جز آنانكه « نامآوري » در « بينامي » يافتهاند گروهي ديگر نيز اما هستند كه تنها نشانيشان عكسهائي است كه به رديف در كنار باغچه ها خاموش و تنها رهگذران را مينگرند . از اينان جز همين نام و عكس هيچ نشاني از جبههها بازنگشته است .
مدتهاست به گلستان شهدا نرفتهام . توان و روي رفتن ندارم . سرافكندهام از آنچه در اين روزگار جاري است . آنان با چه هدفي رفتند ؟ غايت مطلوبشان چه بود ؟ امروز در كدامين پلكان آن آرمان ايستادهايم ؟ شرمسارم از آنكه عليرغم تلاشهايمان همچنان اندر خم اولين كوچههاي بهروزي و رفاه و آسايش ماندهايم و جامعهمان با آنچه آنان در پي آن جان عزيز خويش را فدا كردند فاصلهها دارد . « بيعدالتي » است كه در هر كوي و برزن موج ميزند . « عدالت » است كه در هر نقطهاي از اين سرزمين كه وارد ميشوي قرباني ميشود ….
ميگويند خواندن اسامي روي قبرها حافظه را ضعيف ميكند اما آن اسامي بيش از آنكه حافظه را ضعيف كند آنرا از سستي و كاهلي بهدر ميآورد . به ياد ميآورد كه آخر الامر گل كوزه گران خواهي شد و تمام !
گورستان طريق « اعتدال » را ميآموزاند كه اگر به گاه غره شدن و شعف از موفقيتي پاي در آن بگذاري عاقبت خويش به چشم ميبيني و آرام ميشوي كه يار بودن بخت امروز را ابدي نپنداري و فردا روز را نيز در نظر آوري ، آنهنگام نيز كه از آلام و رنجهاي دنيا در انديشهاي و مكاني را ميجوئي براي تسكين بهترين جاست اينجا ، كه باز عاقبتت را يادآور ميشود و پايان تمام دردها و محنتها را و همين آرامت ميكند كه بر مصيبتي صبر كني زيرا همه چيز پايان يافتني است .
هنگامي كه به اين گور ها مينگرم به خصوص شهيدان گمنام را كه در كنارشان كمتر كسي است كه فاتحهاي نخواند بياختيار به خود ميگويم : بعد از آنها ما چه كرديم ؟ بلافاصله پس از طرح اين پرسش اما چهره آناني را به ياد ميآورم كه به گاه بازگشت پيكر شهدا به روي تابوتها ميافتند و اشك ميريزند و نوحه ميكنند . اما من از جنس آنان نيستم اما پرسشم با آنها يكي است و البته پاسخمان متفاوت . آيا ققنوسي ديگر از خاكستر اين ققنوسهاي آرميده در خاك بر خواهد خواست كه داد ظالم را از مظلوم باز ستاند ؟
چـــه آفتي اســت غميـــن بودن و نگرييـــدن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!