناع از راي را بهترين گزينه ارزيابي ميکنيم تا با مشروعيت ستاني از حاکميت، زمينههاي تسليم و تمکين آن در برابر خواست مردم فراهم گردد.
بدين ترتيب از تمامي هموطنان درخواست ميکنيم تا با تحريم انتخابات ضمن صيانت از حق حاکميت و راي خود فرآيند گذار مسالمت آميز به دموکراسي حقيقي، را با سازماندهي جديد جنبش اجتماعي در يافتن راهبرد مناسب و شناخت نمايندگان واقعي و رهبري شايسته خود سرعت بخشند و روحي تازه در کالبد جامعه بدمند. ميزان مشارکت مردم در انتخابات آينده آزمون قطعيت بخش و نهايي تعيين کننده ميزان مشروعيت، مقبوليت براي حاکميت و نمايانگر امکان اصلاح پذيري آن در نظر مردم و شاخصي براي اعتبار مردمي قانون اساسي فعلي در حل منازعات و پيشبرد خواست ملي ومحکي براي سنجش کارآمدي راهبرد اصلاح از درون حاکميت خواهد بود.
والسلام
آقازاده بهرام ،آقازاده علي ،آهنگرزاده نغمه ،ابراهيمگل علي ،احساني نيلوفر،احمدي حسن ،احمدي فرح ،احمدي نژاد هژير، احمديان ماجد، احمدينيا مينا،اسدپور آتيه، اسكندري نسرين، اسلامي وحيد، اسماييلي جابر ، اصلاني عباس ، افضلآبادي سوسن، امامي معراج، اميدفرد مسعود ،انصاري رضا،ايزدي جواد ،بابادي آذر ،بابايي مهدي،باربد مازيار، باستاني مسعود،بحريني عابد ،بزرگي وحيد،بلادي داريوش ،بوستاني رقيه ،بهروزي پانتآ ،بيدي وحيد، پايا فريبرز ،پريزاد علي ،پيرمرزآباذ نويد ،جباري پويان ،جباري سامان ،جزايري دنيا ،،جمالي حسام ،جمالي سروش ،جواهري حسين ،حاتمي حسن ،حاجيعلياصغري بيتا،حبيبي ندا، حزيني پوين ،حسيني حجت ،حسيني سيدحسين ،حمزهلويي كورش ،حيدري مارال ،،حيدري مرتضي،حيدرينژاد محمد ،دارابي اسماعيل،دانش سپنتا ،دايي حسين ،دايي مهرداد،دروديان محسن،دوروديان سامان ،دهقان پيمان ،دهقان مجيد ،دهقان مهسا ،ذوالقدر حسين، رادمهر بابك ،رجايي كورش ،رحماني علي ،رحيمزاده صادق ،رخيده آرمان ،رسولي مهدي ،رسوليان نسيم ،رفعتپور آرمين ،رفيعي اسماعيل ،رنگرز حسن ،رنگرز مهدي ،،رييسي نژاد رضا ،زارع عليدوست نفيسه ،زماني ابوذر ،زماني اعظم ،زنگنه حسنعلي ،ساساني بابك ،سبحاني سميرا ،سرشار گيتا،سرشار مونا،سرشار مونا ،سعادتي روزبه،سليماني حسين ،سليماني حميد،سليمي يعقوب ،سميعنيا حديث ،سنايي روشنك ،سنايي سوسن ،سياوشيان ساناز ،سيدين آرمين ،سيدين عباس ،سيفزاده محدرضا،شاكري آرش ،،شالگوني عباس ،شاهصنمي عليرضاشريف نادر ،شريف ناصر ،شريفي قاسم ،شسايي مازيار ،شفاهي نصير،شمس حميد،شهبازي سپيده،شهسواري علي ،شيرزادي مسعوده ،صادقينو معصومه ،صارمي روزبه ،صديقين يوسف ،صفدر موحد،صفدري زهره ،طباطبايي سيدمصطفي ،عابديني عاطفه ،عبدالحسني خشايار،عبدي ميثم ،عطاري زكريا،عليجاني محمداسماعيل ،غضنفري عابد ،غفاري امير،غفاري عليرضا،فاطمي كيارش ،فرهاديان سروش ،فريدوني اسماييل ،فريدوني كشواد،فضلي آيدا،فلاحپور دامون ،قاسمي جواد ،قاسمي ،مرضيه قشمي سعيد،كارگر نصير ،كاظمي كيارش ،كاظميان ليلا،كاكاوند حسين ،كرمي وحيد ،كريمي فرد حسين ،كريميان بهنام ،گلرخ ليلا ،گلشني عاطفه ،گودرزي نادر ،ماندنيپور حيد ،متقي افشين ،محمدزاده آرش ،محمدي رامبد،محمديگرگاني محسن ،محمودي بهزاد ،مختاري حميده ،مدني سعيده ،مدني ياسر،مرادي مرضيه ،مرادي مزدك ،مرداي چنگيز ،مظفري خليل ،معاشري محدثه ،معتمدي ابوذر ،معصومي آرش،معصومي رضا،معصومي سوده،معصومي ياسر،مفيدي محمدرضا ،مفيدي مهدي،مقدسي سعيد،ملاعزيزمحمدي آمنه ،ملاقلي پور غلام ،ملك گلناز،لكي عمار، کاوه اهوازي ، سيدمحمدرضا بندري ، علي پاکوان شيرازي ، عباس پاينده ، کريم جلاليوند ، حسين شيخي ، جواد زنجاني ، مهدي مهابادي ، مهبوي ايمان ،مهرگان عليرضا ،نوبخت مجيد ،ويسآبادي ميثم ،هاشم باروتيان ،يزداني پريسا ،يزداني محسن ،يعقوبي رويين ،يكتاپرست داراب ،يكتايي دامون ،يوسفي حامد ، مرتضي برشجان، امير اسحاقي، نيما ربيعي، امير بهروزيان، محمد صحرايي، روح الله محي الديني، احسان خاكبازان،عباس رهنما، نجارزاده، فرشيدفر،زيدوني علي ،حياتي حسين ،كريمي ،پژمان، مجيدي بهرام ،افرازي زاده شمس الله،مصطفي صداقت جو،پوريا براتيان،مجيد لگزيان، ميثم اماني،مجيد لگزيان،کاظم حسين زاده،قاسم عطايي عظيمي، عبدالرحمن نادري،سعيد مصطفايي،سارا راهدار،مير صادق محمدي، سمانه محمودي، پريوش حسيني ، ژوبين پزشکي، مرجان قجر ، شکوفه زنديه ، کمال کاکوان ، حبيب رستمرودي ، اصغر خرقه پوش ، محمدرضا حسيني ، عليرضا بذر افشان،امير اميني،بهزاد طاحوني،وحدت رجب زاده، مريم خورشيدي، تهمينه ياراحمدي وجيهه مصباح،احمد پولادزاده،حجت جهانگيري، حميد اميني،بايرام نمرودي،امير حسين مزيناني،نويدغلامي،بهروز خالقي،آذز کثيري،نسترن شهبازي،آزاده ضيا،ندا مستفوي،مسعود برجيـان،عماد بهاور،سميه رحمتي،مهدي فولادگر،احسان شاهمرادي،مهدي حيدري،سلمان ميرطالبي،حسن رحمتي،مسعود نجيمي،اميد رحيمي،کاميار کنعاني،پرنيان حقيقت،حميدرضا مظاهري،آرش مجد،مهدي معماريان،فواد سجودي،آرش صادقي،فريد فرخي،رضا فياض بخش،ميثم آذين،رضا قرباني،محمد حقيقي،ميثم جوي،انوشه سلحشور،فريدون هرمزدياري،شفيع قلي زاده،صادق نوابي،امين ذکايي آشتياني،عباس حامدآبادي بيگدلي،هومن فرمند،سينا صفايي،ايمان کمالي،تقي تاجيکيان،احسان عمادي،بهزاد سحابي،محسن هوشمند،محمد مظفري نژاد،سروش ثابت،حامد حاجي آبادي،سميرا صفايي فراهاني،مهران رحمان مشهدي،ميثم ميرعزيزي،محمد حسن نژاد،مونا شهبازي،مصطفي خسروي،باقر اسکويي،امين دربان،روزبه شفيعي،محمد فرقداني،مهدي شيرزاد،سميرا صدري، کاميار امير انتظاري،اسماعيل صفايي اردکاني،طلوع اسفنده،احسان احساني،هادي کهولي،عطيه وحيد منش،زهرا شريف النسبي،احسان درويشي،رضا قرباني،مينا خرم،نازنين حسن نيا،ياسين سليمي،مهدي خاجيان،باقر اماميان،مجتبي نجفي،هادي کحال زاده،زهره نصرالله زاده،محمدرضا مرشدي،کاظم اماميان،صادق اماميان،محسن حاجيلو،رضا بهبهاني،محمدرضا قدسي،مصطفي نويدي،حامد ايزد پناه،مجيد رحمتي،امير امين زاده،محمود معتقد،امين اميرنژاد،داوود کامکار، جلال حجتي،اشکان تيسوندي،سعيد حسن نيا،حميد آرش کيا،نيود نوري فر،بهزاد دلشاد،محسن مطيعي فر،رحيم حسيني تبار،مسعود حيدريان،ياشار حکاک پور،رحمان سليمي،علي حاجي آقا،محمد اسماعيلي،آرش دولتخواه،محمد شفايي،مسعود گلستاني، محسن خلفي، انديشه فراهاني، سيد عمران نقي ، بابک منصوري راد ، شهره منصوري ، سحر نمازي ، ابراهيم جمشيدي ، بهرام دبيري ، شاکر خردمندي ، صمد بابابيي،غلامرضا هزاوه،مريم فراهاني،جعفر لطف الله زاده،سمانه توکلي،مهدي محمدي،ميثم محمدي،رويا غلامي منظور،پريا جاويدان،آزيتا مسلمي،محبوبه خاني،مسعود ساکي،صديقه محبوبي،رضا ملکي آذر،بهنام مرادي،مجيد مرادي نيا،ولي رستم زاده،امين پسند،فريدون شريفي،آرين اميدوار،پيروز داوودنيا،بهادر ساکت تبار،امين عبدي،محمود سليمي،فرزاد خدري،سياوش رشيدي،احمد چميده،رحيم محمودي،محمد صالحي، محمد کنگرلو ، پژمان ايوري ، علي ارشادي ، قاسم سرداري، زهرا ميلاني ، مه کامه مطيعي ، حميد صالح ابادي،ادريس حسن زاده،فرديس حسيني،مهدي عربشاهي،مجيد کريمي،حسين عبدي،محمد رضا خسروي، محمد عاشرلو،محمدرضا خانزادي،نويده نوري،سميه جهانبين،سمانه اميرپور،سولماز محمدي،آنا حسين پور،مجيد اسکندري،عباس صدر،مريم نوري،بهاره هدايت،محمد هاشمي،امير احمديان،محمد مطيعي فر،پيام شکيبا،سمانه عبداللهي،فرشته اميني،مائده شاپوري،امير خمسه،آرزو توسلي،منظوره شاهسوند،زهرا جباري،ليلا ناصري،حميده شريفي،حسين نمازي،علي شوريده،مريم سعيدي،ليلي تفقدي،آيلار پورمحمد،معصومه مرادزاده،اميررضا فروزان،آرمان اجاق لو،رضا عباسي،سميه محمدي،فاطمه اميري،مجيد اللهياري،روزبه رياضي،علي فرخي،رضا دلبري،پويا محموديان،حميد چمن،ياشار قاجار،مهدي مشايخي،نصرالله کشاورز،صديقه بيگدلي، جلال زواره ، حسين مهمان نواز ، شهرام آغداشلو ، ليلا نعمت الهي ، فرنگيس حريري ، اکبر حبيب الهي ، سيده منيژه کلايي ، مير جواد گرامي ، مسلم اسلامزاده ،مهدي حبيبي،متين مشکين،عبيرضا بابايي،حامد شجاعي،الهام استادي،مرتضي ابراهيمي،صالح مستوفيان،سعيد عظيمي،محسن کارگر،حسن ايزدپناه،شهرام پيوندي،محسن سيدين،اميرحسين آزمون،رضا خسروي،حميد هاشمي،عباس مرادي،فرهاد نوري،وحيد قادري،صمد مشکولي،پژمان کلانتري،فرزاد موسي زاده،آراز ريسماني،محمدرضا سالاري،امير واصبي،سجاد کشاورز،مجتبي فيض آبادي،محمود قلي پور،ميثم کيا،حميد طباطبايي،امين اميري،آرمين سلماسي،اسماعيل سلمانپور،علي کميجاني،روح الله شهيدي پور،معصومه صرفي پور ،فرهاد مرداني ، حسين درخشان، رضا مهران فر،شهرام سرابکي،مرتضي زوار،ناصر خيرآبادي،عباس مرادي،عبدالرضا مشهدي، جهان رضا شيباني، حيدر برزويي قوچاني ، نقي نعمتي ، مرتضي درودي ، مرتضي چاقع مشهدي زاده ، رضا تربتي ، حسين قلي پور، رهي عظيمي،محمد جواهري،بهار امين وزيري،نازلي کاموري،پوريا لطفي،محمد شيخ الاسلامي،مهرداد حريري، فرزاد فرهمند، مهرداد آريا نژاد،اميد صادقي،روزبه خسروخاور،مهدي نيکفرجام،سجاد غرقي،علي مظاهري،رضا قلي زاده،حسين اسماعيلي،امير امين زاده،امين امين زاده، سيما فرداد،جواد بهروزي،نادر سعيدنيا،روح الله ابراهيميان،رويا کريميان،عليرضا صالحي،محسن عمادي،شهاب شاهين فر،شاهين رحيمي،حامد ابراهيمي،رضا نجاريان،علي دلبري،هادي لطفي،سلمان ابوالفتح بيگي،اميد کوکبي،آرش اميني،محمد فرحود،شهريار محفوظي،محمد حسين مزارعي،مهناز فلاح،روح الله مزارعي،محمد حسن مطهريان،روح الله عابدي نيا،ايمان قناقي،مهدي شاه محمدي،پوپک سالمي،سياوش کاظمين،زينب بشردانش،پرهام عشاير،مرجان عالمي،مهنوش مباصري،فرزانه اشرفي،مجتهده مدني،سعيد هوشمنديار،الميرا مرادي،مهدي لطفي،عبدالصالح شاکر،عليرضا کفش کنان،باقر علايي،علي حسيني،علي محمد مصلحي،حميد مالکي،سيد حسن الحسيني،شربت دار قدس،فرشيد ذاکر،حجت شريفي،نفيسه زارع،هانيه بختيار ،سعيده عليپور،اعظم وليمه،پژمان موسوي،نوشين نوع پرست،ياسر کراچيان،آيدين حسنلو،کاميار رهنما راد،ميعاد يزداني،سامان بيهقي،رضا متفرق،عبدالرضا کرمي،پرسيا نصرآبادي،ارشاد عليجاني،امير محسن يحيوي،مهدي فخرزاده،مهدي متعيري،ميثم خسروي،مهدي اسفندي،محمد نصر،حسين شاه زمانيان،امين چاروسه،سينا رحماني،سياوش بلوراني،گلنوش بلوراني،بابک فرزاد،فرانک فرزاد،بهمن کلباسي،بهرنگ فروغي،سميه سادات،نادر هاشمي،معصومه سيدفي پور،فرهاد