16 آذر 1332 دانشگاه تهران به خون نشست ؛ شريعت رضوي،بزرگنيا،قندچي در پاي نيكسون معاون رئيس جمهور وقت آمريكا قرباني شدند تا شاه رسم قرباني براي سپاس از كودتاي ننگين 28 مرداد و سرنگوني دولت ملي دكتر مصدق را پاس داشته باشد . استبداد داخلي به ياري استعمار خارجي بر كشور مسلط گشت كه اين رسم تاريخ است .
جنبش دانشجوئي در سراسر سالهاي حيات خويش نماد آرمانهائي بوده است كه جامعه كمتر جرات فرياد كردنش را داشته است . اين جنبش بنا به صداقت و شعور سياسي بالاي خويش همواره پيشتاز حركتهاي اصلاح طلبانه ( و انقلابي ) بوده و به دليل پايگاه وسيع خود و گره نخوردن با قدرتطلبيهاي رايج دنياي سياست از دامنه تاثير وسيعي در ميان اقشار جامعه بهرهمند گشته ، اما به دليل فقدان پشتوانه لازم در حاكميتِ هر دوره آسيبپذيرترين فعالان سياسي را نيز تجربه كرده و بيشترين هزينهها را طي سالهاي فعاليت خويش پرداخت نموده است ؛
جنبش دانشجوئي:
فصل اول : اعتراض ، كشتار
سالهاي آغازين دهه 30 سالهاي پر تلاطمي براي ايران بود ، پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت كشور توسط دكتر فاطمي وزير خارجه دولت مصدق ، پيگيري دعاوي حقوقي آن و سرانجام تصويب لايحه مذكور در مجلس شوراي ملي آنروز نتيجه شيرين قيام 30 تير 1331 بود . با ايجاد اختلاف ميان رهبران نهضت ، ميدان داري حزب توده و عقب نشستن عامه مذهبي دولت ملي دكتر مصدق حمايت مردمي خويش از كف داد و زمينه براي كودتا فراهم آمد .
در ميان ياس و انفعال مردم و نيروهاي سياسي و در فضاي خفقان پس از كودتا دانشجويان اما هنوز فعالانه حوادث را پيگيري ميكردند تا آنكه فرصت اعتراض فراهم آمد .دانشجويان در اعتراض به ورود نيكسون به ميدان آمدند ، اينبار اما خوني كه از آنان بر سنگفرش دانشگاه ريخت در تاريخ ايران ماندگار شد تا هر ساله تجديد نفرتي باشد از وابستگي حكومت آنروز به امپرياليسم وقت و خودكامگي حاكمان آزادي كُش ؛ خوني كه ربع قرن بعد دودمان پهلوي را بر باد داد تا سنت الهي در مورد خون بيگناهان اجرا شود .
به دنبال اين حوادث و برخورد سركوبگرانه حكومت جو خفقان بار ديگر حاكم گشت تا آنكه لايحه كاپيتالسيون به مجلس فرمايشي رفت ؛ بغض مردم در خرداد 42 تركيد ، حكومت اما عريانتر از هميشه دست به كشتار بيگناهان زد و اين پايان اميد به اصلاح مسالمت آميز سيستم سياسي وقت بود : « ما آخرين گروهي هستيم كه با زبان قانون با شما سخن ميگوئيم » ؛ مهندس بازرگان در دفاع از خود خطاب به دادگاه گفت آنچه را فعالان عرصه سياسي بدان رسيده بودند و رنج زندان به تن خريد ، حاكمان سر مست از پيروزي اما نخواستند بشنوند آنچه در پس اين جمله نهفته بود . دانشجويان از پس اين حوادث دو دسته گشتند ، گروهي عرصه رابراي مبارزه به غايت تنگ و تاريك ديدند و كنج عزلت گزيدند ، گروهي اما اسلحه به دست گرفتند و با رژيم درگير شدند . گروه اول در اكثريت بود و گروه دوم در اقليت ؛ با سركوب مبارزان مسلح آرامش گورستاني برقرار گشت ، تنها نداي بلند معلم شهيد كه از حسينيه ارشاد برميخواست بود كه اين سكوت را مي شكست .
