هم حكايت تولد او در خانه خدا و هم اول مسلمان بودنش،هم شجاعت و فتوت و جوانمرديش در ميدان كارزار با خصم و هم دستش كه در دست پيامبر خدا(ص) در منطقه غدير خم به آسمان بلند شد تا همه خلايق در تمام تاريخ بدانند او يگانه است در همه چيز حتي در «محقترين انسانها براي جانشيني رسول خدا» همگي به اندازه دو دوره زماني پس از آن،مولا علي را كانون توجه حقطلبان قرار نميدهد؛ 25 سال سكوت و مدارا و 4 سال و اندي حكومت كه سراسر جنگ با دوستان ديروز و دشمنان ديرين گذشت.اولين دوره در زندگي امام حسن(ع) بار ديگر رخ نمود و ديگري در قيام امام حسين(ع) ؛ كه جمع اين دو فرزند در كنار يكديگر است كه گوئي مولا علي را پديدار ميسازد.
راز 25 سال سكوتش از آن ظهر كه صداي مؤذن از مسجد برميخيزد از پرده برون ميافتد كه در پاسخ به اعتراض همسر خويش براي عدم پيگيري حق مسلم خود به نداي «اشهد ان محمد رسول الله» اشاره ميكند و ميگويد: اگر مشتاقي بار ديگر اين ندا بشنوي از من مخواه آنچه ميخواهي.و اين سكوت ادامه مييابد تا آن هنگام كه همسر شهيد خويش در غربت و تنهائي به خاك ميسپارد همچنان كه پيش از آن يارانش ابوذر را در ربذه .
در مقابل خانه عثمان به گاه شورش خلق،نه فرزندان اميه كه گلهاي وجود علي و فاطمهاند كه سپر بلاي خليفهاند براي حفظ وحدت جامعه اسلامي.اما تمام مصائب و تلخيهاي اين دوران طولاني به اندازه تلخروزي آن 4 سال نيست كه خلق را تحمل «عدل علي» نبوده و نيست.
عدالت به علي صورت يافت كه همگان زنده ببينند آنچه در آرمانشهرهاي اذهانشان ميجويند.عدالت با علي اگر نگوئيم براي هميشه به خاك سپرده شد،به تاريخ پيوست.
به گاه جنگ جمل از طلحه و زبير كه دز كنار عايشه سپاه آراسته بودند براي خونخواهي عثمان ، يكي در ميدان نبرد كشته شد و ديگري گريخت.بخت برگشتهاي به خيال پاداش،ديگري كشت و سرش را به نزد حضرت برد.مولا گريست كه منصبخواهي چه بر سر ياران رسولالله آورد.سپس دستور داد مرد را قصاص كنند چرا كه آن ديگري از ميدان جنگ گريخته بود و تنها كشتن آن كس رواست كه شمشير در دست در ميانه كارزار قصد جانت كردهباشد. «جوانمردي» نيز به علي ميبالد همچنان كه «ما».در آغازين ساعات جنگ صفين كه يكي از ياران به ناگاه از دلايل وجود خدا پرسيد ديگر ياران را كه بدان مرد پرخاش نمودند دعوت به آرامش كرد و فرمود:اصلا جنگ ما بر سر همين است .آنگاه به اقامه دلايلي برخاست و مرد مجاب شد سپس به كارزار رفت.
لحظهاي بر خوارج،آنانكه به هنگام اقامه نماز با صداي بلند او را به كفر متهم ميساختند،سخت نگرفت و حقوقشان از بيتالمال را تماما پرداخت مينمود تا آن زمان كه دست به سوي شمشير بردند كه باز هم از در نصيحت و گفتگو درآمد،باشد كه خوني كمتر بر اين «زمين شاهد» ريخته شود.در كدامين سرزمين در تاريخ بشريت چنين رهبر حكومتي وجود داشتهاست؟ بنگريد و قياس كنيد با آنانكه مدعي دموكراسي و حقوق مخالفند.افسوس كه گوهر خويش از بيگانه ميطلبيم ….
علي تنهاست.تنها در ميان تنها؛و در دوران كوتاه حكومتش تنهاتر و دردمندتر.عدالت را برتر از جود ميدانست كه جود امور را از جاي خويش جابجا ميكند،عدالت اما هر چيز به جاي خود مينهد.دين را مقيد به عدالت ميدانست كه هر چه را عدالت حكم كند دين نيز همان را حكم خواهد كرد و نه برعكس.
علي قرباني «جهل»و «مكر» شد.لشكر جاهلان به افسون مكاران با شتر سرخ موئي كه نماد خونخواهي عثمان بود و يا با قرآنهائي بر سر نيزه كه پوستي بيش نبودند بر علي تاختند تا سرانجام در نخستين منزل اين خاك با آن وداع گويد.
همه از پس 1400 سال به اين وقايع مينگريم. معاويه «اميرالمؤمنين» خوانده ميشد و عايشه «ام المؤمنين» ، «طلحةالخير» و «زبير سيفالاسلام» ، خوارج «دينداران دو آتشه» و «اميرالمؤمنين علي(ع)» مجسمه تقوي و عدالت در برابر همه آنان؛ گرد و غبار آن ستيزها امروز فرونشسته است و از پس سالها حق و باطل عيان گشته و بسيار واضح مينمايد ؛ ما قادر به درك ترديدهائي كه در روزگار آن مردم وجود داشت نيستيم، در سوئي جانشين پيامبر و در ديگر سو همسر و صحابه بزرگش ؛ در اين سو قرآن ناطق و در آن سو كتابت قرآن ؛ در اين سو ايمان و علم و جهاد و در آن سو ايمان و جهل و جهاد ؛ اينها را ما «امروز» به اين «روشني» مييابيم.
اين زمانه نيز آتش شك در دل حقجويان ميافروزد آنهنگام كه به جاي شخصيتها و اعمالشان ، عناوين پرطمطراق و سوابقشان در هر كوي و برزن فرياد ميشود ؛ چنان كه در تاريخ يزيد شرابخوار زناكار «اميرالمؤمنين» خوانده ميشد و امام حسين(ع) «خروج كننده بر اميرالمؤمنين(!) و دين محمد(ص)» ! و عدهاي كثير با فتواي بزرگان به ياري آن اميرالمؤمنين برخاستند!
كه به ما سوا فكندي همه سايه هما را
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم من به خدا قسم،خدا را
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً فقط در مورد موضوع این نوشته نظر بدهید. با سپاس!