مرداني،رضا عبداللهي نسب،محمد ايماني،حميده السادات فاطمي،پرستوباقري،حسين خداياري،محمد جواهري،سيد محسن عمادي،مجيد باغيان،داوود تيموري،علي وکيلي،صبا سعيدي،زينب نصيري،ابراهيم رحمتي،ابراهيم عبدالله زاده،حميد جلالوند، مهدي منصوري ، امين محمد ادهم ، علي منصوري ، حسين رمضانزاده ، پويا فرهاد ، محمد مقاري ، سجده ابوالحسني ، سعيد محمدي ، محمد مهدي عليان نژاد ، علي پورخيري،محمد خيري،امير جعفري،فرشيد مقدم سليمي،الناز ناطقي،مرتضي اسدي،داريوش قاسمي،زهره مرادي،هانيه بردبار،علي اشرفي،آکام مينايي،جعفر رسولي،فرزانه شکورزاده،علي جازي،سحر ابوالنصري،سعيد مهاجر،عباس خليلي،محمد حسين تهوري،عباس کوشا،مسعود رهبري،فريد مدرسي،ميثم هاشمي،وحيد عابديني،ميثم يوسفي،مهدي کاظمي،زينب بحريني،علي صادقي،علي رييس کوهي،احمد وکيلي،مجيد ابراهيمي،رضا خطيري،محسن مستوفي،محمد رييسيان،علي سنگ چي،هادي نجف آبادي،رضا انصاري،محمد جعفر مرتضوي،حسين نوريان،ميترا روشن،علي دهقاني،مهدي قيصري،مسعود نوربخش،سامان آزادي،حامد حسندوست،قاسم احمديان،محمد قايمي،ياسر کلاهدوز،روزبه ميرچرخ چيان،رضا سرخوش،مهشيد مشهدي،ژيام قياسي،ريحان راه چمني،زهرا پورخليلي،آرمين مشايخي،حمزه خردمند،عليرضا ضياالديني،بهنام اخوان،محبت اميرنژاد،مهدي حصاري،مهدي خدايي،حسين بيات،حسين عنايتي،محمد رضا زاهدي،افشين نوروزي،بهروز بهرامي،مجيد بيدغي،روزبه منصوري،اميرحسين حاج دايي،جواد سيمايي،گوهر نصيري،طاهره بيگلر،الهام پاکسيما،علي کاظمي،حميد بابا مرادي،وحيد بابامرادي،مرتضي سراج،رضا قطبي،صالح طلاکش،مليحه زارعي،پيمان هاشمزهي،ميلاد باقري،آرش حنيفي،بهمن دانشيان،سحر وهاب زاده،نازنين صفا،الهه شيرنشان،آزاده سلطاني،مهدي کشاورز،امين نقدي،مصطفي باطني،حسن انصاري،مجتبي اسماعيليان،آرش شعبان،آيدا سليمي،محمد دوري،سينا حقيقي،آيت فروزنده،رسول غيور،علي گلاب بخش،هادي بلوريان،محمد نوربخش،ايمان خلجي،امين محقق،عليرضا کاکويي،ساسان داوودي،سعيد مختاريان،رضا مروت دار،احسان خيام باشي،احسان سعادت فر،امير شعاعي،مهرنوش نيک پسند،شيوا يزدان پناه،الهه شيرنشان،محبوبه سعيدي فر،فواد سميعي پور،سيامک صديقي،محمد حسين اقبالجو،حسين فريدوني،کيان حصاري،ونداد فلاح،مهدي حيدري،ميثم خسروي،فريده زاهد،ابراهيم بتکن،نصير خوان سفيد،سمانه شيريان،سامان قيطاني،شهاب شروين،اعظم خليلي،پويان نوربخش،مهدي شريفي،بهاره بقايي،سارا فياض،حامد نيکو،فرشاد بخشايي،احسان محقق،وحيد بذرافشان،فاما فولادي،نازلي اقتدارشهيدي،مجيد رفيعي،الهام مهدوي،مهدي ايزدپناه،سعيد کاويان پور،محسن موسوي نسب،علي سبزيان،اشکان شهرآييني،مجيد زماني،مهديه سالاري،سارا صفاري،فاطمه بشارت،عرفان دانايي،داوودي کرمي،داوود طلوعي،امير متقي، مريم ژيان پناه،اميد صفر زاده،احمد حقيقي،فرشيد فرهمند،محمد رضا سالاري،پويان زارعي،اکرم دادخواه،فهيمه حسيني،فاطمه حضرت دوست،عباس قلي پور،سيروس روحاني،برزو عبدي،رضا رهايي طلب،وحيد قاضي پور،نويد مظفري،مهسا سليماني،ماهرو سليماني،مهسا بيات،ايمان تقي زاده،محمد حسين شاه زمانيان،نيما نيکوند،ماءده ايزدي،سارا مدنيان،ناهيد مدني،علي کفايي،جلال يوسفي،فرشاد خيري،فرنوش شاهين،عليرضا امامي،رضا کمالي،حامد فلاح زرين،آيت روحنا،ياشار سعدين،مسعود رشيدي،شهاب کلانتري،محمد جريده دار،زينب خدا بخش،حسين جنيدي،ميلاد مسجدي،محمد نصر اصفهاني،جواد حقاني،غلامرضا عسگري،عليرضا شعفي،هومن قاسمي،سارا فخرايي،سارا منصوري،مانا سلسالي،مهدي نوميري،مهدي سخايي،نوشين بهادران،نويد بهادران،سعيد رفيعي،احسان نصر،رضا صفوي،مهرداد احمد زاده،محمد باصري،حسن شيخ الاسلامي،ندا احمدي،سميه پوراحمدي،بابک صفاري،مهدي خوشنام،بابک ضيايي،مينا حجتي،آزاده رادمنش،هادي کيافر،سارا مومني،محسن شايع، علي صابري ، يوسف نعلبنديان ، اسرافيل قلي نژاد ، کريم زارعي ، مصدق رضايي تهراني، اناهيتا عاملي ، شکوفه زندي، کاوه طهماسب ، زهره ترشيزي کرماني ، سروش برزو،رامين خواجوي،ساره منطقي،نيما رفعتي،رضا يونسي،امير افروز،سيامک رضاقلي بيگي،حميدرضا نيک نهاد،حميدرضا فرنوش،بيژن پوريوسفي،آسيه عباسي،امين کردعليوند،علي صيادي،سجاد ابوالحسني،سعيد علي اکبري،سعيد هادي زاده،محمود علي اف،هاشم سلطاني،بهزاد رحيم زاده،راضيه واحدي،منيره خسروي نسب،زهرا باوند،نسيم شجاعي،نيما طريقي،رضا بلور فروش،فرهاد مراديان،امير آزموده،محسن قاسمي،مهدي کرباسيون،امين لطيفي،رضا کاکايي،علي افراز،شيرين صفا،فريده جهان گيري،هاله ستاري،مريم محبي،حميد يعقوبي،توماج پذيرا،عليرضا شفيع زاده،مژده فروزنده،احمد محمودي،احمد ملک محمودي،پريسا مرادي،محمد ابراهيمي،زمان موسوي،بابک خداييان،سعيد مختاريان،علي عالمي،علي فرزانه،سامر نبي بخش،احسان ترکش،مرتضا بياره،علي سعيدي،الهام جهانيان،فاطمه شعباني مقدم،سارا اديبي،مجيد مسعودي نيا،مهدي فقيهي،مهدي کشاورز،بهرام فياضي،محسن کشاورز،بهرنگ صبرلويي،فضل الله قريشي،علي بهمني،حميد نوري،عذرا مصدقي،آسيه قرباني،ليلا فضلي،زهرا شريف،رضا آلمحمد،نويذ زاهدي،محمد محمودي فرد،حجتي،افتخاري،هوشنگ حق گو،هادي موسوي،محمد يارموسوي،حسين حيدري،حميد نصيري نيکجو،شهاب جزايري،توحيد رزمي،حمزه رستمي،فلاحي،مهدي لطيفي،محسن اصل زعيم،مهدي نو زعيم،عباس نوربخش،امير ملکي نيا،علي هاشمي،احمد موسوي،سعيد رحيمي مقدم،حسن زماني،عظيم عظيمي فر،الدوز کشاورزي،ستاره الماسي،پگاه علي محمدي،هادي نمازي،ريونيز آذرم سار،فواد شاکري،حسام يعقوبي،ابوذر معتمدي،فهيم يزدان پناه،فرزاد يزدان پناه،روزبه محقق زاده،تهمينه مرادي،ناهيد حقيقي،الهه عطاردي،محسن عمادي،علي مختاري،مرتضي صمدي،محمد غلامرضا کاشي،ناديا محجوب،محمدرضا نوربخش،مسعود باستاني،آرمين خامه اي،آرش ميري،رضا دهقان،علي مقامي،بهرام تاجيک،مريم شعباني،رضا خجسته،علي عزيزي،امير خسرواني،سعيد حبيبي،رضا طاعتي،احسان اصلاني،محمد حيدري،بهمن دارالشفايي،عبدالرضا تاجيک،کامبيز توانا،ناصربراتي،مريم زماني،محسن رشيدي،هادي مسعود،بتسابه نبيان،کاووس آيينه نگيني،کيوان انصاري،محمد نباتي،احسان منصوري،فاطمه وثوق پور،زهرا مسعوديان،زهرا بيگدلي،پويا امين،سجاد واحدي،روح الله فرج زاده،دانيال کاوياني،علي کزازي،احسان ارباب تفتي،سعيد دهقاني،عبدالله برزگر،سهيل شريفي،کيانوش کلانتر،علي مقدم،محمد رضايي،امير ارشاد،کيان اسکندري،ارسلان شيرافکن، رضا طاعتي،صادق فدايي،حميد کاوياني،علي احمد الفتي،جواد کاووسي، امير تفرشي،مهدي بخشنده،علي مقيمي،داوود زماني،عمار ملکي،آرش آرمون، الهه محمدي پور،امين ابراري،هايده علي اکبري ، سيد علي حسيني
« به نام خدا »
جنبش اجتماعي مردم ايران سرافراز از يک قرن فعاليت خستگي ناپذير بااتکاء به پشتوانه گران سنگ و ارزشمند تاريخي خويش در حالي به مرحله نوين مبارزه و تلاش گام ميگذارد که ناخرسند از پايمال شدن پتانسيلهاي ملي و سرمايههاي اجتماعي در پاي برنامه عقيم و محکوم به شکست اصلاحات حکومتي (پروژه دوم خرداد)، طلوع آفتاب اميد خود را در افق اصلاح از بيرون و تغييرات ابعاد حقيقي و حقوقي ساختار قدرت جستجو ميکند.
گسترش فقر، فحشا و فساد، تشديد روزافزون شکاف طبقاتي، رشد بيکاري و عدم اشتغال فزاينده، رشد ملموس ناهنجاريهاي اجتماعي، اعتياد و جرائم، کاهش نرخ اميد به آينده در مردم، مهاجرت بيبازگشت نخبگان و فرار مغزها، قرباني شدن مذهب در پاي برخوردهاي سياسي، سست شدن پايههاي اخلاق ومعنويت و انسانيت در مناسبات اجتماعي، انسداد سياسي، ناديده گرفتن حرمت و کرامت انساني شهروندان در حوزه خصوصي و اجتماعي و نقض گسترده حقوق بشر و آزاديهاي مدني، بي تاثير بودن خواست و اراده ملت در ادراه امور، آئينه تمام نماي ناتواني و استيصال حاکميت و عدم کارآمدي ساختار اداري و اقتصادي و سياسي حاکم در حل مسائل و مشکلات اساسي کشور در حوزههاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي است.
علاوه بر اين، لجاجت و ديرپايي محافظه کاران بعنوان فرادستان ساختار حکومت جمهوري اسلامي در حفظ پايگاههاي خود حتي به قيمت ذبح منافع ملي در پاي امتيازات خارجي، ايستادگي در مقابل تحقق مطالبات مردم و تحولات حقيقي، تعطيلي جمهوريت نظام، تعرض و تجاوز به حقوق شهروندان، سلب آزادي و ممانعت از فعاليت دگرانديشان، سرکوب امنيتي و قضايي ديدگاههاي مخالف و منتقد و انسداد در قانونگذاري ومحدود کردن دامنة انتخاب مردم از يک سوو ناتواني اصلاح طلبان حکومتي بعنوان فرودستان ساختار قدرت (به رغم برخورداري از حمايت تمام و کمال مردم و فعالين جامعة مدني)، عدم شايستگي و تناسب جبهه دوم خرداد و به ويژه شخص رئيس جمهور در رهبري جنبش اجتماعي، ناتواني تاکتيک حاکميت دوگانه و فشار از پايين و چانه زني از بالا در گسترش فرآيند دموکراتيزاسيون و تعارضات و تنگناهاي ساختاري قانون اساسي از سوي ديگر جايي براي فعاليتهاي پارلمانتاريستي و تداوم راهبرد اصلاح از درون و صرف سرمايههاي اجتماعي مردم در پاي حاکميت از طريق شرکت در انتخابات باقي نميگذارد.
امروز برآناني که برغم تمامي موانع پيش رو و نبود چشم انداز اميدوار کننده، پاي به عرصه کانديداتوري و تبليغ مشارکت در انتخابات اعم از مشروط و نامشروط گذاشتند، با رد صلاحيتهاي گسترده غيرقانوني صورت گرفته وپافشاري شوراي نگهبان در تبديل انتخابات به انتصابات، به خوبي روشن شده است که رويکرد پارلمانتاريستي در ساختار کنوني، نه تنها دربهاي آزادي، مردم سالاري و توسعه را به روي مردم نمي گشايد بلکه با مشروعيت بخشي به حاکميت اقتدارگرا و تقويت برخوردهاي سرکوبگرانه و تحديدکننده آن، فرايند تحقق مطالبات مردم را بيشتر به بند خواهد کشيد و استعفاي 125 نماينده مجلس خود مؤيد ناکارآمدي اين رويکرد در ساختار متصلب فعلي ميباشد.
بنابراين دو راهي تاريخي پيش رو در انتخابات مجلس هفتم ميدان خوبي براي شناخت همراهان واقعي مردم ميباشد که در آن ديگر جايي براي بندبازي و ماهيت دوزيستي وجود ندارد و کنشگران سياسي با انتخاب بين مردم و قدرت سرنوشت و جايگاه آينده خود را در جنبش اجتماعي ايران و افکار عمومي تعيين خواهند نمود.
لذا ما امضاکنندگان اين نامه در چنين شرايطي، سياست عدم شرکت در انتخابات و امتناع از راي را بهترين گزينه ارزيابي ميکنيم تا با مشروعيت ستاني از حاکميت، زمينههاي تسليم و تمکين آن در برابر خواست مردم فراهم گردد.