در پي اعلام برنامه هاي رئيس جمهور جديد آمريكا فضاي سياسي در اواخر سال 56 اندكي باز شد . آنقدر اما مطالبات مردمي در پشت اين سد انباشته شده بود كه كوچكترين رخنهاي در آن به سرعت به در هم كوبيدن سد و جاري شدن سيلاب انقلاب منجر گشت . ديگر نه به زندان افكندن هويدا ، نه آزادي زندانيان سياسي و نه حتي انحلال ساواك هيچيك مردم را راضي نميكرد : شاه بايد برود . 13 آبان 57 كه دانشجويان بار ديگر با مشتهاي گره كرده به اعتراض آمده بودند تنها نبودند ؛ دانشآموزان – دانشجويان آينده – نيز در كنارشان بودند . سربازان به روي هر دو نسل دانشجو آتش گشودند و اين آخرين باري بود كه رژيم فرصت كشتار دانشجويان را به چنگ آورد . چند ماه بعد طومار خاندان پادشاهي براي هميشه بسته شد .
فصل دوم : حكومت ، اقتدار
انقلاب پيروز شد ؛ دانشجويان تكريم شدند . جوانان و دانشجويان انقلابي به پست هاي كليدي دست يافتند ، اما همراهي آنان با حاكميت بار ديگر دچار تزلزل گشت . دولت مهندس بازرگان آنچنان كه خواست جامعه ملتهب انقلابي آنروز بود رفتار نميكرد . به جاي آنكه با قاطعيت «بولدزر وار» باقيماندههاي رژيم شاه را جمع كرده و آتش تجزيه طلبيهاي نقاط مرزي را خاموش نمايد چون يك «فولكس واگن نازك نارنجي» سياست «گام به گام » را در پيش گرفت . دانشجويان پر شر و شور كه استقلال كشور را در خطر ميديدند روياروي دولت صف آرائي كردند . در اين مبارزه و به دنبال تسخير سفارت آمريكا اين دولت بود كه حاكميت را براي هميشه ترك كرد . با شروع جنگ تحميلي جنبش دانشجوئي به سوي دفاع از مرزها شتافت تا وجبي از خاك ايران زمين به دست متجاوزين نيفتد .
وقايع سال 60 و اعلام قيام مسلحانه «مجاهدين خلق» و آغاز موج ترور و كشتار خياباني از يك سو و جو جنگي حاكم بر كشور و تلاش دولت براي كنترل شرايط سياسي-اقتصادي و تامين هزينه هاي عمليات نظامي عملا دفاع از آزادي و حتي سخن گفتن در باب دمكراسي و حقوق بشر را سكه بي ارزش بازار سياست ساخت . گفتمان حاكم تامين عدالت ( عدالت اقتصادي ) براي همه اقشار و جنگ فقر و غنا بود . دولت خود نيز در اختيار حاميان چنين تفكري قرار داشت . جنبش دانشجوئي در اين سالها كمتر به مقوله آزاديهاي سياسي پرداخت ، حتي انجمن هاي اسلامي كه تنها تشكل مؤثر در دانشگاه ها بودند آنچنان به حاكميت نزديك شدند كه گزينش افراد در مصاحبه هاي عقيدتي-سياسي به تائيد مكتوب آنان نياز داشت . وقايع انقلاب فرهنگي خود اين مساله را تشديد كرد تا آنكه سرانجام جنگ به پايان رسيد . با فوت آيت الله خميني جناح چپ اسلامي و دانشجويان نزديك به آن –دفتر تحكيم وحدت- كم كم از اركان قدرت رانده شدند .