بدين ترتيب از تمامي هموطنان درخواست ميکنيم تا با تحريم انتخابات ضمن صيانت از حق حاکميت و راي خود فرآيند گذار مسالمت آميز به دموکراسي حقيقي، را با سازماندهي جديد جنبش اجتماعي در يافتن راهبرد مناسب و شناخت نمايندگان واقعي و رهبري شايسته خود سرعت بخشند و روحي تازه در کالبد جامعه بدمند. ميزان مشارکت مردم در انتخابات آينده آزمون قطعيت بخش و نهايي تعيين کننده ميزان مشروعيت، مقبوليت براي حاکميت و نمايانگر امکان اصلاح پذيري آن در نظر مردم و شاخصي براي اعتبار مردمي قانون اساسي فعلي در حل منازعات و پيشبرد خواست ملي ومحکي براي سنجش کارآمدي راهبرد اصلاح از درون حاکميت خواهد بود.
والسلام
آقازاده بهرام ،آقازاده علي ،آهنگرزاده نغمه ،ابراهيمگل علي ،احساني نيلوفر،احمدي حسن ،احمدي فرح ،احمدي نژاد هژير، احمديان ماجد، احمدينيا مينا،اسدپور آتيه، اسكندري نسرين، اسلامي وحيد، اسماييلي جابر ، اصلاني عباس ، افضلآبادي سوسن، امامي معراج، اميدفرد مسعود ،انصاري رضا،ايزدي جواد ،بابادي آذر ،بابايي مهدي،باربد مازيار، باستاني مسعود،بحريني عابد ،بزرگي وحيد،بلادي داريوش ،بوستاني رقيه ،بهروزي پانتآ ،بيدي وحيد، پايا فريبرز ،پريزاد علي ،پيرمرزآباذ نويد ،جباري پويان ،جباري سامان ،جزايري دنيا ،،جمالي حسام ،جمالي سروش ،جواهري حسين ،حاتمي حسن ،حاجيعلياصغري بيتا،حبيبي ندا، حزيني پوين ،حسيني حجت ،حسيني سيدحسين ،حمزهلويي كورش ،حيدري مارال ،،حيدري مرتضي،حيدرينژاد محمد ،دارابي اسماعيل،دانش سپنتا ،دايي حسين ،دايي مهرداد،دروديان محسن،دوروديان سامان ،دهقان پيمان ،دهقان مجيد ،دهقان مهسا ،ذوالقدر حسين، رادمهر بابك ،رجايي كورش ،رحماني علي ،رحيمزاده صادق ،رخيده آرمان ،رسولي مهدي ،رسوليان نسيم ،رفعتپور آرمين ،رفيعي اسماعيل ،رنگرز حسن ،رنگرز مهدي ،،رييسي نژاد رضا ،زارع عليدوست نفيسه ،زماني ابوذر ،زماني اعظم ،زنگنه حسنعلي ،ساساني بابك ،سبحاني سميرا ،سرشار گيتا،سرشار مونا،سرشار مونا ،سعادتي روزبه،سليماني حسين ،سليماني حميد،سليمي يعقوب ،سميعنيا حديث ،سنايي روشنك ،سنايي سوسن ،سياوشيان ساناز ،سيدين آرمين ،سيدين عباس ،سيفزاده محدرضا،شاكري آرش ،،شالگوني عباس ،شاهصنمي عليرضاشريف نادر ،شريف ناصر ،شريفي قاسم ،شسايي مازيار ،شفاهي نصير،شمس حميد،شهبازي سپيده،شهسواري علي ،شيرزادي مسعوده ،صادقينو معصومه ،صارمي روزبه ،صديقين يوسف ،صفدر موحد،صفدري زهره ،طباطبايي سيدمصطفي ،عابديني عاطفه ،عبدالحسني خشايار،عبدي ميثم ،عطاري زكريا،عليجاني محمداسماعيل ،غضنفري عابد ،غفاري امير،غفاري عليرضا،فاطمي كيارش ،فرهاديان سروش ،فريدوني اسماييل ،فريدوني كشواد،فضلي آيدا،فلاحپور دامون ،قاسمي جواد ،قاسمي ،مرضيه قشمي سعيد،كارگر نصير ،كاظمي كيارش ،كاظميان ليلا،كاكاوند حسين ،كرمي وحيد ،كريمي فرد حسين ،كريميان بهنام ،گلرخ ليلا ،گلشني عاطفه ،گودرزي نادر ،ماندنيپور حيد ،متقي افشين ،محمدزاده آرش ،محمدي رامبد،محمديگرگاني محسن ،محمودي بهزاد ،مختاري حميده ،مدني سعيده ،مدني ياسر،مرادي مرضيه ،مرادي مزدك ،مرداي چنگيز ،مظفري خليل ،معاشري محدثه ،معتمدي ابوذر ،معصومي آرش،معصومي رضا،معصومي سوده،معصومي ياسر،مفيدي محمدرضا ،مفيدي مهدي،مقدسي سعيد،ملاعزيزمحمدي آمنه ،ملاقلي پور غلام ،ملك گلناز،لكي عمار، کاوه اهوازي ، سيدمحمدرضا بندري ، علي پاکوان شيرازي ، عباس پاينده ، کريم جلاليوند ، حسين شيخي ، جواد زنجاني ، مهدي مهابادي ، مهبوي ايمان ،مهرگان عليرضا ،نوبخت مجيد ،ويسآبادي ميثم ،هاشم باروتيان ،يزداني پريسا ،يزداني محسن ،يعقوبي رويين ،يكتاپرست داراب ،يكتايي دامون ،يوسفي حامد ، مرتضي برشجان، امير اسحاقي، نيما ربيعي، امير بهروزيان، محمد صحرايي، روح الله محي الديني، احسان خاكبازان،عباس رهنما، نجارزاده، فرشيدفر،زيدوني علي ،حياتي حسين ،كريمي ،پژمان، مجيدي بهرام ،افرازي زاده شمس الله،مصطفي صداقت جو،پوريا براتيان،مجيد لگزيان، ميثم اماني،مجيد لگزيان،کاظم حسين زاده،قاسم عطايي عظيمي، عبدالرحمن نادري،سعيد مصطفايي،سارا راهدار،مير صادق محمدي، سمانه محمودي، پريوش حسيني ، ژوبين پزشکي، مرجان قجر ، شکوفه زنديه ، کمال کاکوان ، حبيب رستمرودي ، اصغر خرقه پوش ، محمدرضا حسيني ، عليرضا بذر افشان،امير اميني،بهزاد طاحوني،وحدت رجب زاده، مريم خورشيدي، تهمينه ياراحمدي وجيهه مصباح،احمد پولادزاده،حجت جهانگيري، حميد اميني،بايرام نمرودي،امير حسين مزيناني،نويدغلامي،بهروز خالقي،آذز کثيري،نسترن شهبازي،آزاده ضيا،ندا مستفوي،مسعود برجيـان،عماد بهاور،سميه رحمتي،مهدي فولادگر،احسان شاهمرادي،مهدي حيدري،سلمان ميرطالبي،حسن رحمتي،مسعود نجيمي،اميد رحيمي،کاميار کنعاني،پرنيان حقيقت،حميدرضا مظاهري،آرش مجد،مهدي معماريان،فواد سجودي،آرش صادقي،فريد فرخي،رضا فياض بخش،ميثم آذين،رضا قرباني،محمد حقيقي،ميثم جوي،انوشه سلحشور،فريدون هرمزدياري،شفيع قلي زاده،صادق نوابي،امين ذکايي آشتياني،عباس حامدآبادي بيگدلي،هومن فرمند،سينا صفايي،ايمان کمالي،تقي تاجيکيان،احسان عمادي،بهزاد سحابي،محسن هوشمند،محمد مظفري نژاد،سروش ثابت،حامد حاجي آبادي،سميرا صفايي فراهاني،مهران رحمان مشهدي،ميثم ميرعزيزي،محمد حسن نژاد،مونا شهبازي،مصطفي خسروي،باقر اسکويي،امين دربان،روزبه شفيعي،محمد فرقداني،مهدي شيرزاد،سميرا صدري، کاميار امير انتظاري،اسماعيل صفايي اردکاني،طلوع اسفنده،احسان احساني،هادي کهولي،عطيه وحيد منش،زهرا شريف النسبي،احسان درويشي،رضا قرباني،مينا خرم،نازنين حسن نيا،ياسين سليمي،مهدي خاجيان،باقر اماميان،مجتبي نجفي،هادي کحال زاده،زهره نصرالله زاده،محمدرضا مرشدي،کاظم اماميان،صادق اماميان،محسن حاجيلو،رضا بهبهاني،محمدرضا قدسي،مصطفي نويدي،حامد ايزد پناه،مجيد رحمتي،امير امين زاده،محمود معتقد،امين اميرنژاد،داوود کامکار، جلال حجتي،اشکان تيسوندي،سعيد حسن نيا،حميد آرش کيا،نيود نوري فر،بهزاد دلشاد،محسن مطيعي فر،رحيم حسيني تبار،مسعود حيدريان،ياشار حکاک پور،رحمان سليمي،علي حاجي آقا،محمد اسماعيلي،آرش دولتخواه،محمد شفايي،مسعود گلستاني، محسن خلفي، انديشه فراهاني، سيد عمران نقي ، بابک منصوري راد ، شهره منصوري ، سحر نمازي ، ابراهيم جمشيدي ، بهرام دبيري ، شاکر خردمندي ، صمد بابابيي،غلامرضا هزاوه،مريم فراهاني،جعفر لطف الله زاده،سمانه توکلي،مهدي محمدي،ميثم محمدي،رويا غلامي منظور،پريا جاويدان،آزيتا مسلمي،محبوبه خاني،مسعود ساکي،صديقه محبوبي،رضا ملکي آذر،بهنام مرادي،مجيد مرادي نيا،ولي رستم زاده،امين پسند،فريدون شريفي،آرين اميدوار،پيروز داوودنيا،بهادر ساکت تبار،امين عبدي،محمود سليمي،فرزاد خدري،سياوش رشيدي،احمد چميده،رحيم محمودي،محمد صالحي، محمد کنگرلو ، پژمان ايوري ، علي ارشادي ، قاسم سرداري، زهرا ميلاني ، مه کامه مطيعي ، حميد صالح ابادي،ادريس حسن زاده،فرديس حسيني،مهدي عربشاهي،مجيد کريمي،حسين عبدي،محمد رضا خسروي، محمد عاشرلو،محمدرضا خانزادي،نويده نوري،سميه جهانبين،سمانه اميرپور،سولماز محمدي،آنا حسين پور،مجيد اسکندري،عباس صدر،مريم نوري،بهاره هدايت،محمد هاشمي،امير احمديان،محمد مطيعي فر،پيام شکيبا،سمانه عبداللهي،فرشته اميني،مائده شاپوري،امير خمسه،آرزو توسلي،منظوره شاهسوند،زهرا جباري،ليلا ناصري،حميده شريفي،حسين نمازي،علي شوريده،مريم سعيدي،ليلي تفقدي،آيلار پورمحمد،معصومه مرادزاده،اميررضا فروزان،آرمان اجاق لو،رضا عباسي،سميه محمدي،فاطمه اميري،مجيد اللهياري،روزبه رياضي،علي فرخي،رضا دلبري،پويا محموديان،حميد چمن،ياشار قاجار،مهدي مشايخي،نصرالله کشاورز،صديقه بيگدلي، جلال زواره ، حسين مهمان نواز ، شهرام آغداشلو ، ليلا نعمت الهي ، فرنگيس حريري ، اکبر حبيب الهي ، سيده منيژه کلايي ، مير جواد گرامي ، مسلم اسلامزاده ،مهدي حبيبي،متين مشکين،عبيرضا بابايي،حامد شجاعي،الهام استادي،مرتضي ابراهيمي،صالح مستوفيان،سعيد عظيمي،محسن کارگر،حسن ايزدپناه،شهرام پيوندي،محسن سيدين،اميرحسين آزمون،رضا خسروي،حميد هاشمي،عباس مرادي،فرهاد نوري،وحيد قادري،صمد مشکولي،پژمان کلانتري،فرزاد موسي زاده،آراز ريسماني،محمدرضا سالاري،امير واصبي،سجاد کشاورز،مجتبي فيض آبادي،محمود قلي پور،ميثم کيا،حميد طباطبايي،امين اميري،آرمين سلماسي،اسماعيل سلمانپور،علي کميجاني،روح الله شهيدي پور،معصومه صرفي پور ،فرهاد مرداني ، حسين درخشان، رضا مهران فر،شهرام سرابکي،مرتضي زوار،ناصر خيرآبادي،عباس مرادي،عبدالرضا مشهدي، جهان رضا شيباني، حيدر برزويي قوچاني ، نقي نعمتي ، مرتضي درودي ، مرتضي چاقع مشهدي زاده ، رضا تربتي ، حسين قلي پور، رهي عظيمي،محمد جواهري،بهار امين وزيري،نازلي کاموري،پوريا لطفي،محمد شيخ الاسلامي،مهرداد حريري، فرزاد فرهمند، مهرداد آريا نژاد،اميد صادقي،روزبه خسروخاور،مهدي نيکفرجام،سجاد غرقي،علي مظاهري،رضا قلي زاده،حسين اسماعيلي،امير امين زاده،امين امين زاده، سيما فرداد،جواد بهروزي،نادر سعيدنيا،روح الله ابراهيميان،رويا کريميان،عليرضا صالحي،محسن عمادي،شهاب شاهين فر،شاهين رحيمي،حامد ابراهيمي،رضا نجاريان،علي دلبري،هادي لطفي،سلمان ابوالفتح بيگي،اميد کوکبي،آرش اميني،محمد فرحود،شهريار محفوظي،محمد حسين مزارعي،مهناز فلاح،روح الله مزارعي،محمد حسن مطهريان،روح الله عابدي نيا،ايمان قناقي،مهدي شاه محمدي،پوپک سالمي،سياوش کاظمين،زينب بشردانش،پرهام عشاير،مرجان عالمي،مهنوش مباصري،فرزانه اشرفي،مجتهده مدني،سعيد هوشمنديار،الميرا مرادي،مهدي لطفي،عبدالصالح شاکر،عليرضا کفش کنان،باقر علايي،علي حسيني،علي محمد مصلحي،حميد مالکي،سيد حسن الحسيني،شربت دار قدس،فرشيد ذاکر،حجت شريفي،نفيسه زارع،هانيه بختيار ،سعيده عليپور،اعظم وليمه،پژمان موسوي،نوشين نوع پرست،ياسر کراچيان،آيدين حسنلو،کاميار رهنما راد،ميعاد يزداني،سامان بيهقي،رضا متفرق،عبدالرضا کرمي،پرسيا نصرآبادي،ارشاد عليجاني،امير محسن يحيوي،مهدي فخرزاده،مهدي متعيري،ميثم خسروي،مهدي اسفندي،محمد نصر،حسين شاه زمانيان،امين چاروسه،سينا رحماني،سياوش بلوراني،گلنوش بلوراني،بابک فرزاد،فرانک فرزاد،بهمن کلباسي،بهرنگ فروغي،سميه سادات،نادر هاشمي،معصومه سيدفي پور،فرهاد مرداني،رضا عبداللهي نسب،محمد ايماني،حميده السادات فاطمي،پرستوباقري،حسين خداياري،محمد جواهري،سيد محسن عمادي،مجيد باغيان،داوود تيموري،علي وکيلي،صبا سعيدي،زينب نصيري،ابراهيم رحمتي،ابراهيم عبدالله زاده،حميد جلالوند، مهدي منصوري ، امين محمد ادهم ، علي منصوري ، حسين رمضانزاده ، پويا فرهاد ، محمد مقاري ، سجده ابوالحسني ، سعيد محمدي ، محمد مهدي عليان نژاد ، علي پورخيري،محمد خيري،امير جعفري،فرشيد مقدم سليمي،الناز ناطقي،مرتضي اسدي،داريوش قاسمي،زهره مرادي،هانيه بردبار،علي اشرفي،آکام مينايي،جعفر رسولي،فرزانه شکورزاده،علي جازي،سحر ابوالنصري،سعيد مهاجر،عباس خليلي،محمد حسين تهوري،عباس کوشا،مسعود رهبري،فريد مدرسي،ميثم هاشمي،وحيد عابديني،ميثم يوسفي،مهدي کاظمي،زينب بحريني،علي صادقي،علي رييس کوهي،احمد وکيلي،مجيد ابراهيمي،رضا خطيري،محسن مستوفي،محمد رييسيان،علي سنگ چي،هادي نجف آبادي،رضا انصاري،محمد جعفر مرتضوي،حسين نوريان،ميترا روشن،علي دهقاني،مهدي قيصري،مسعود نوربخش،سامان آزادي،حامد حسندوست،قاسم احمديان،محمد قايمي،ياسر کلاهدوز،روزبه ميرچرخ چيان،رضا سرخوش،مهشيد مشهدي،ژيام قياسي،ريحان راه چمني،زهرا پورخليلي،آرمين مشايخي،حمزه خردمند،عليرضا ضياالديني،بهنام اخوان،محبت اميرنژاد،مهدي حصاري،مهدي خدايي،حسين بيات،حسين عنايتي،محمد رضا زاهدي،افشين نوروزي،بهروز بهرامي،مجيد بيدغي،روزبه منصوري،اميرحسين حاج دايي،جواد سيمايي،گوهر نصيري،طاهره بيگلر،الهام پاکسيما،علي کاظمي،حميد بابا مرادي،وحيد بابامرادي،مرتضي سراج،رضا قطبي،صالح طلاکش،مليحه زارعي،پيمان هاشمزهي،ميلاد باقري،آرش حنيفي،بهمن دانشيان،سحر وهاب زاده،نازنين صفا،الهه شيرنشان،آزاده سلطاني،مهدي کشاورز،امين نقدي،مصطفي باطني،حسن انصاري،مجتبي اسماعيليان،آرش شعبان،آيدا سليمي،محمد دوري،سينا حقيقي،آيت فروزنده،رسول غيور،علي گلاب بخش،هادي بلوريان،محمد نوربخش،ايمان خلجي،امين محقق،عليرضا کاکويي،ساسان داوودي،سعيد مختاريان،رضا مروت دار،احسان خيام باشي،احسان سعادت فر،امير شعاعي،مهرنوش نيک پسند،شيوا يزدان پناه،الهه شيرنشان،محبوبه سعيدي فر،فواد سميعي پور،سيامک صديقي،محمد حسين اقبالجو،حسين فريدوني،کيان حصاري،ونداد فلاح،مهدي حيدري،ميثم خسروي،فريده زاهد،ابراهيم بتکن،نصير خوان سفيد،سمانه شيريان،سامان قيطاني،شهاب شروين،اعظم خليلي،پويان نوربخش،مهدي شريفي،بهاره بقايي،سارا فياض،حامد نيکو،فرشاد بخشايي،احسان محقق،وحيد بذرافشان،فاما فولادي،نازلي اقتدارشهيدي،مجيد رفيعي،الهام مهدوي،مهدي ايزدپناه،سعيد کاويان پور،محسن موسوي نسب،علي سبزيان،اشکان شهرآييني،مجيد زماني،مهديه سالاري،سارا صفاري،فاطمه بشارت،عرفان دانايي،داوودي کرمي،داوود طلوعي،امير متقي، مريم ژيان پناه،اميد صفر زاده،احمد حقيقي،فرشيد فرهمند،محمد رضا سالاري،پويان زارعي،اکرم دادخواه،فهيمه حسيني،فاطمه حضرت دوست،عباس قلي پور،سيروس روحاني،برزو عبدي،رضا رهايي طلب،وحيد قاضي پور،نويد مظفري،مهسا سليماني،ماهرو سليماني،مهسا بيات،ايمان تقي زاده،محمد حسين شاه زمانيان،نيما نيکوند،ماءده ايزدي،سارا مدنيان،ناهيد مدني،علي کفايي،جلال يوسفي،فرشاد خيري،فرنوش شاهين،عليرضا امامي،رضا کمالي،حامد فلاح زرين،آيت روحنا،ياشار سعدين،مسعود رشيدي،شهاب کلانتري،محمد جريده دار،زينب خدا بخش،حسين جنيدي،ميلاد مسجدي،محمد نصر اصفهاني،جواد حقاني،غلامرضا عسگري،عليرضا شعفي،هومن قاسمي،سارا فخرايي،سارا منصوري،مانا سلسالي،مهدي نوميري،مهدي سخايي،نوشين بهادران،نويد بهادران،سعيد رفيعي،احسان نصر،رضا صفوي،مهرداد احمد زاده،محمد باصري،حسن شيخ الاسلامي،ندا احمدي،سميه پوراحمدي،بابک صفاري،مهدي خوشنام،بابک ضيايي،مينا حجتي،آزاده رادمنش،هادي کيافر،سارا مومني،محسن شايع، علي صابري ، يوسف نعلبنديان ، اسرافيل قلي نژاد ، کريم زارعي ، مصدق رضايي تهراني، اناهيتا عاملي ، شکوفه زندي، کاوه طهماسب ، زهره ترشيزي کرماني ، سروش برزو،رامين خواجوي،ساره منطقي،نيما رفعتي،رضا يونسي،امير افروز،سيامک رضاقلي بيگي،حميدرضا نيک نهاد،حميدرضا فرنوش،بيژن پوريوسفي،آسيه عباسي،امين کردعليوند،علي صيادي،سجاد ابوالحسني،سعيد علي اکبري،سعيد هادي زاده،محمود علي اف،هاشم سلطاني،بهزاد رحيم زاده،راضيه واحدي،منيره خسروي نسب،زهرا باوند،نسيم شجاعي،نيما طريقي،رضا بلور فروش،فرهاد مراديان،امير آزموده،محسن قاسمي،مهدي کرباسيون،امين لطيفي،رضا کاکايي،علي افراز،شيرين صفا،فريده جهان گيري،هاله ستاري،مريم محبي،حميد يعقوبي،توماج پذيرا،عليرضا شفيع زاده،مژده فروزنده،احمد محمودي،احمد ملک محمودي،پريسا مرادي،محمد ابراهيمي،زمان موسوي،بابک خداييان،سعيد مختاريان،علي عالمي،علي فرزانه،سامر نبي بخش،احسان ترکش،مرتضا بياره،علي سعيدي،الهام جهانيان،فاطمه شعباني مقدم،سارا اديبي،مجيد مسعودي نيا،مهدي فقيهي،مهدي کشاورز،بهرام فياضي،محسن کشاورز،بهرنگ صبرلويي،فضل الله قريشي،علي بهمني،حميد نوري،عذرا مصدقي،آسيه قرباني،ليلا فضلي،زهرا شريف،رضا آلمحمد،نويذ زاهدي،محمد محمودي فرد،حجتي،افتخاري،هوشنگ حق گو،هادي موسوي،محمد يارموسوي،حسين حيدري،حميد نصيري نيکجو،شهاب جزايري،توحيد رزمي،حمزه رستمي،فلاحي،مهدي لطيفي،محسن اصل زعيم،مهدي نو زعيم،عباس نوربخش،امير ملکي نيا،علي هاشمي،احمد موسوي،سعيد رحيمي مقدم،حسن زماني،عظيم عظيمي فر،الدوز کشاورزي،ستاره الماسي،پگاه علي محمدي،هادي نمازي،ريونيز آذرم سار،فواد شاکري،حسام يعقوبي،ابوذر معتمدي،فهيم يزدان پناه،فرزاد يزدان پناه،روزبه محقق زاده،تهمينه مرادي،ناهيد حقيقي،الهه عطاردي،محسن عمادي،علي مختاري،مرتضي صمدي،محمد غلامرضا کاشي،ناديا محجوب،محمدرضا نوربخش،مسعود باستاني،آرمين خامه اي،آرش ميري،رضا دهقان،علي مقامي،بهرام تاجيک،مريم شعباني،رضا خجسته،علي عزيزي،امير خسرواني،سعيد حبيبي،رضا طاعتي،احسان اصلاني،محمد حيدري،بهمن دارالشفايي،عبدالرضا تاجيک،کامبيز توانا،ناصربراتي،مريم زماني،محسن رشيدي،هادي مسعود،بتسابه نبيان،کاووس آيينه نگيني،کيوان انصاري،محمد نباتي،احسان منصوري،فاطمه وثوق پور،زهرا مسعوديان،زهرا بيگدلي،پويا امين،سجاد واحدي،روح الله فرج زاده،دانيال کاوياني،علي کزازي،احسان ارباب تفتي،سعيد دهقاني،عبدالله برزگر،سهيل شريفي،کيانوش کلانتر،علي مقدم،محمد رضايي،امير ارشاد،کيان اسکندري،ارسلان شيرافکن، رضا طاعتي،صادق فدايي،حميد کاوياني،علي احمد الفتي،جواد کاووسي، امير تفرشي،مهدي بخشنده،علي مقيمي،داوود زماني،عمار ملکي،آرش آرمون، الهه محمدي پور،امين ابراري،هايده علي اکبري ، سيد علي حسيني
۱۳۸۲/۱۱/۲۵
روزی سراسر عشق و مهرورزی
برای ما ايرانيان که كمتر دمي را براي آسودن و غنودن بيدغدغه در آغوش وصال معشوق مييابيم 14 فوريه روز والنتاين برابر 25 بهمنماه شايد بهترين بهانه باشد تا با غفلتي عمدي از تمامي نابكاريهاي روزگار و بيوفائيهاي پيرامونمان ، لحظهاي با تمامي شوق چشمها را لبريز از اشك محبت و سرشار از صداقت كودكي بازيگوش كنيم و يك دم از اندرون دل نجوا كنيم كه اي ساغر هستي ، اي مرا معنا ، دوستت دارم ….
در آن لحظه كه آبشار دانههاي شورانگيز اشك به تعظيم رابطهاي خدايگونه بين عاشق و معشوق سرازير ميشود ، آنهنگام كه معشوق لبخندي مهمانمان ميكند و نگاه شهلايش دنيا را نزد چشمانمان به تصوير ميكشد به پرواز درميآئيم تا زمينيان را آگاه كنيم كه شيرين و خسرو ديگري آمده است تا حكايت ليلي و مجنون را باز بسرايد و حديث دلدادگي را ترنمي دگر باشد . ايران كشور مهرورزي است نه از امروز كه از ديرزماني كه آئينهاي مهرگان در هر مناسبتي در اين كهنه ديار برپا بود . چنان كه حافظ شيرين سخن عاشق مسلك اين ديار بيش از تمام بود و نبود اين خاك ، « عشق » اين كيمياي هستي را ميستايد و ميسرايد : فاش ميگويم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
شاخه گلي سرخ به رنگ عشق نثار آنانيكه عاشقند و دل در گرو يار دارند ؛ « عاشقان عيدتان مبارك باد »
در آن لحظه كه آبشار دانههاي شورانگيز اشك به تعظيم رابطهاي خدايگونه بين عاشق و معشوق سرازير ميشود ، آنهنگام كه معشوق لبخندي مهمانمان ميكند و نگاه شهلايش دنيا را نزد چشمانمان به تصوير ميكشد به پرواز درميآئيم تا زمينيان را آگاه كنيم كه شيرين و خسرو ديگري آمده است تا حكايت ليلي و مجنون را باز بسرايد و حديث دلدادگي را ترنمي دگر باشد . ايران كشور مهرورزي است نه از امروز كه از ديرزماني كه آئينهاي مهرگان در هر مناسبتي در اين كهنه ديار برپا بود . چنان كه حافظ شيرين سخن عاشق مسلك اين ديار بيش از تمام بود و نبود اين خاك ، « عشق » اين كيمياي هستي را ميستايد و ميسرايد : فاش ميگويم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
شاخه گلي سرخ به رنگ عشق نثار آنانيكه عاشقند و دل در گرو يار دارند ؛ « عاشقان عيدتان مبارك باد »
۱۳۸۲/۱۱/۲۴
دو نکته!!!
يك : از ابتداي پيروزي انقلاب هر زمان دولتها يا محافل خارجي نسبت به وقايع و رويدادهاي داخلي واكنش نشان دادهاند شاهد دو نوع واكنش بودهايم : اگر محافل يا دولتهاي خارجي به تائيد ما يا حركت ما پرداختهاند آنرا اعتراف به توانائيهايمان آنهم از سر ناچاري قلمداد كردهايم و داد سخن دادهايم كه : بله ، نور حقيقت انجام خدمات ما آنچنان چشمگير است كه حتي چشمان كور دشمنانمان را نيز روشن كرده و آنان را به تحسين واداشته است !
اما واي به روزي كه رقيبمان از اين تائيدها بهرهمند شود ، بلافاصله او را مزدور بيگانه خطاب ميكنيم و از او ميخواهيم در اعمال خود نظر كند كه كدامين عمل ضد ديني و ضد ميهني را انجام داده است كه بيگانگان از او ستايش كردهاند . البته اين گونه موضعگيريها بيش از همه در آستين « كيهان نشينان » ذرهبين به دست يافت ميشود كه هميشه به دنبال « نيمه پنهان » اشخاص و جريانهاي مختلف ميگردند .
دنباله نگاه و ديدگاه كساني كه مسائل حوزه سياست خارجي را ساده ميانگارند و با « تئوري توطئه » يا « توهم توطئه » به صورت دگم با آنها برخورد ميكنند جز اين نميتواند باشد .
دوم : دكتر خرازي در كنفرانس خبري مشتركي با وزير امور خارجه ايتاليا گفته است : هر چند مجلس شوراي اسلامي هنوز پروتكل الحاقي را تصويب نكرده است اما بازرسان آژانس بينالمللي انرژي اتمي آزادانه بازرسيهاي خود را طبق پروتكل الحاقي انجام ميدهند و دولت نيز در همين چارچوب با آنها همكاري كامل دارد . ظاهرا آقاي خرازي متوجه نبودهاند كه ناخودآگاه به بيتاثيري مجلس شوراي اسلامي در مسائل سرنوشت ساز اعتراف كردهاند و با اين سخنان آشكارا عنوان كردهاند كه تصميمهاي كلان نه توسط نمايندگان منتخب كه در محافل پرنفوذ قدرت در راس هرم ساختار سياسي اتخاذ ميشود !