فصل سوم : سركوب ، سكوت ، ابهام
با حذف جناح چپ ، دانشجويان و مركزيت سازماندهي آنان –دفتر تحكيم وحدت- به خيل اپوزيسيون پيوستند . اولين شكافها با اجراي سياست تعديل اقتصادي دولت آقاي هاشمي آغاز شد . به موازات آن اعمال نظارت استصوابي اعتراض فعالان سياسي و دانشجويان را برانگيخت حتي تقسيم بندي جناح هاي داخلي كشور (راست سنتي،راست مدرن،چپ و چپ جديد) با توجه به نسبت آنها با اين دو موضوع مورد مناقشه صورت ميپذيرفت . به دنبال عقيم ماندن آخرين تلاشها براي نامزدي «مهندس موسوي» آخرين نخست وزير ايران دوران اين گفتمان نيز به پايان رسيد . در پی مطرح شدن نام «خاتمي» اندك اندك گرايشهائي كه سالها در زير پوست جامعه رشد كرده بودند مجال بروز يافت . «دمكراسي» و «جامعه مدني» به گفتمان غالب روشنفكران و جنبش دانشجوئي مبدل شد ؛ با انتخاب آقاي خاتمي به رياست جمهوري جنبش دانشجوئي به همراه مطبوعات تازه متولد شده به دو بازوي اصلي پيشبرد پروژه اصلاحات تبديل شدند . وقوع قتلهاي سياسي پائيز 77 و افشا عوامل آن باعث شد دانشجويان به همراه مطبوعات (خصوصا مثلث حجاريان ، گنجي ، باقي ) به طرز خستگي ناپديري پيگير روند قضيه شدند تا آمران اين فاجعه ملي دستگير و به مجازات برسند تا جامعه ديگر هرگز شاهد چنين حوادثي نباشد . جنبش دانشجوئي اما تاوان اين پيگيري و گستاخي خويش مبني بر «اصلاحات» را بسيار زودتر پرداخت نمود . در شامگاه 18 تير 1378 كوي دانشگاه تهران به خون كشيده شد . فاجعهاي كه نه تنها در ايران كه در هيچ نقطهاي از جهان ( به جز چين آنهم از جهاتي خاص ) سابقه نداشت . مطبوعات نيز در بهار 1379 تاوان پندار نادرست خويش از فضاي باز سياسي را ديدند و فلهاي به محاق توقيف رفتند . جنبش دانشجوئي پس از سال 78 هرگز نتوانست سر برافرازد ؛ 18 تير در نگاه دانشجويان از جنس ديگري است ؛ اگر در 16 آذر دانشجويان در اعتراض به استبداد عيان داخلي و استيلاي خارجي خروشيدند در 18 تير بخشي از حاكميت در سايه كينه عميق خويش و سكوت مرگبار مدعيان حمايت از دانشجويان بر آنان حمله برد و حريم آنان را دريد . اگر در 16 آذر 32 اين پروانه فروهر بود كه پر حرارت دانشجويان را به مبارزه ميخواند نيم قرن بعد اين دانشجويان بودند كه تاوان پيگيري خون به ناحق ريخته شده او را در 18 تير به جان خريدند . اگر در 16 آذر 3 آذر اهورائي در پاي استبداد و استعمار قرباني شدند و جامعه آنروز تكان شديدي خورد در پي حوادث 18 تير حكم «منع تعقيب» «عزت ابراهيم نژاد» به دليل مرگ وي صادر شد . اگر دانشجويان در آنروز در پي آرمان مصدق دست به اعتراض زدند امروز پس از نيم قرن باز اين عكسهاي مصدق و شريعتي است كه پيشاپيش دانشجويان هويت نوين و ديرين آنان را به تصوير ميكشد با اين تفاوت كه عكس «بازرگان» نيز اين بار همراه دانشجويان است گوئي جنبش دانشجوئي با نجابت و شرمساري از آنچه بر او رفت اكنون گوهر تفكر پيرمرد را يافته است . اگر خون آن سه شهيد كه نقطه اشتراكشان «ايراني» بودنشان بود دامان بانيان آن جنايت را گرفت خون بيگناهي چون ابراهيم نژاد «شهيد رسمي كوي دانشگاه» نيز همان خواهد كرد .
جنبش دانشجوئي اين روزها سخت مشغول بازسازي و نقد گذشته خويش در سايه «دوري از قدرت» است . تفرقه ميان لايههاي جنبش ، تحليل رفتن قواي آن و مهاجرت نخبگان در اين سالها رمقي براي فعاليت هاي شاخص باقي نگذاشته است جز اعتراضهاي سراسري به حكم اعدام دكتر آقاجري ؛ اينكه اين جنبش چه مسيري را براي آينده خويش برميگزيند هنوز در پردهاي از ابهام قرار دارد شايد « دفتر تحكيم دموكراسي » اولين نتيجه اين عزلت گزيني باشد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!