اما واي به روزي كه رقيبمان از اين تائيدها بهرهمند شود ، بلافاصله او را مزدور بيگانه خطاب ميكنيم و از او ميخواهيم در اعمال خود نظر كند كه كدامين عمل ضد ديني و ضد ميهني را انجام داده است كه بيگانگان از او ستايش كردهاند . البته اين گونه موضعگيريها بيش از همه در آستين « كيهان نشينان » ذرهبين به دست يافت ميشود كه هميشه به دنبال « نيمه پنهان » اشخاص و جريانهاي مختلف ميگردند .
دنباله نگاه و ديدگاه كساني كه مسائل حوزه سياست خارجي را ساده ميانگارند و با « تئوري توطئه » يا « توهم توطئه » به صورت دگم با آنها برخورد ميكنند جز اين نميتواند باشد .
دوم : دكتر خرازي در كنفرانس خبري مشتركي با وزير امور خارجه ايتاليا گفته است : هر چند مجلس شوراي اسلامي هنوز پروتكل الحاقي را تصويب نكرده است اما بازرسان آژانس بينالمللي انرژي اتمي آزادانه بازرسيهاي خود را طبق پروتكل الحاقي انجام ميدهند و دولت نيز در همين چارچوب با آنها همكاري كامل دارد . ظاهرا آقاي خرازي متوجه نبودهاند كه ناخودآگاه به بيتاثيري مجلس شوراي اسلامي در مسائل سرنوشت ساز اعتراف كردهاند و با اين سخنان آشكارا عنوان كردهاند كه تصميمهاي كلان نه توسط نمايندگان منتخب كه در محافل پرنفوذ قدرت در راس هرم ساختار سياسي اتخاذ ميشود !
۱۳۸۲/۱۱/۲۳
«بقاء» در «تضاد»
تاريخ يكي از بارزترين نمودهاي هويت يك ملت است . درس آموزي از روندهاي طي شده در هر مقطع زماني تاريخي راه پيشرفت به سوي آيندهاي بهتر را هموار ميسازد ؛ ساختارهاي سياسي كه در يك واحد جغرافيائي به نام كشور زمينه ظهور و بروز مييابند از آنجا كه تا سالها سرنوشت و حيات يك ملت را در تمامي زمينه ها دستخوش تغيير و تحول ميسازند شايسته توجهي دو چندان هستند ؛ بررسي ساختار دوگانه قدرت در ايران و منابع مشروعيت بخش آن هدف اين نوشتار است .
************************
ساختار سياسي نظام حاكم بر ايران از ابتدا بر دو پايه مشروعيت بخش بنا شد ، دو منبعي كه ملهم از شكل نظام سياسي و در واقع ترجمان تلفيق جمهوريت و اسلاميت در اين نظام نوپا بودند : « خدا » و « مردم » ؛ در واقع ساختار جديد بازتابي از دو نظريه « آريستوكراسي » و « دموكراسي » در علم سياست است كه با عاريت گرفتن ويژگيهائي از هر دو نظريه سعي در ارائه چهرهاي جديد به عنوان تنها راه نجات ملتهاي مسلمان در عصر غيبت دارد . اما آيا تلفيقي اينچنين مثمر ثمر بوده است و آيا اصولا چنين امتزاجي امكان وجود خارجي دارد ؟
به طور كلي دموكراسي بر پايه حاكميت راي اكثريت شكل گرفته است . در كشورهائي كه اصل جدائي دين از سياست در آنها پذيرفته شده و يا نسبت به حاكميت و عدم حاكميت دين لا اقتضا هستند راي اكثريت بي هيچ فيلتر اوليه يا ثانويه پذيرفته ميشود ؛ اما در ميان كشورهاي جهان هستند حكومتهائي كه نوعي « دموكراسي هدايت شده » را براي فرايند تصميم گيري سياسي پذيرفتهاند . در اين كشورها بر اساس اين فرض كه ارائه چهرهاي دموكراتيك و مردم سالار نياز اساسي براي تداوم حيات سياسي-اقتصادي در جهان امروز است اصل مردم سالاري و راي اكثريت پذيرفته ميشود اما از آنجا كه در واقع ماهيت و هسته فكري چنين حكومتهائي اقتدارگرا و توتاليتر هستند به انحاء مختلف سعي در محدود نمودن دايره انتخاب مردم دارند تا با ضريب خطاي اندكي همان نتيجه دلخواه از انتخابات و راي مردم حاصل شود . دايره اين تنگ نظري حتي تا تبديل يك نظام به ظاهر « جمهوري » به يك نظام « پادشاهي موروثي مبتني بر ديكتاتوري » پيش ميرود . كشورهاي عراق ( زمان صدام ) ، سوريه ، چين و … از اين جملهاند .
در كشور ايران نيز اين « دموكراسي هدايت شده » دنباله طبيعي نظريه تلفيق « جمهوريت » و « اسلاميت » است كه راي اكثريت مردم در آن پذيرفته شده است مشروط بر آنكه در چارچوب قوانين اسلامي ( و به بيان صحيح تر برداشت آقايان مسؤول و حاكمين از قوانين اسلام ) باشد . بر همين مبنا راي اكثريت يا « مقبوليت مردمي » به عنوان يكي از پايه هاي مشروعيت بخش به تداوم يك ساختار سياسي تنها با تنفيذ رهبري يا نهادهاي منبعث از او « مشروعيت الهي » مييابد . محدود ساختن دايره مردم و ذبح شدن دموكراسي دقيقا از همين نقطه آغاز شود ؛
اگر مردم در هر دوره زماني خواستار قانوني خلاف قوانين اسلام يا حتي خلاف برداشت آقايان از اسلام (مانند نظريه جدائي دين از سياست ) باشند چنين امكان انتخابي پيشاپيش از آنها سلب شده است . به همين دليل هر از چندي جو ياس و نااميدي و قهر با ساختار سياسي ( كه بارزترين نمونه آن عدم شركت در انتخابات است ) در جامعه حاكم شده و تقاضا براي « انقلاب » و يا با ترجيح دگرگوني از راه مسالمت آميز براي « رفراندوم » فزوني ميگيرد . امري كه به طور مثال در هيچ يك از كشورهاي اروپائي و آمريكا در سايه پذيرفتن راي اكثريت بدون محدود ساختن دايره انتخاب آنان سابقه ندارد .
از آن گذشته آنچه كه تحت عنوان « مشروعيت الهي » به عنوان پايهاي براي مشروعيت نظام سياسي قلمداد ميشود از اساس با مشكل روبرو است زيرا از نظر فقه شيعه تنها كسي مشروعيت الهي مي تواند داشته باشد كه يا منصوب از طرف خداوند باشد ( نظير پيامبر و ائمه (ص) ) يا حكم انتصاب از طرف ائمه براي حاكميت بر مردم داشته باشد كه هيچ يك از اين دو موضوع در مورد حاكميت فعلي صادق نيست . تنها دليلي كه از سوي روحانيون حاكم براي توجيه و پوشاندن قباي مشروعيت بر حاكميتشان ارائه ميشود حديثي است از امام دوازدهم شيعيان كه علماي اسلامي يعني كساني كه علوم اسلامي را مطالعه كرده و تخصص اين كار را دارند ( كه به غلط در اصطلاح عموم « روحاني » نام گرفتهاند ) را به عنوان نمايندگان خود در دوران غيبت معرفي ميكند . دقت در همين حديث نيز روشن ميسازد كه حق ويژهاي براي روحانيون يا علماي اسلامي براي حكومت كردن نيامده است و تنها در آن توصيه شده است در مسائل و مشكلات روز به آن عالمان مراجعه شود . بنابراين آنچه در نگاه بسياري از آقايان به عنوان « كشف ولي فقيه » نام برده ميشود كه مردم « بايد » با او بيعت كرده و لزوما اطاعت او را گردن نهند پشتوانهاي از استدلال و منطق ندارد زيرا از يك سو « مشروعيت الهي » تنها با صدور حكم انتصاب از جانب امام معصوم ممكن ميشود از آن سو حتي امام علي (ع) كه مشروعيت الهي را بي هيچ حرف و حديثي دارا بود تا آن زمان كه « مقبوليت مردمي » لازم را نيافت به حاكميت بر مردم تن نداد هر چند در همان مدت از « حق » خود براي اين منصب از طريق ياران و همسر خويش دفاع ميكرد اما هرگز به صرف داشتن مشروعيت الهي ديگران را ملزم به اطاعت خود نميدانست . بنابراين تنها منبع مشروعيت بخش « مقبوليت مردمي » و استقرار « جمهوري واقعي » و حاكميت بي چون و چراي راي اكثريت است .
پرسشي كه اما در اينجا مطرح ميشود اين است كه با اين وجود چرا ساختار سياسي به اين دوگانگي ادامه ميدهد ؟ همچنان كه پيش از اين اشاره شد تن دادن به پوستهاي از جمهوريت تنها به دليل مقتضيات زمان است كه آقايان به ناچار به آن تن دادهاند وگرنه هنوز هم گهگاه نداي « جمهوري اسلامي » مقدمه « حكومت عدل اسلامي » از سوي تئوريسينها و بزرگان آنها به گوش ميرسد . علاوه بر آن تداوم اين نظريه در ساختار اداري كشور به ايجاد نهادهاي موازي در تمامي بخش ها گرديده است . مجموعههاي حفاظت اطلاعات در مقابل وزارت اطلاعات ،دانشگاه آزاد در مقابل وزارت علوم ، بنياد مسكن انقلاب اسلامي در برابر وزارت مسكن ، كميته امداد در مقابل سازمان بهزيستي ، بنياد مستضعفان و جانبازان ( !!! ) در مقابل وزارت اقتصاد و وزارت بازرگاني ، شوراي نگهبان در مقابل مجلس و ….
تضاد اين نهادها هر چند به گاه وقوع حادثهاي چنان آشفته بازاري به راه مياندازد كه هيچ كس وظيفه و حدود اختيار خود را نميداند ( به طور نابساماني امداد رساني و ناهماهنگي غير قابل باور نهادهاي مختلف در زلزله بم يا مرگ 40 تن از كارتنخوابها در تهران كه هر كس تقصير را به گردن ديگري ميانداخت ) اما در سايه همين تضادها حكومت به حيات خويش ادامه ميدهد چرا كه در هنگامه چنين حوادثي نگاهها به نهادهاي مختلف و نقش آنها دوخته ميشود و نه اصل و پايه ساختار سياسي ؛ افكار عمومي هم به طور ناخودآگاه تا چندي مشغول جنگ و دعواهاي نهادهاي مختلف و اتهام زنيهاي آنها به يكديگر ميشوند و در ميان آنانكه بايد بار خود را در اين معركه ببندند با خيالي آسوده مشغول كار خويش ميشوند ! به طور مثال به طور متوسط هر سال يك انتخابات در كشور برگزار ميشود و افكار عمومي بايد براي حداقل 3 ماه تمام ، درگيري بين شوراي نگهبان و كانديداها را شاهد باشند . حتي ايجادهاي تضادهاي مصنوعي براي انحراف افكار عمومي در دستور كار قرار ميگيرد ؛ تضاد بيش از حد معمول ميان قرمز و آبي و دامن زدن به آن در سيما و مطبوعات نيز از جنس همان تضادهاي ساختگي در زمان رژيم پيشين بين شعر نو و كهنه است ….
تنها كساني كه در ميان اين تضادها منافعشان قرباني ميشوند ملت شوربخت ايران هستند .تضادهائي كه برخي به ساختار سياسي بازميگردند كه چارهاي جز رفراندوم براي تغيير آنها وجود ندارد و پارهاي به سوء مديريت ها بازميگردند كه جز با حاكميت دموكراسي و نظارت بر قدرت ، تقدس زدائي از عقايد و افراد و انهدام باندهاي حكومتي كه سفلگان را ارج و قرب و مقام ميبخشند و بزرگان را به زير ميكشند راه چارهاي نخواهد داشت كه اگر جز اين شود همين آش است و همين كاسه !
ساختار سياسي نظام حاكم بر ايران از ابتدا بر دو پايه مشروعيت بخش بنا شد ، دو منبعي كه ملهم از شكل نظام سياسي و در واقع ترجمان تلفيق جمهوريت و اسلاميت در اين نظام نوپا بودند : « خدا » و « مردم » ؛ در واقع ساختار جديد بازتابي از دو نظريه « آريستوكراسي » و « دموكراسي » در علم سياست است كه با عاريت گرفتن ويژگيهائي از هر دو نظريه سعي در ارائه چهرهاي جديد به عنوان تنها راه نجات ملتهاي مسلمان در عصر غيبت دارد . اما آيا تلفيقي اينچنين مثمر ثمر بوده است و آيا اصولا چنين امتزاجي امكان وجود خارجي دارد ؟
به طور كلي دموكراسي بر پايه حاكميت راي اكثريت شكل گرفته است . در كشورهائي كه اصل جدائي دين از سياست در آنها پذيرفته شده و يا نسبت به حاكميت و عدم حاكميت دين لا اقتضا هستند راي اكثريت بي هيچ فيلتر اوليه يا ثانويه پذيرفته ميشود ؛ اما در ميان كشورهاي جهان هستند حكومتهائي كه نوعي « دموكراسي هدايت شده » را براي فرايند تصميم گيري سياسي پذيرفتهاند . در اين كشورها بر اساس اين فرض كه ارائه چهرهاي دموكراتيك و مردم سالار نياز اساسي براي تداوم حيات سياسي-اقتصادي در جهان امروز است اصل مردم سالاري و راي اكثريت پذيرفته ميشود اما از آنجا كه در واقع ماهيت و هسته فكري چنين حكومتهائي اقتدارگرا و توتاليتر هستند به انحاء مختلف سعي در محدود نمودن دايره انتخاب مردم دارند تا با ضريب خطاي اندكي همان نتيجه دلخواه از انتخابات و راي مردم حاصل شود . دايره اين تنگ نظري حتي تا تبديل يك نظام به ظاهر « جمهوري » به يك نظام « پادشاهي موروثي مبتني بر ديكتاتوري » پيش ميرود . كشورهاي عراق ( زمان صدام ) ، سوريه ، چين و … از اين جملهاند .
در كشور ايران نيز اين « دموكراسي هدايت شده » دنباله طبيعي نظريه تلفيق « جمهوريت » و « اسلاميت » است كه راي اكثريت مردم در آن پذيرفته شده است مشروط بر آنكه در چارچوب قوانين اسلامي ( و به بيان صحيح تر برداشت آقايان مسؤول و حاكمين از قوانين اسلام ) باشد . بر همين مبنا راي اكثريت يا « مقبوليت مردمي » به عنوان يكي از پايه هاي مشروعيت بخش به تداوم يك ساختار سياسي تنها با تنفيذ رهبري يا نهادهاي منبعث از او « مشروعيت الهي » مييابد . محدود ساختن دايره مردم و ذبح شدن دموكراسي دقيقا از همين نقطه آغاز شود ؛
اگر مردم در هر دوره زماني خواستار قانوني خلاف قوانين اسلام يا حتي خلاف برداشت آقايان از اسلام (مانند نظريه جدائي دين از سياست ) باشند چنين امكان انتخابي پيشاپيش از آنها سلب شده است . به همين دليل هر از چندي جو ياس و نااميدي و قهر با ساختار سياسي ( كه بارزترين نمونه آن عدم شركت در انتخابات است ) در جامعه حاكم شده و تقاضا براي « انقلاب » و يا با ترجيح دگرگوني از راه مسالمت آميز براي « رفراندوم » فزوني ميگيرد . امري كه به طور مثال در هيچ يك از كشورهاي اروپائي و آمريكا در سايه پذيرفتن راي اكثريت بدون محدود ساختن دايره انتخاب آنان سابقه ندارد .
از آن گذشته آنچه كه تحت عنوان « مشروعيت الهي » به عنوان پايهاي براي مشروعيت نظام سياسي قلمداد ميشود از اساس با مشكل روبرو است زيرا از نظر فقه شيعه تنها كسي مشروعيت الهي مي تواند داشته باشد كه يا منصوب از طرف خداوند باشد ( نظير پيامبر و ائمه (ص) ) يا حكم انتصاب از طرف ائمه براي حاكميت بر مردم داشته باشد كه هيچ يك از اين دو موضوع در مورد حاكميت فعلي صادق نيست . تنها دليلي كه از سوي روحانيون حاكم براي توجيه و پوشاندن قباي مشروعيت بر حاكميتشان ارائه ميشود حديثي است از امام دوازدهم شيعيان كه علماي اسلامي يعني كساني كه علوم اسلامي را مطالعه كرده و تخصص اين كار را دارند ( كه به غلط در اصطلاح عموم « روحاني » نام گرفتهاند ) را به عنوان نمايندگان خود در دوران غيبت معرفي ميكند . دقت در همين حديث نيز روشن ميسازد كه حق ويژهاي براي روحانيون يا علماي اسلامي براي حكومت كردن نيامده است و تنها در آن توصيه شده است در مسائل و مشكلات روز به آن عالمان مراجعه شود . بنابراين آنچه در نگاه بسياري از آقايان به عنوان « كشف ولي فقيه » نام برده ميشود كه مردم « بايد » با او بيعت كرده و لزوما اطاعت او را گردن نهند پشتوانهاي از استدلال و منطق ندارد زيرا از يك سو « مشروعيت الهي » تنها با صدور حكم انتصاب از جانب امام معصوم ممكن ميشود از آن سو حتي امام علي (ع) كه مشروعيت الهي را بي هيچ حرف و حديثي دارا بود تا آن زمان كه « مقبوليت مردمي » لازم را نيافت به حاكميت بر مردم تن نداد هر چند در همان مدت از « حق » خود براي اين منصب از طريق ياران و همسر خويش دفاع ميكرد اما هرگز به صرف داشتن مشروعيت الهي ديگران را ملزم به اطاعت خود نميدانست . بنابراين تنها منبع مشروعيت بخش « مقبوليت مردمي » و استقرار « جمهوري واقعي » و حاكميت بي چون و چراي راي اكثريت است .
پرسشي كه اما در اينجا مطرح ميشود اين است كه با اين وجود چرا ساختار سياسي به اين دوگانگي ادامه ميدهد ؟ همچنان كه پيش از اين اشاره شد تن دادن به پوستهاي از جمهوريت تنها به دليل مقتضيات زمان است كه آقايان به ناچار به آن تن دادهاند وگرنه هنوز هم گهگاه نداي « جمهوري اسلامي » مقدمه « حكومت عدل اسلامي » از سوي تئوريسينها و بزرگان آنها به گوش ميرسد . علاوه بر آن تداوم اين نظريه در ساختار اداري كشور به ايجاد نهادهاي موازي در تمامي بخش ها گرديده است . مجموعههاي حفاظت اطلاعات در مقابل وزارت اطلاعات ،دانشگاه آزاد در مقابل وزارت علوم ، بنياد مسكن انقلاب اسلامي در برابر وزارت مسكن ، كميته امداد در مقابل سازمان بهزيستي ، بنياد مستضعفان و جانبازان ( !!! ) در مقابل وزارت اقتصاد و وزارت بازرگاني ، شوراي نگهبان در مقابل مجلس و ….
تضاد اين نهادها هر چند به گاه وقوع حادثهاي چنان آشفته بازاري به راه مياندازد كه هيچ كس وظيفه و حدود اختيار خود را نميداند ( به طور نابساماني امداد رساني و ناهماهنگي غير قابل باور نهادهاي مختلف در زلزله بم يا مرگ 40 تن از كارتنخوابها در تهران كه هر كس تقصير را به گردن ديگري ميانداخت ) اما در سايه همين تضادها حكومت به حيات خويش ادامه ميدهد چرا كه در هنگامه چنين حوادثي نگاهها به نهادهاي مختلف و نقش آنها دوخته ميشود و نه اصل و پايه ساختار سياسي ؛ افكار عمومي هم به طور ناخودآگاه تا چندي مشغول جنگ و دعواهاي نهادهاي مختلف و اتهام زنيهاي آنها به يكديگر ميشوند و در ميان آنانكه بايد بار خود را در اين معركه ببندند با خيالي آسوده مشغول كار خويش ميشوند ! به طور مثال به طور متوسط هر سال يك انتخابات در كشور برگزار ميشود و افكار عمومي بايد براي حداقل 3 ماه تمام ، درگيري بين شوراي نگهبان و كانديداها را شاهد باشند . حتي ايجادهاي تضادهاي مصنوعي براي انحراف افكار عمومي در دستور كار قرار ميگيرد ؛ تضاد بيش از حد معمول ميان قرمز و آبي و دامن زدن به آن در سيما و مطبوعات نيز از جنس همان تضادهاي ساختگي در زمان رژيم پيشين بين شعر نو و كهنه است ….
تنها كساني كه در ميان اين تضادها منافعشان قرباني ميشوند ملت شوربخت ايران هستند .تضادهائي كه برخي به ساختار سياسي بازميگردند كه چارهاي جز رفراندوم براي تغيير آنها وجود ندارد و پارهاي به سوء مديريت ها بازميگردند كه جز با حاكميت دموكراسي و نظارت بر قدرت ، تقدس زدائي از عقايد و افراد و انهدام باندهاي حكومتي كه سفلگان را ارج و قرب و مقام ميبخشند و بزرگان را به زير ميكشند راه چارهاي نخواهد داشت كه اگر جز اين شود همين آش است و همين كاسه !
۱۳۸۲/۱۱/۲۰
اول اسفند، انتخاباتی متفاوت
پروژهاي كه با عنوان رد صلاحيتها كليد خورد با ارسال نامهاي از سوي آقايان خاتمي و كروبي رؤساي جمهوري ( اگر «جمهوري»اي باقي مانده باشد! ) و مجلس و پاسخ رهبر نظام حاكم بر ايران مبني بر ادامه روند موجود طبق خواست شوراي نگهبان و ناديده انگاشتن اعتراضات عملا به پايان رسيد . در واقع اين پاسخ ، سوت پايان رايزنيها و آغاز عملي انتخابات اول اسفند بود . اكنون اما بايد به انتظار نشست تا نتايج انتخابات آتي مشخص گردد و زمينه براي ارزيابي « گام بعدي » و سمت و سوي حركتهاي آتي سياسي آماده گردد .
شكي نيست كه مشاركت در شهرهاي كوچك ، متوسط و در بعضي موارد بالا خواهد بود . در شهرهاي بزرگ اما مشاركت همچون انتخابات شوراها اندك است با اين حال به نظر ميرسد نتيجهگيري قطعي را ميبايد به هفته اول اسفند ماه موكول كرد زيرا حاصل اين انتخابات از چند حال خارج نيست :
1-مردم پاي صندوقهاي راي حاضر شده و در چنين انتخاباتي مشاركت گسترده خواهند داشت ؛ در اين صورت تفاوت راه در پيش گرفته شده توسط مردم و نخبگان سياسي عيان ميشود . از دل اين ناهمصدائي تداوم قدرت حاكميت اقتدارگرا تضمين خواهد شد و اين به معني بياثري مواضع نخبگان فكري و اثبات عدم وجود گروههاي مرجع فكري مورد قبول عامه ميباشد . در چنين حالتي با تحليل شرايط فكري حاكم بر اكثريت ، بايد راهكارهاي جديدي را براي گفتگو و تاثير در ميان عموم مردم جستجو كرد و با تواني دوچندان همت گماشت و قلم زد چه اين انتحابات از حيث اطلاع رساني حوادث پيراموني ، چيزي نبوده است كه از منظر عمومي دور مانده باشد بلكه به عكس مدتها فضاي سياسي كشور چه در رسانه هاي ديداري و شنيداري ( داخلي و خارجي ) و چه عرصه مطبوعات ( مكتوب و الكترونيكي ) مملو از خبرها و تحليلهائي پيرامون اين حادثه تاريخي بوده است .
2-مردم با « قهر مدني » عملا « شوكران تحريم » را سر ميكشند و با محروم ساختن خويش از حق مشاركت به دليل بيتاثيري رايشان در سرنوشت سياسي-اجتماعي-اقتصادي عملا با نخبگان فكري همراهي ميكنند ؛ دقت شود « همراهي » نه « پيروي » ؛ اين همراهي ميتواند نقطه شروع مناسبي براي بازسازي چهره نخبگان فكري در جامعه باشد كه « گام بعدي » را به همراه اكثريت مردم بردارد .
در تمامي سالهاي پس از انقلاب هيچ انتخاباتي از اينچنين جنجالي برخوردار نبوده است ؛ به جز نخستين انتخابات رياست جمهوري كه البته از بسياري جهات متفاوت بود و كانديدائي كه ردصلاحيت شد به دليل عدم راي به قانون اساسي از ميدان رقابت كنار گذاشته شد ؛ در هيچ انتخاباتي آش رد صلاحيتها چنين شور نشده بود كه گروههاي درون نظام نيز سخن از « تحريم » انتخابات برانند . اين انتخابات پايان رسمي خاتمي و تمامي اصلاح طلبان درون حكومتي و روش پيش گرفته شده توسط آنان نيز هست و پس از اين انتخابات است كه اپوزيسيون جديدي از تمامي نيروهاي معتقد به تغيير قانون اساسي و بيش از همه بازگشت به نخستين پيش نويس قانون اساسي كه در آن ضمن پاسداشت مظاهر جمهوريت و دموكراسي سخني از ولايت فقيه نبود ، شكل خواهد گرفت . در واقع اين انتخابات نه تنها چهره محافظهكاران و عطش ديوانهوار آنان به قدرت را به تمامي به نمايش گذارد بلكه پايان رسمي اصلاحطلبي حكومتي رانيز رقم زد . اول اسفند روز وزنكشي نيروهاي سياسي است نه آنچنان كه سعيد حجاريان با غرور پيش از تحقق پيروزي در انتخابات شوراها از آن سخن ميراند كه نسبت واقعي و رابطه آشكار نخبگان فكري و جامعه را روشن خواهد كرد . اول اسفند « رفراندومي سلبي » است براي هر آنچه نخبگان فكري بر نفي آن تاكيد ميكنند و مقدمه اي است براي « رفراندومي ايجابي » كه آنچه را بايد در اين كهنه ديار راست گردد ، به نيرو و مشروعيت راي اكثريت ملت استوار نمايد .
شكي نيست كه مشاركت در شهرهاي كوچك ، متوسط و در بعضي موارد بالا خواهد بود . در شهرهاي بزرگ اما مشاركت همچون انتخابات شوراها اندك است با اين حال به نظر ميرسد نتيجهگيري قطعي را ميبايد به هفته اول اسفند ماه موكول كرد زيرا حاصل اين انتخابات از چند حال خارج نيست :
1-مردم پاي صندوقهاي راي حاضر شده و در چنين انتخاباتي مشاركت گسترده خواهند داشت ؛ در اين صورت تفاوت راه در پيش گرفته شده توسط مردم و نخبگان سياسي عيان ميشود . از دل اين ناهمصدائي تداوم قدرت حاكميت اقتدارگرا تضمين خواهد شد و اين به معني بياثري مواضع نخبگان فكري و اثبات عدم وجود گروههاي مرجع فكري مورد قبول عامه ميباشد . در چنين حالتي با تحليل شرايط فكري حاكم بر اكثريت ، بايد راهكارهاي جديدي را براي گفتگو و تاثير در ميان عموم مردم جستجو كرد و با تواني دوچندان همت گماشت و قلم زد چه اين انتحابات از حيث اطلاع رساني حوادث پيراموني ، چيزي نبوده است كه از منظر عمومي دور مانده باشد بلكه به عكس مدتها فضاي سياسي كشور چه در رسانه هاي ديداري و شنيداري ( داخلي و خارجي ) و چه عرصه مطبوعات ( مكتوب و الكترونيكي ) مملو از خبرها و تحليلهائي پيرامون اين حادثه تاريخي بوده است .
2-مردم با « قهر مدني » عملا « شوكران تحريم » را سر ميكشند و با محروم ساختن خويش از حق مشاركت به دليل بيتاثيري رايشان در سرنوشت سياسي-اجتماعي-اقتصادي عملا با نخبگان فكري همراهي ميكنند ؛ دقت شود « همراهي » نه « پيروي » ؛ اين همراهي ميتواند نقطه شروع مناسبي براي بازسازي چهره نخبگان فكري در جامعه باشد كه « گام بعدي » را به همراه اكثريت مردم بردارد .
در تمامي سالهاي پس از انقلاب هيچ انتخاباتي از اينچنين جنجالي برخوردار نبوده است ؛ به جز نخستين انتخابات رياست جمهوري كه البته از بسياري جهات متفاوت بود و كانديدائي كه ردصلاحيت شد به دليل عدم راي به قانون اساسي از ميدان رقابت كنار گذاشته شد ؛ در هيچ انتخاباتي آش رد صلاحيتها چنين شور نشده بود كه گروههاي درون نظام نيز سخن از « تحريم » انتخابات برانند . اين انتخابات پايان رسمي خاتمي و تمامي اصلاح طلبان درون حكومتي و روش پيش گرفته شده توسط آنان نيز هست و پس از اين انتخابات است كه اپوزيسيون جديدي از تمامي نيروهاي معتقد به تغيير قانون اساسي و بيش از همه بازگشت به نخستين پيش نويس قانون اساسي كه در آن ضمن پاسداشت مظاهر جمهوريت و دموكراسي سخني از ولايت فقيه نبود ، شكل خواهد گرفت . در واقع اين انتخابات نه تنها چهره محافظهكاران و عطش ديوانهوار آنان به قدرت را به تمامي به نمايش گذارد بلكه پايان رسمي اصلاحطلبي حكومتي رانيز رقم زد . اول اسفند روز وزنكشي نيروهاي سياسي است نه آنچنان كه سعيد حجاريان با غرور پيش از تحقق پيروزي در انتخابات شوراها از آن سخن ميراند كه نسبت واقعي و رابطه آشكار نخبگان فكري و جامعه را روشن خواهد كرد . اول اسفند « رفراندومي سلبي » است براي هر آنچه نخبگان فكري بر نفي آن تاكيد ميكنند و مقدمه اي است براي « رفراندومي ايجابي » كه آنچه را بايد در اين كهنه ديار راست گردد ، به نيرو و مشروعيت راي اكثريت ملت استوار نمايد .
۱۳۸۲/۱۱/۱۶
دریوزگی محافظهکاران در محضر بیگانگان
به جاي مقدمه :
سه روز از آخرين آپديت وبلاگ گذشته و زمان آپديت مجدد فرا رسيده است . در كشوري كه از داروي نظافتش تا اعلام وضعيت آب و هوايش « سياسي » است سخت است كه به دور از قيل و قال سياست بنويسي . مدتي است كه در پي گريزي هستم به مسائل اجتماعي ايران و برخي از مسائل بينالمللي ، اما حوادث سياسي ايران خصوصا قضيه انتخابات هفتم آنچنان تمامي حجم فضاي سياسي كشور ، مطبوعات و سايتهاي اينترنتي را پر كرده كه شنا كردن خلاف جهت آب را بسيار دشوار نموده است ؛ در اين اوضاع و احوال اگر به موضوعي ديگر بپردازي چندان توجه و حساسيتي را برنميانگيزد و عملا موضوع مطرح شده لوث ميشود ، به هر حال همچنان كوشش خواهم كرد حتي اگر به عمد هم شده – آنچنان كه محمد علي ابطحي ديروز خود را به بيخيالي زده بود و در پايان يادآور شده بود « هوا بس ناجوانمردانه سرد است » - كمي از اين مسائل جاري كه تمام ذهنها را بايكوت كرده فاصله بگيرم و از ساير دردها نيز بنويسم هر چند از « سياسي بودن » شير مرغ تا جان آدميزاد در اين كهنه ديار گريزي نيست و اين حديث را پاياني نميبينم ….
*****
صحنه سياست خارجي كشور اين روزها بيش از پيش دچار آشفتگي است ؛ فقدان مركز مشخص و واحد براي پيگيري ديپلماسي كشور و دخالت نهادهاي گوناگون در اين عرصه ، عدم انطباق مشي كلي ديپلماسي ايران بر منافع ملي و محدوديت دستگاه سياست خارجي در چارچوبهاي ايدئولوژيك و نقصان وزارت خارجه از وجود متخصصين مجرب در اين زمينه و تبديل وزارتخانه مذكور به محل گذران دوران استراحت سياستمداران وطني البته به دور از صحنه داخلي ، همگي دستگاه ديپلماسي ايران را به يكي از آسيبپذيرترين و ناكارامدترين مراكز سياسي كشور تبديل كرده است به طوري كه شرح فرصت سوزي هاي وزارتخانه مذكور حتي در آنجا كه كمتر مانعي بر سر راه برنامههاي آن وجود داشته است فرصتي ديگر ميطلبد .
به دنبال بحران رد صلاحيت ها و احتمال پررنگ عدم حضور مردم در پاي صندوقهاي راي و قطعيت پيروزي محافظهكاران در سايه مشاركت اندك مردمي ، سران محافظهكار كه به دليل عدم موافقت اكثريت مردم بر سر شكل نظام سياسي همواره از راي مردم و انتخابات كسب مشروعيت ميكنند به تكاپو افتادهاند كه بحران پس از انتخابات را از هم اكنون چاره انديشي كنند و همچنان كه رسم حكومتهاي فاقد مشروعيت مردمي است بلافاصله دست كمك به سوي بيگانگان دراز كردهاند تا در سايه توافقي با آنها چند صباحي بيشتر بر صندلي صدارت و وكالت تكيه زنند .
محمد جواد ظريف سفير دائمي كشورمان كه چندي است به اين مقام دست يافته از همان ابتدا ماموريت خود را لابي با گروهها و محافل آمريكائي عنوان كرد و خود را نماينده عاليترين مقام نظام در اين مورد معرفي نمود ، موضوعي كه واكنش شديد كيهان را برانگيخت اما با ارسال نامهاي از دفتر رهبري و تائيد سخنان ظريف كيهان ضمن عذرخواهي به علت « عدم توجيه » به يكباره تمامي مواضع « ضد آمريكائي » و « ضد امپرياليستي » خود را فراموش نمود تا خللي در انجام لابي مذكور پيش نيايد .
اما چند حادثه در اين روزها ابهاماتي را در مورد وقوع حوادثي در عرصه سياست خارجي برانگيخته است . ديدار سفير جمهوري فدرال آلمان با آيتالله منتظري ، مصاحبه محمد جواد لاريجاني با شرق و تاكيد مجدد بر برقراري رابطه با آمريكا و كاهش تشنج ، سفر حسن روحاني به فرانسه ، سكوت معنيدار اروپا خصوصا فرانسه در زمينه نقض آشكار حقوق اوليه كانديداها و مردم كه منجر به ارسال نامهاي از سوي 47 انجمن اسلامي عضو دفتر تحكيم به خاوير سولانا و متقابلا پاسخ سخنگوي او و واكنش مقامات آمريكائي و تاكيد آنها بر دموكراسي و رعايت حقوق بشر شد ، همه نگاهها را به سوي آنسوي مرزها و دستهائي كه در اين سو خود را آماده ميكنند تا دست « دوستان اروپائي و آمريكائي » را به گرمي بفشارند ، كرد .
امروز اما در كنار موضعگيري ياد شده ، وزير خارجه ايتاليا فاش ساخت محافظهكاران از او خواستهاند آمريكا و دوستان اروپائي را به مذاكره با آنها قانع كند . همين سخن عمق استيصال و درماندگي محافظهكاران از اشتباهات پيشين را كه حتي چون فرصت در اختيار رقيب اصلاحطلب بود با مانع تراشي از ترميم شكافهاي بين ايران و غرب جلوگيري كردند نشان ميدهد ؛ تنها در آنجا كه چارهاي جز مذاكره و تفاهم با غرب نبود و سفير مذاكره كننده از آنان بود با اين روند همراهي نسبي كردند همچنان كه در قضيه امضاي پروتكل الحاقي اتفاق افتاد تا به جهانيان نشان دهند آنكه قدرت واقعي در ايران را داراست نه اصلاحطلبان منتخب كه محافظهكاران منتصب هستند و قابل اعتمادترين طرف مذاكره آنانند نه دولت رسمي كشور .
نيروهاي سياسي اين روزها بايد جدا مراقب تحركات محافظه كاران باشند و از هر اقدام مسالمتآميز و هشدار و اخطار به كشورهاي غربي و آگاهي افكار عمومي دريغ نورزند زيرا آنچنان كه رسم حكومتداري است امنيت ملي و ثبات تنها در سايه مقبوليت مردمي حاصل ميشود و آنجا كه اين منبع مشروعيتبخش وجود نداشته باشد حمايت قدرتهاي جهاني است كه بقاي يك حكومت را تضمين ميكند آنچنان كه حكومت صدام حسين سالها بيپشتيباني مردم عراق در سايه سركوب وحشيانه كليه مخالفان فكري و پشتگرم به حمايت بلوكهاي شرق و غرب به حيات سياسي خويش ادامه داد و آنروز كه سرانگشتان تصميم گيرنده در واشنگتن و لندن بيمزاحمت ابرقدرت شرق ( شوروي ) به حذف اين « مهره سوخته » راي دادند در كوتاه زماني حكومت به ظاهر آهنين حزب بعث در چشم بر هم زدني از پاي درآمد و پرونده اين ديكتاتور سركوبگر رويگردان از مردم چون ساير ديكتاتورها بسته شد . آري ، چنان كه امام علي (ع) ميفرمايد :
مــا اكثـــر العبـــــرة و اقــــل الاعتبــــــار
چه بسيارند عبرتها و چه اندكند عبرت گيرندگان
سه روز از آخرين آپديت وبلاگ گذشته و زمان آپديت مجدد فرا رسيده است . در كشوري كه از داروي نظافتش تا اعلام وضعيت آب و هوايش « سياسي » است سخت است كه به دور از قيل و قال سياست بنويسي . مدتي است كه در پي گريزي هستم به مسائل اجتماعي ايران و برخي از مسائل بينالمللي ، اما حوادث سياسي ايران خصوصا قضيه انتخابات هفتم آنچنان تمامي حجم فضاي سياسي كشور ، مطبوعات و سايتهاي اينترنتي را پر كرده كه شنا كردن خلاف جهت آب را بسيار دشوار نموده است ؛ در اين اوضاع و احوال اگر به موضوعي ديگر بپردازي چندان توجه و حساسيتي را برنميانگيزد و عملا موضوع مطرح شده لوث ميشود ، به هر حال همچنان كوشش خواهم كرد حتي اگر به عمد هم شده – آنچنان كه محمد علي ابطحي ديروز خود را به بيخيالي زده بود و در پايان يادآور شده بود « هوا بس ناجوانمردانه سرد است » - كمي از اين مسائل جاري كه تمام ذهنها را بايكوت كرده فاصله بگيرم و از ساير دردها نيز بنويسم هر چند از « سياسي بودن » شير مرغ تا جان آدميزاد در اين كهنه ديار گريزي نيست و اين حديث را پاياني نميبينم ….
صحنه سياست خارجي كشور اين روزها بيش از پيش دچار آشفتگي است ؛ فقدان مركز مشخص و واحد براي پيگيري ديپلماسي كشور و دخالت نهادهاي گوناگون در اين عرصه ، عدم انطباق مشي كلي ديپلماسي ايران بر منافع ملي و محدوديت دستگاه سياست خارجي در چارچوبهاي ايدئولوژيك و نقصان وزارت خارجه از وجود متخصصين مجرب در اين زمينه و تبديل وزارتخانه مذكور به محل گذران دوران استراحت سياستمداران وطني البته به دور از صحنه داخلي ، همگي دستگاه ديپلماسي ايران را به يكي از آسيبپذيرترين و ناكارامدترين مراكز سياسي كشور تبديل كرده است به طوري كه شرح فرصت سوزي هاي وزارتخانه مذكور حتي در آنجا كه كمتر مانعي بر سر راه برنامههاي آن وجود داشته است فرصتي ديگر ميطلبد .
به دنبال بحران رد صلاحيت ها و احتمال پررنگ عدم حضور مردم در پاي صندوقهاي راي و قطعيت پيروزي محافظهكاران در سايه مشاركت اندك مردمي ، سران محافظهكار كه به دليل عدم موافقت اكثريت مردم بر سر شكل نظام سياسي همواره از راي مردم و انتخابات كسب مشروعيت ميكنند به تكاپو افتادهاند كه بحران پس از انتخابات را از هم اكنون چاره انديشي كنند و همچنان كه رسم حكومتهاي فاقد مشروعيت مردمي است بلافاصله دست كمك به سوي بيگانگان دراز كردهاند تا در سايه توافقي با آنها چند صباحي بيشتر بر صندلي صدارت و وكالت تكيه زنند .
محمد جواد ظريف سفير دائمي كشورمان كه چندي است به اين مقام دست يافته از همان ابتدا ماموريت خود را لابي با گروهها و محافل آمريكائي عنوان كرد و خود را نماينده عاليترين مقام نظام در اين مورد معرفي نمود ، موضوعي كه واكنش شديد كيهان را برانگيخت اما با ارسال نامهاي از دفتر رهبري و تائيد سخنان ظريف كيهان ضمن عذرخواهي به علت « عدم توجيه » به يكباره تمامي مواضع « ضد آمريكائي » و « ضد امپرياليستي » خود را فراموش نمود تا خللي در انجام لابي مذكور پيش نيايد .
اما چند حادثه در اين روزها ابهاماتي را در مورد وقوع حوادثي در عرصه سياست خارجي برانگيخته است . ديدار سفير جمهوري فدرال آلمان با آيتالله منتظري ، مصاحبه محمد جواد لاريجاني با شرق و تاكيد مجدد بر برقراري رابطه با آمريكا و كاهش تشنج ، سفر حسن روحاني به فرانسه ، سكوت معنيدار اروپا خصوصا فرانسه در زمينه نقض آشكار حقوق اوليه كانديداها و مردم كه منجر به ارسال نامهاي از سوي 47 انجمن اسلامي عضو دفتر تحكيم به خاوير سولانا و متقابلا پاسخ سخنگوي او و واكنش مقامات آمريكائي و تاكيد آنها بر دموكراسي و رعايت حقوق بشر شد ، همه نگاهها را به سوي آنسوي مرزها و دستهائي كه در اين سو خود را آماده ميكنند تا دست « دوستان اروپائي و آمريكائي » را به گرمي بفشارند ، كرد .
امروز اما در كنار موضعگيري ياد شده ، وزير خارجه ايتاليا فاش ساخت محافظهكاران از او خواستهاند آمريكا و دوستان اروپائي را به مذاكره با آنها قانع كند . همين سخن عمق استيصال و درماندگي محافظهكاران از اشتباهات پيشين را كه حتي چون فرصت در اختيار رقيب اصلاحطلب بود با مانع تراشي از ترميم شكافهاي بين ايران و غرب جلوگيري كردند نشان ميدهد ؛ تنها در آنجا كه چارهاي جز مذاكره و تفاهم با غرب نبود و سفير مذاكره كننده از آنان بود با اين روند همراهي نسبي كردند همچنان كه در قضيه امضاي پروتكل الحاقي اتفاق افتاد تا به جهانيان نشان دهند آنكه قدرت واقعي در ايران را داراست نه اصلاحطلبان منتخب كه محافظهكاران منتصب هستند و قابل اعتمادترين طرف مذاكره آنانند نه دولت رسمي كشور .
نيروهاي سياسي اين روزها بايد جدا مراقب تحركات محافظه كاران باشند و از هر اقدام مسالمتآميز و هشدار و اخطار به كشورهاي غربي و آگاهي افكار عمومي دريغ نورزند زيرا آنچنان كه رسم حكومتداري است امنيت ملي و ثبات تنها در سايه مقبوليت مردمي حاصل ميشود و آنجا كه اين منبع مشروعيتبخش وجود نداشته باشد حمايت قدرتهاي جهاني است كه بقاي يك حكومت را تضمين ميكند آنچنان كه حكومت صدام حسين سالها بيپشتيباني مردم عراق در سايه سركوب وحشيانه كليه مخالفان فكري و پشتگرم به حمايت بلوكهاي شرق و غرب به حيات سياسي خويش ادامه داد و آنروز كه سرانگشتان تصميم گيرنده در واشنگتن و لندن بيمزاحمت ابرقدرت شرق ( شوروي ) به حذف اين « مهره سوخته » راي دادند در كوتاه زماني حكومت به ظاهر آهنين حزب بعث در چشم بر هم زدني از پاي درآمد و پرونده اين ديكتاتور سركوبگر رويگردان از مردم چون ساير ديكتاتورها بسته شد . آري ، چنان كه امام علي (ع) ميفرمايد :
مــا اكثـــر العبـــــرة و اقــــل الاعتبــــــار
چه بسيارند عبرتها و چه اندكند عبرت گيرندگان
۱۳۸۲/۱۱/۱۲
رفراندوم، پایان انحراف یک انقلاب
12 بهمن سالروز ورود رهبر كاريزماتيك « انقلابي » است كه ملت ايران براي رهايي از زير يوغ استبداد و استعمار و پي ريزي آيندهاي پيشرفته و شكوفا آنرا خلق كرد . رهبر اين انقلاب « به پشتيباني راي ملت » دولت تعيين كرد ؛ امروز اما پس از 25 سال از گذشت آن روزهاي پر هيجان روند انحراف « انقلاب مردم » بيش از پيش بر همگان عيان گشته است . استعفاء نمايندگان مجلس – همان انقلابيون ديروز – درست در روزي اتفاق ميافتد كه آغازين روز جشنهاي پيروزي اين انقلاب است . آيا تقارن اين دو حادثه اتفاقي است يا تقديري تاريخي در پس آن نهفته است ؟
جورج اورول در كتاب « قلعه حيوانات » روايتي تلخ از ماجراي انقلابها دارد ، روايتي گزنده كه خصوصا شرح انحراف و پايان انقلاب حيوانات عليه صاحب مزرعه براي اكثر انقلابهائي كه به دست انسانهاي اين كره خاكي پديد آمده ، صادق است . استعفاء نمايندگان و تصميم به تحريم انتخابات ، اعلام رسمي و علني وقوع انحراف در انقلاب 57 و نااميدي از اصلاح آن بود ، امري كه مدتهاست فعالان عرصه سياست و آنان كه ناني از سفره سياست ورزي نصيبشان نميشود و بيدغدغه منافع شخصي ، شرايط پيش آمده را تحليل ميكنند بدان تاكيد دارند . تقارن اين استعفاء با جشنهاي سالگرد وقوع اين انقلاب اما حكايت همان مزرعه حيوانات است و همان پايان ….
اقدام نمايندگان گرچه ديرهنگام اما ستودني است و در اين ميان آنچه مساله مبرم پيش رو است اتخاذ برنامهاي مناسب براي پيشبرد پروژه اصلاحات و پاسداري از دستاوردهاي هر چند كوچك تحصن نمايندگان است . جبهه دوم خرداد از ابتدا تاكنون به دليل فقدان برنامه و تاكتيك براي پيمودن راه اصلاحات همواره اسير احساسات و برنامههاي مقطعي و عجولانهاي بوده است كه به دليل عدم تدقيق در راهكارها و مشكلات و واكنشهاي رقيب در بيشتر موارد با ناكامي مواجه شده است . گام بعدي اين استعفاء اما به كدامين سو بايد برداشته شود و فريادهاي اعتراض ، كدامين نهاد يا فرد را بايد هدف قرار دهند ؟
مهمترين نكته در اينجا برداشتي است كه هر فرد و گروهي از حوادث اين 6 سال و روند رد صلاحيت نمايندگان دارد . به عبارت ديگر ناميدي از اصلاح روند طي شده كه منجر به استعفاء نمايندگان شد شامل چه نهادهائي ميشود ؟ آيا آنچنان كه ابراهيم بايسلامي در مصاحبه با بي.بي.سي ميگويد اين ناميدي تنها شامل عملكرد شوراي نگهبان است و اكنون زمان دخالت رهبر براي حل ماجرا فرا رسيده است ؟ يا اصولا وقوع چنين روندي كاملا قانوني بوده و مشكل پيش آمده ريشهايتر از آن است كه با راه حل موقتي دخالت رهبر بتوان از تكرار آن در آينده جلوگيري كرد ؟
واقعيت اين است كه روند طي شده در مورد نمايندگان دقيقا مطابق قانون اساسي بوده است . قانون اساسي خود اختيار تفسير قوانين و تاييد مصوبات مجلس را به شوراي نگهبان سپرده است و اين نقض آشكار قانون اساسي است چرا كه با رسميت يافتن يكهتازي شوراي نگهبان منصوب رهبري ( مستقيم و غير مستقيم ) عملا اين شورا اختيار بلاموضوع كردن قانون اساسي را به دست آورده است ، همگان شاهد بودند كه شوراي نگهبان گنجاندن يكي از اصول قانون اساسي در متن مصوب لايحه جرم سياسي را به هنگام « تاييد مصوبه مجلس » خلاف قانون اساسي تشخيص داد ! و اصولا تصويب قانون جرم سياسي را در راستاي « اختيار تفسير قانون اساسي » خويش امري بيدليل دانست چرا كه نظام جمهوري اسلامي را يك كليت مقدس ميداند كه اشخاص يا با آن موافقند كه در حريم امن حاكميت قرار ميگيرند يا با آن مخالفند كه در اين صورت محارب شناخته شده و مستحق سختترين مجازاتها يعني اعدام هستند و بر اساس تفسير شوراي نگهبان بينابين اين دو نيز حالتي متصور نيست !
پس سادهانگاري است اگر همچنان مشكل را در « عملكرد » شوراي نگهبان بدانيم . مساله دقيقا از « ساختار قانون اساسي و اختيارات تعريف شده » در آن نشات ميگيرد حال خواه موضوع رد صلاحيت نمايندگان باشد يا حكم حكومتي براي جلوگيري از تصويب قانون مطبوعاتي كه حداقلي از خواستهاي راي دهندگان به نمايندگان فعلي را برآورده سازد . بنابراين تنها راه برون رفت از اين بحران برگزاري رفراندوم قانون اساسي و اصلاح ساختار نظام تصميم گيري كشور است . اما چگونه ميتوان از اين بزنگاه تاريخي پيش آمده به سود اين هدف استفاده کرد ؟
ابتدائيترين امر متقاعد كردن نمايندگان متحصن از نكوبيدن دربخانه شوراي نگهبان يا رهبري است . نمايندگان اكنون در بهترين موقعيت براي بازسازي چهره تخريب شده خود نزد افكار عمومي و بازگشت به متن مطالبات جامعه هستند . نمايندگان و ساير گروههاي تاثير گذار اجتماعي خصوصا جنبش دانشجوئي كه همچنان چهره صادق خود را نزد افكار عمومي از دست ندادهاند به همراهي استادان دانشگاهها به عنوان اولين گروهها بايد دامنه تحصن را از صحن مجلس به دانشگاه تهران منتقل ساخته و ساير گروههاي اجتماعي نظير كارمندان و كارگران را نيز به اعتصاب و پيوستن به تحصن دعوت نمايند . اين بار اما متحصنين بايد صراحتا برگزاري رفراندوم قانون اساسي را خواستار شوند . همچنان كه روش تمامي حكومتهاي اقتدارگرا و بيپشتوانه مردمي است در اولين گامها حاكميت دست كمك به سوي شركاي سياسي-اقتصادي آن سوي مرزها دراز خواهد كرد . جنبش اصلاحات اما بايد هر چه سريعتر اين راه را سد نمايد . ارسال نامه 47 تشكل عضو دفتر تحكيم اولين گام عملي به سوي روشن كردن اذهان طرفهاي خارجي است كه پيگيري ساير گروههاي سياسي-اجتماعي را ميطلبد . هر چند صدور بيانيههاي تحريم انتخابات و نافرماني مدني اولين نشانهها از كنار نهادن رودربايستيهاي سياسي است اما گروههاي مختلف در اين مرحله بايد با اتخاذ موضعي شفاف جايگاه خويش را در بحران پيش آمده روشن ساخته و نسبت پايبندي خود به مطالبات بر حق جامعه و تعهد به پيگيري آنها را روشن سازند و در عين حال با جهت گيري صحيح ، مردم و نخبگان را در پيگيري هدفشان كه همانا « استقلال و عدالت و آزادي » در ساختاري مبتني بر « جمهوري » و « دموكراسي » است ياري دهند . ملت هرگز خائنين به خود در اين بزنگاه تاريخي كه با برداشت نادرست از ريشه مشكل حادث شده و فروكاستن سطح مطالبات ، بار ديگر زمان رسيدن آنها به خواستها و حقوق اساسي خويش را به تعويق بياندازند ، فراموش نخواهد كرد .
جورج اورول در كتاب « قلعه حيوانات » روايتي تلخ از ماجراي انقلابها دارد ، روايتي گزنده كه خصوصا شرح انحراف و پايان انقلاب حيوانات عليه صاحب مزرعه براي اكثر انقلابهائي كه به دست انسانهاي اين كره خاكي پديد آمده ، صادق است . استعفاء نمايندگان و تصميم به تحريم انتخابات ، اعلام رسمي و علني وقوع انحراف در انقلاب 57 و نااميدي از اصلاح آن بود ، امري كه مدتهاست فعالان عرصه سياست و آنان كه ناني از سفره سياست ورزي نصيبشان نميشود و بيدغدغه منافع شخصي ، شرايط پيش آمده را تحليل ميكنند بدان تاكيد دارند . تقارن اين استعفاء با جشنهاي سالگرد وقوع اين انقلاب اما حكايت همان مزرعه حيوانات است و همان پايان ….
اقدام نمايندگان گرچه ديرهنگام اما ستودني است و در اين ميان آنچه مساله مبرم پيش رو است اتخاذ برنامهاي مناسب براي پيشبرد پروژه اصلاحات و پاسداري از دستاوردهاي هر چند كوچك تحصن نمايندگان است . جبهه دوم خرداد از ابتدا تاكنون به دليل فقدان برنامه و تاكتيك براي پيمودن راه اصلاحات همواره اسير احساسات و برنامههاي مقطعي و عجولانهاي بوده است كه به دليل عدم تدقيق در راهكارها و مشكلات و واكنشهاي رقيب در بيشتر موارد با ناكامي مواجه شده است . گام بعدي اين استعفاء اما به كدامين سو بايد برداشته شود و فريادهاي اعتراض ، كدامين نهاد يا فرد را بايد هدف قرار دهند ؟
مهمترين نكته در اينجا برداشتي است كه هر فرد و گروهي از حوادث اين 6 سال و روند رد صلاحيت نمايندگان دارد . به عبارت ديگر ناميدي از اصلاح روند طي شده كه منجر به استعفاء نمايندگان شد شامل چه نهادهائي ميشود ؟ آيا آنچنان كه ابراهيم بايسلامي در مصاحبه با بي.بي.سي ميگويد اين ناميدي تنها شامل عملكرد شوراي نگهبان است و اكنون زمان دخالت رهبر براي حل ماجرا فرا رسيده است ؟ يا اصولا وقوع چنين روندي كاملا قانوني بوده و مشكل پيش آمده ريشهايتر از آن است كه با راه حل موقتي دخالت رهبر بتوان از تكرار آن در آينده جلوگيري كرد ؟
واقعيت اين است كه روند طي شده در مورد نمايندگان دقيقا مطابق قانون اساسي بوده است . قانون اساسي خود اختيار تفسير قوانين و تاييد مصوبات مجلس را به شوراي نگهبان سپرده است و اين نقض آشكار قانون اساسي است چرا كه با رسميت يافتن يكهتازي شوراي نگهبان منصوب رهبري ( مستقيم و غير مستقيم ) عملا اين شورا اختيار بلاموضوع كردن قانون اساسي را به دست آورده است ، همگان شاهد بودند كه شوراي نگهبان گنجاندن يكي از اصول قانون اساسي در متن مصوب لايحه جرم سياسي را به هنگام « تاييد مصوبه مجلس » خلاف قانون اساسي تشخيص داد ! و اصولا تصويب قانون جرم سياسي را در راستاي « اختيار تفسير قانون اساسي » خويش امري بيدليل دانست چرا كه نظام جمهوري اسلامي را يك كليت مقدس ميداند كه اشخاص يا با آن موافقند كه در حريم امن حاكميت قرار ميگيرند يا با آن مخالفند كه در اين صورت محارب شناخته شده و مستحق سختترين مجازاتها يعني اعدام هستند و بر اساس تفسير شوراي نگهبان بينابين اين دو نيز حالتي متصور نيست !
پس سادهانگاري است اگر همچنان مشكل را در « عملكرد » شوراي نگهبان بدانيم . مساله دقيقا از « ساختار قانون اساسي و اختيارات تعريف شده » در آن نشات ميگيرد حال خواه موضوع رد صلاحيت نمايندگان باشد يا حكم حكومتي براي جلوگيري از تصويب قانون مطبوعاتي كه حداقلي از خواستهاي راي دهندگان به نمايندگان فعلي را برآورده سازد . بنابراين تنها راه برون رفت از اين بحران برگزاري رفراندوم قانون اساسي و اصلاح ساختار نظام تصميم گيري كشور است . اما چگونه ميتوان از اين بزنگاه تاريخي پيش آمده به سود اين هدف استفاده کرد ؟
ابتدائيترين امر متقاعد كردن نمايندگان متحصن از نكوبيدن دربخانه شوراي نگهبان يا رهبري است . نمايندگان اكنون در بهترين موقعيت براي بازسازي چهره تخريب شده خود نزد افكار عمومي و بازگشت به متن مطالبات جامعه هستند . نمايندگان و ساير گروههاي تاثير گذار اجتماعي خصوصا جنبش دانشجوئي كه همچنان چهره صادق خود را نزد افكار عمومي از دست ندادهاند به همراهي استادان دانشگاهها به عنوان اولين گروهها بايد دامنه تحصن را از صحن مجلس به دانشگاه تهران منتقل ساخته و ساير گروههاي اجتماعي نظير كارمندان و كارگران را نيز به اعتصاب و پيوستن به تحصن دعوت نمايند . اين بار اما متحصنين بايد صراحتا برگزاري رفراندوم قانون اساسي را خواستار شوند . همچنان كه روش تمامي حكومتهاي اقتدارگرا و بيپشتوانه مردمي است در اولين گامها حاكميت دست كمك به سوي شركاي سياسي-اقتصادي آن سوي مرزها دراز خواهد كرد . جنبش اصلاحات اما بايد هر چه سريعتر اين راه را سد نمايد . ارسال نامه 47 تشكل عضو دفتر تحكيم اولين گام عملي به سوي روشن كردن اذهان طرفهاي خارجي است كه پيگيري ساير گروههاي سياسي-اجتماعي را ميطلبد . هر چند صدور بيانيههاي تحريم انتخابات و نافرماني مدني اولين نشانهها از كنار نهادن رودربايستيهاي سياسي است اما گروههاي مختلف در اين مرحله بايد با اتخاذ موضعي شفاف جايگاه خويش را در بحران پيش آمده روشن ساخته و نسبت پايبندي خود به مطالبات بر حق جامعه و تعهد به پيگيري آنها را روشن سازند و در عين حال با جهت گيري صحيح ، مردم و نخبگان را در پيگيري هدفشان كه همانا « استقلال و عدالت و آزادي » در ساختاري مبتني بر « جمهوري » و « دموكراسي » است ياري دهند . ملت هرگز خائنين به خود در اين بزنگاه تاريخي كه با برداشت نادرست از ريشه مشكل حادث شده و فروكاستن سطح مطالبات ، بار ديگر زمان رسيدن آنها به خواستها و حقوق اساسي خويش را به تعويق بياندازند ، فراموش نخواهد كرد .
اشتراک در:
پستها (Atom)